زبردست
ولادت امام هادی (ع)
۱۳۹۷-۰۶-۰۵
ولادت امام هادی (ع)

امام ابوالحسن علی النقی هادی علیه السلام ملقب به امام "هادی"، دهمین پیشوای شیعیان درنیمه ذیحجه سال 212 هجری در اطراف مدینه در محلی به نام " صریا" متولد گشت. آن حضرت و فرزند گرامی ایشان امام حسن علیهما السلام به عسكریین شهرت یافتند، زیرا خلفای بنی عباس آنها را از سال 233 به سامرا (عسكر) برده و تا آخر عمر پر بركتشان در آنجا، آنها را تحت نظر قرار دادند. امام هادی علیه السلام به لقبهای دیگری مانند: نقی، عالم، فقیه، امین و طیب شهرت داشت و كنیه مبارك ایشان ابوالحسن است. از آنجا كه كنیه امام موسی كاظم و امام رضا علیهما السلام نیز ابوالحسن بود، لذا برای اجتناب از اشتباه، ابوالحسن اول به امام كاظم علیه السلام، ابوالحسن ثانی به امام رضا علیه السلام و ابوالحسن ثالث به حضرت هادی علیه السلام اختصاص یافته است.

پدر بزرگوارش امام جواد (ع) و مادرش بانوی گرامی سمانه است که بانویی با فضیلت و با تقوا بود. امام هادی (ع) در سن 6 یا 8 سالگی یعنی در سال 220 هجری، پس از شهادت امام جواد (ع) به امامت رسید. مدت 33 ساله امامت امام هادی (ع) با خلفای معتصم، واثق، توکل، منتصر، مستعن و معتز معاصر بود.

در زمان امامت آن بزرگوار ۶ خلیفه، یکی پس از دیگری، آمدند و به درک واصل شدند. آخرین نفر آنها، «معتز» بود که حضرت را شهید کرد و خودش هم به فاصله‌ی کوتاهی مُرد. این خلفا غالباً با ذلت مردند؛ یکی به‌دست پسرش کشته شد، دیگری به دست برادرزاده‌اش و به همین ترتیب بنی‌عباس تارومار شدند؛ به عکسِ شیعه. شیعه در دوران حضرت هادی و حضرت عسگری (علیهماالسّلام) و در آن شدت عمل روزبه‌روز وسعت پیدا کرد؛ قوی‌تر شد.

حضرت هادی (علیه السلام) چهل و دو سال عمر کردند که بیست سالش را در سامرا بودند؛ آن‌جا مزرعه داشتند و در آن شهر کار و زندگی می‌کردند. سامرا در واقع مثل یک پادگان بود و آن را معتصم ساخت تا غلامان ترکِ نزدیک به خود را - با ترک‌های خودمان؛ ترک‌های آذربایجان و سایر نقاط اشتباه نشود - که از ترکستان و سمرقند و از همین منطقه‌ی مغولستان و آسیای شرقی آورده بود، در سامرا نگه دارد. این عده چون تازه اسلام آورده بودند، ائمه و مؤمنان را نمی‌شناختند و از اسلام سر در نمی‌آوردند. به همین دلیل، مزاحم مردم می‌شدند و با عربها - مردم بغداد - اختلاف پیدا کردند. در همین شهر سامرا عده‌ی قابل توجهی از بزرگان شیعه در زمان امام هادی (علیه السلام) جمع شدند و حضرت توانست آنها را اداره کند و به وسیله‌ی آنها پیام امامت را به سرتاسر دنیای اسلام - با نامه‌نگاری و... - برساند. این شبکه‌های شیعه در قم، خراسان، ری، مدینه، یمن و در مناطق دوردست و در همه‌ی اقطار دنیا را همین عده توانستند رواج بدهند و روزبه‌روز تعداد افرادی را که مومن به این مکتب هستند، زیادتر کنند. امام هادی همه‌ این کارها را در زیر برق شمشیر تیز و خونریز همان شش خلیفه و علی‌رغم آنها انجام داده است. حدیث معروفی درباره‌ی وفات حضرت هادی (علیه السلام) هست که از عبارت آن معلوم می‌شود که عده‌ی قابل توجهی از شیعیان در سامرا جمع شده بودند؛ به‌گونه‌ای که دستگاه خلافت هم آنها را نمی‌شناخت؛ چون اگر می‌شناخت، همه‌شان را تارومار می‌کرد؛ اما این عده چون شبکه‌ قوی‌ای به‌وجود آورده بودند، دستگاه خلافت نمی‌توانست به آنها دسترسی پیدا کند.

یک روزِ مجاهدت این بزرگوارها ائمه (علیهم السلام) به قدر سالها اثر می‌گذاشت؛ یک روز از زندگی مبارک اینها مثل جماعتی که سالها کار کنند، در جامعه اثر می‌گذاشت. این بزرگواران دین را همین‌طور حفظ کردند، والّا دینی که در رأسش متوکل و معتز و معتصم و مأمون باشد و علمایش اشخاصی باشند مثل یحیی‌بن‌اکثم که با آن‌که عالم دستگاه بودند، خودشان از فساق و فجار درجه یکِ علنی بودند، اصلاً نباید بماند؛ باید همان روزها بکل کلکِ آن کنده می‌شد؛ تمام می‌شد. این مجاهدت و تلاش ائمه (علیهم السلام) نه فقط تشیع بلکه قرآن، اسلام و معارف دینی را حفظ کرد؛ این است خاصیت بندگان خالص و مخلص و اولیای خدا.

صفات امام هادی علیه السلام مشابه صفات پدران بزرگوارش بوده، آن صفاتی که به سبب آن از دیگر مردمان ممتاز بودند، تمام عناصر بزرگی و کرامت در او بهم رسیده بود، و آن حضرت جامع فضایل و برجستگیها بود در عظمت او همین قدر بس که یکی از ائمه ی اهل بیت علیهم السلام است که خداوند، پلیدی را از آنان دور ساخته و آنان را پاک و پاکیزه قرار داده است.

تلاش معتصم برای تأثیر در تربیت امام هادی (ع)

حدیثی درباره کودکی حضرت هادی(ع) است که وقتی معتصم در سال ۲۱۸ هجری، حضرت جواد (ع) را دو سال قبل از شهادت ایشان از مدینه به بغداد آورد، حضرت هادی (ع) که در آن وقت شش ساله بود، به همراه خانواده‌اش در مدینه ماند، پس از آنکه حضرت جواد (ع) به بغداد آورده شد، معتصم از خانواده حضرت پرس‌وجو کرد و وقتی شنید پسر بزرگ  حضرت جواد، علی‌ بن محمد (ع) شش سال دارد، گفت: این خطرناک است، ما باید به فکرش باشیم.

معتصم شخصی را که از نزدیکان خود بود، مأمور کرد که از بغداد به مدینه برود و در آنجا کسی را که دشمن اهل بیت (ع) است پیدا کند و این بچه را به دست آن شخص بسپرد تا او به عنوان معلم، این بچه را دشمن خاندان خود و متناسب با دستگاه خلافت بار بیاورد.

این شخص از بغداد به مدینه آمد و یکی از علمای مدینه را به نام الجُنَیدی که جزء مخالف‌ترین و دشمن‌ترین مردم با اهل بیت (ع) بود، -در مدینه از این قبیل علما آن وقت بودند- برای این کار پیدا کرد و به او گفت: من مأموریت دارم که تو را مربی و مؤدب این بچه کنم، تا نگذاری هیچ کس با او رفت‌و‌آمد کند و او را آن طور که ما می‌خواهیم تربیت کن، اسم این شخص الجنیدی در تاریخ ثبت است، حضرت هادی (ع) هم همان طور که گفتم، در آن موقع ۶ سال داشت و امر، امر حکومت بود؛ چه کسی می‌توانست در مقابل آن مقاومت کند؟

بعد از چند وقت یکی از وابستگان دستگاه خلافت، الجنیدی را دید و از بچه‌ای که به دستش سپرده بودند، سؤال کرد، الجنیدی گفت: بچه؟ این بچه است؟ من یک مسأله از ادب برای او بیان می‌کنم، او باب‌هایی از ادب را برای من بیان می‌کند که من استفاده می‌کنم! اینها کجا درس خوانده‌اند؟ گاهی به او، وقتی می‌خواهد وارد حجره شود، می‌گویم یک سوره از قرآن بخوان، بعد وارد شو- می‌خواسته اذیت کند- می‌پرسد: چه سوره‌ای بخوانم؟ من به او گفتم: سوره بزرگی، مثلاً سوره آل‌عمران را بخوان، او خوانده و جاهای مشکلش را هم برای من معنا کرده است، اینها عالمند! حافظ قرآن و عالم به تأویل و تفسیر قرآنند، ارتباط این کودک ـ که علی‌الظاهر کودک است، اما ولی ا... است، «و آتیناه الحکم صبیّا»ـ  با این استاد مدتی ادامه پیدا کرد -و استاد یکی از شیعیان مخلص اهل بیت شد.

حضرت (ع) را از مدینه به سامره آوردند تا زیر نظر خودشان باشد؛ لیکن دیدند فایده‌ای ندارد، زیرا شبکه ارتباطاتی شیعه در این زمان بیشتر از زمان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده است. از اقصی نقاط دنیا، نامه می‌فرستادند، پول می‌فرستادند و دستور می‌گرفتند؛ در حالی که اینها در محدودیت بودند.

حضرت امام هادی (ع) در سامره محبوب مردم شده بود، همه ایشان را احترام می‌کردند و اهانتی در کار نبود. بعد هم، در وفات آن حضرت (ع) و همچنین امام عسکری (ع) شهر غوغا شد، اینجا بود که حکام فهمیدند رازی وجود دارد، آن را باید بشناسند و علاج کنند، آنها به مسئله «قدسیت» پی بردند، متوکل، حضرت (ع) را به مجلس شراب کشاند تا خبر همه‌ جا بپیچد که، علی ‌بن ‌محمد (ع)، میهمان متوکل بود، بساط شراب و عیاشی هم در مجلس چیده شده بود!

حضرت (ع) با دید یک انسان مبارز به قضیه نگاه کرد و مقابله این توطئه ایستاد، حضرت (ع) به دربارِ متوکل رفت و مجلس شراب او را به مجلس معنویت تبدیل کرد، یعنی با گفتن حقایق و خواندن شعرهای شماتت بار، متوکل را مغلوب کرد؛ به طوری که در آخرِ حرف‌هایش، متوکل بلند شد، برای حضرت (ع) غالیه آورد و او را با احترام بدرقه کرد، حضرت (ع) به او فرمود: «تو خیال می‌کنی اینجا نشسته‌ای، پنجه مرگ تو را فرا نخواهد گرفت؟» و همین طور مراتب عمل موت را تا کرم‌هایی که به جان متوکل خواهد افتاد، بیان فرمود.

حضرت (ع)، مجلس را به کل متحول کرد و از دربار بیرون رفت. در مبارزه‌ای که شروع کننده آن، خلیفه‌ای تندخو و قدرتمند بود و طرف دیگر، یک جوان بی‌دفاع، طرف به ظاهر ضعیف‌تر، دست به یک جنگ روانی زد، مبارزه‌ای که در آن نیزه و شمشیر کاربرد ندارد، این امام (ع) است که می‌تواند موقعیت را بسنجد و طوری سخن بگوید که خلیفه را خشمگین نکند، ممکن بود حضرت (ع) مثلاً بلند شود و همه شیشه‌های شراب را به زمین بریزد، این، عکس‌العمل خوبی نبود و نتیجه‌ای هم از آن گرفته نمی‌شد، اما حضرت (ع)، طوری دیگر عمل کرد. این بعد قضیه خیلی مهم است.

باید به این نکته در زندگی ائمه (ع) توجه داشته باشید که این بزرگواران، دائم در حال مبارزه بودند؛ مبارزه‌ای که روحش سیاسی بود، زیرا کسی هم که در مسند حکومت نشسته بود، مدعی دین بود، او هم ظواهر دین را ملاحظه می‌کرد، حتی گاهی اوقات نظر دینی امام (ع) را هم می‌پذیرفت، مثل قضایایی که در مورد مأمون شنیده‌اید که صریحاً نظر امام (ع) را قبول کرد، یعنی ابایی نداشتند که گاهی نظر فقهی را هم قبول کنند، چیزی که موجب می‌شد این مبارزه و معارضه با اهل ‌بیت (ع) وجود داشته باشد، این بود که اهل بیت (ع) خودشان را «امام» می‌دانستند. می‌گفتند: «ما امامیم».

اصلاً بزرگ‌ترین مبارزه علیه حکام همین بود، چون کسی که حاکم شده بود و خود را امام و پیشوا می‌دانست، می‌دید شواهد و قراینی که در امام (ع) لازم است، در حضرت (ع) هست و در او نیست و این موجود را برای حکومت، خطرناک می‌شمرد؛ چون مدعی است، حکام، با این روح مبارزه می‌جنگیدند و ائمه (ع) هم مثل کوه ایستاده بودند.

شباهت امام زمان (عج ا...) به امام هادی (ع)

شباهت به حضرت ابوالحسن علی بن محمد هادی (علیه السلام): هیبتی داشته که نظیر آن را احدی نداشته به طوری که دشمنان آن حضرت احترام‏ها و تعظیم‏هایی برای آن جناب انجام می‏دادند که برای هیچ کس آن احترام‏ها را انجام نمی‏دادند، که این امر بر اثر هیبت آن حضرت بود نه از روی محبت و علاقه به آن بزرگوار، حضرت مهدی(عج) نیز همین‏طور هستند که - به ویژه در دل دشمنان - هیبت و رعب خاصی دارند.

منابع:

http://hadi.ommolketab.ir

https://www.farsnews.com/news

http://hadaitkonendeh.blogfa.com/category/

http://kovsar-aliabad.kowsarblog.ir

https://www.mehrnews.com/news/

افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید