سالروز ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
۱۳۹۴-۰۹-۲۳
اسم شریف آن حضرت «حسن» و کنیه اش ابومحمد است.

l مشهورترین القاب ایشان زکی و عسکری است و به آن حضرت و به پدر و جدّ بزرگوارش «ابن الرّضا» می گفتند.

l پدر بزرگوارش امام هادی(ع) و مادر گرامی آن حضرت «حُدَیث» نام داشت که درنهایت صلاح و ورع و تقوا بود.

l ولادت باسعادت حضرت در مدینه طیبه و در سال 232 هجری بود.

l ولایت ایشان روز جمعه هشتم ربیع الثانی بود.

l ایشان 22 ساله بود که پدر بزرگوارش امام هادی(ع) را از دست داد.

l مدت امامت ایشان 6 سال بود.[1]

دوران امامت حضرت عسکری(ع)

امام حسن(ع) در مدت کوتاه شش ساله امامت خویش با سه نفر از خلفای عباسی که هریک از دیگری ستمگرتر بودند، معاصر بود، این سه تن عبارتند از:

1. المعتز بالله (252 ـ 255)

2. المهتدی بالله (255 ـ 256)

3. المعتمد بالله (256 ـ 279)

در زمان امام عسکری(ع) شیعه به صورت یک قدرت عظیم در عراق درآمده بود و همه مردم می دانستند که این گروه به خلفای وقت معترض اند و حکومت هیچ یک از عباسیان را مشروع و قانونی نمی دانند، بلکه معتقدند امامت الهی در فرزندان علی(ع) باقی است، و در آن زمان شخصیت ممتاز این خانواده امام حسن عسکری(ع) بود.

از طرف دیگر خاندان عباسی و پیروان آنان، طبق روایات و اخبار متواتر، می دانستند مهدی موعود که تارومار کننده کلیه حکومت های خودکامه است، از نسل حضرت عسکری(ع) خواهد بود. به همین جهت پیوسته مراقب وضع زندگی او بودند تا اینکه بتوانند فرزند او را به چنگ آورند و نابود کنند. به همین دلیل، فشار و اختناق در مورد پیشوای یازدهم فوق العاده شدید بود و از هر طرف او را تحت کنترل و نظارت داشتند. حکومت عباسی به قدری از نفوذ و موقعیت مهم اجتماعی امام نگران بود که امام را ناگزیر کرده بود هر هفته روزهای دوشنبه و پنج شنبه در دربار حاضر شود.

دربار عباسی به قدری وحشت داشت که به این مقدار کفایت نکرد، بلکه بارها حضرت را به مدت طولانی به زندان های مختلف انداختند و حتی در زندان هم برای کنترل امام و شیعیان، مأمور مخفی گماشته بودند.[2]

آنچه از صفات بزرگ وفضائل که لازمه امامت است در آن حضرت جمع بود، یعنى: در علم، وزهد، کامل بودن در عقل وخرد، عصمت، شجاعت، کرم وبزرگوارى از تمام مردم زمان خود برتر بود، وعلاوه بر نصوص که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) وامامان گذشته در باره امامت آن حضرت وارد شده بود، حضرت امام هادى (علیه السلام) یعنى پدر بزرگوارشان نیز تصریح به امامت آن جناب فرمودند، ودر روایتى که مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) در کتاب گرانقدر ارشاد نقل کرده است، حضرت امام هادى (علیه السلام) چهار ماه قبل از شهادت امام عسکرى (علیه السلام) را وصىّ خود قرارداد، وبه امامت آن حضرت تصریح کرده وگروهى از دوستان و شیعیان را بر این امر گواه گرفت.
آن حضرت در میان مردم وبزرگان وحتّى افراد مخالف از احترام خاصى برخوردار بود، به حدّى که حتى ناخواسته آن حضرت را احترام مى کردند. در اینجا به همین مناسبت وبراى آنکه فضل آن بزرگوار براى خواننده عزیز معلوم شود، داستانى را که مرحوم شیخ مفید (رحمه الله)در کتاب ارشاد نقل کرده است مى آوریم.
مرحوم شیخ مفید (رحمه الله) از ابن قولویه نقل کرده است که: احمد بن عبیدالله بن خاقان متصدى املاک وخراج شهر قم بود که از طرف بنى عباس به این کار گماشته شده بود، پس روزى نام علویان و مذهب آنان، در مجلس او برده شد و او مردى بود که با اهل بیت دشمنى بسیار داشت. در عین حال گفت:
من مردى از علویان مانند حسن بن على «حضرت امام عسکرى» در وقار وآرامش وعفّت وپاکدامنى وبزرگوارى در نزد خاندان خود ندیده ونشناخته ام، به طورى که همه فامیل او را بر سالمندان وبرزگان خود مقدّم مى داشتند، همچنین همه سران لشگر ووزراء وعموم مردم او را بر سایرین مقدم داشته احترام مى کردند.
روزى پدرم براى دیدار با مردم نشسته بود، ومن بالاى سر او ایستاده بودم، ناگاه در بانان آمده وگفتند: ابو محمّد ابن الرضا بر در خانه است، پدرم به آواز بلند گفت: اجازه اش دهید تا وارد شود.
من از آنچه از ایشان شنیدم واز جرأت آنان که نام مردى را در حضور پدرم با کنیه نام بردند متعجب شدم، با آنکه جز خلیفه یا ولیعهد، یا کسى را که سلطان دستور داده بود نزد پدرم، با کنیه نام نمى بردند.
پس دیدم مردى گندمگون، خوش اندام، خوش صورت، جوان، باجلالت و هیبتى نیکو وارد شد. چون چشم پدرم به او افتاد، از جا برخاست وچند قدم به سوى او رفت، ومن به یاد ندارم با هیچ یک از بنى هاشم و افسران و برزگان چنین رفتارى کرده باشد، چون به او نزدیک شد او را در آغوش کشیده صورت وسینه او را بوسید، و دست او را گرفته بر مسند خود که روى آن مى نشست نشانید، و در کنار او نشسته رو به او کرد وبا او به گفتگو پرداخت.
در ضمن سخنان به آن حضرت مى گفت: قربانت شوم، فدایت شوم، ومن همچنان از آنچه مى دیدم در تعجب بودم، در این هنگام دربانان آمدند، وخبر از ورود «موفق» برادر خلیفه دادند، امّا پدرم همچنان سر گرم گفتگو با امام عسکرى (علیه السلام) بود اعتنایى به آنچه دربانان گفته بودند نکرد، تا زمانى که غلامان ونوکران برادر خلیفه آمدند، پدرم در این حال آن حضرت را بااحترام وعزت هر چه تمام تر بدرقه کرد، وبه طورى که موفّق آن حضرت را نبیند او را در آغوش کشیده وبا آن حضرت خداحافظى کرده وآن بزرگوار رفتند. من که همچنان متعجب بودم به نوکران گفتم: واى بر شما این چه کسى بود که شما وپدرم او را این چنین احترام نمودید؟ گفتند: این شخص مردى علوى است به نام حسن بن على ومعروف به ابن الرضا، من همچنان در تعجب بودم تا آنکه شب شد، ورسم پدرم آن بود که شبها بعد از نماز گزارش کارهاى روزانه را تنظیم مى کرد، چون نماز را خواند در برابر او نشستم، گفت: اى احمد کارى دارى؟
گفتم: آرى، اگر اجازه دهى پرسش کنم، گفت: اجازه ات دادم، گفتم: پدر جان این مردى که امروز به اینجا آمد وتو به او مى گفتى: پدر ومادرم فداى تو، وآنچنان او را احترام کردى که بود؟
گفت: پسر جان این امام وپیشواى رافضیان حسن بن على معروف به ابن الرضا است، سپس کمى سکوت کرده ومن نیز ساکت بودم، آنگاه گفت: پسر جان! اگر خلافت و زمامدارى از خاندان بنى العباس بیرون رود، هیچ کس از بنى هاشم غیر او شایسته خلافت نیست، واین به خاطر برترى وفضل وپاکدامنى وپارسایى وزهد وعبادت وخوش خلقى وشایستگى اوست، واگر پدرش را دیده بودى مردى بود خردمند وهوشیار ودانشمند.
احمد مى گوید: من که این سخنان را از پدرم شنیدم وآن رفتار را باامام عسکرى (علیه السلام) از او دیدم دچار حیرت وخشم وسرگردانى شدم، بعد از آن تصمیم گرفتم که خود در این باره تحقیق کنم، به دنبال این تصمیم از افراد مختلف راجع به او پرسیدم، از هیچ یک از بنى هاشم، وسرکردگان ونویسندگان وقاضیان وفقهاء ودیگر مردم نپرسیدم جز آنکه همه به فضل وکمال او اعتراف کرده او را مردى محترم شمردند، از این رو مقام وشخصیت او در نظرم بزرگ شد، زیرا دیدم دوست ودشمن او را به نیکى یاد کرده تمجید وستایش مى کنند.
آن بزرگوار همانند پدران گرامى خویش از چنان اخلاق ورفتار والائى برخوردار بود که دشمنان نیز تحت تأثیر اخلاقش قرار مى گرفتند، به عنوان مثال آن حضرت را به زندانبانى به نام على بن اوتاش سپردند، این شخص به شدّت باخاندان پیامبر دشمنى می وزرید، وبا آل ابى طالب با شدت وخشونت رفتار مى کرد، وقتى آن حضرت را به زندان او فرستاند به او گفتند: با او چنین وچار رفتار کن، بیش از یک روز نگذشته بود که آنچنان در مقابل امام (علیه السلام)تواضع مى کرد که گونه بر خاک مى گذشت، وسر بزیر انداخته به آن بزرگوار نگاه نمى کرد، وهنگامى که آن حضرت از زندان او بیرون رفت این شخص از بهترین شیعیان شده بود، واین بواسطه جلالت ومهابت واخلاق امام عسکرى (علیه السلام) بود.
آن حضرت همانند پدران بزرگوارش داراى کرامات ومعجزایى نیز بوده اند که مورخان نقل کرده اند وما در اینجا فقط به ذکر دو مورد مى پردازیم.
اول: شخصى مى گوید: سر راه امام عسکرى (علیه السلام) نشستم، وقتى آن حضرت رسید از تنگدستى خویش به آن بزرگوار شکایت کردم وقسم خوردم که نه درهم ودینارى دارم ونه غذاى صبح وشام، آن حضرت فرمود: آیا به دروغ سوگند مى خورى با اینکه دویست دینار در زیر خاک پنهان کرده اى، واینکه مى گویم نه براى آن است که چیزى به تو ندهم، اى غلام آنچه باخود دارى به او بده، غلامش صد دینار به من داد، سپس روى بمن کرده فرمود: تو آن دینارها که در زیر خاک پنهان کرده اى در وقتى که سخت بدانها نیازمند هستى از آنهامحروم خواهى ماند، وراست فرمود، زیرا آن پول که حضرت داد خرج کردم، ودرهاى روزى بر من بسته شد، وبه ناچار به سراغ پولى که در زیر خاک پنهان کرده بودم رفتم اما اثرى از آن نیافتم، بعد فهمیدام که پسرم جاى پولها را دانسته، وآنها را برداشته وگریخته است، وبه هیچ چیز از آن پولها دست نیافتم.
دوم: شخصى به نام احمد بن محمد مى گوید: در زمانى که مهتدى عباسى دست به کشتار موالیان ترک ووابستگان خود زد، من نامه اى به حضرت عسکرى (علیه السلام) نوشتم که: سپاس خداى را که او را از ما به خود سرگرم کرد، زیرا من شنیده بودم که او شما را تهدید به قتل کرده است وگفته است که: من ایشان را از روى زمین بر مى دارم، حضرت عسکرى (علیه السلام) به من نوشت: عمر او به این کارها کفاف نخواهد داد، از امروز پنح روز بشمار وروز ششم پس از خوارى وذلتى که به او برسر گشته خواهد شد، وچنان شد که آن حضرت فرموده بود.
حساسیت و خفقان شدید دوران امام حسن عسکری(ع)

ابوهاشم جعفری ـ یکی از اصحاب نزدیک امام ـ می گوید: امام عسکری(ع) مرا خواست و چوبی ضخیم را به من داد تا به عثمان بن سعید بدهم.

در مسیر راه سقّایی با قاطرش از جلوی من عبور می کرد. من برای آنکه قاطر را از خود دور کنم، با همان چوب آن را از خود راندم. ناگاه چوب شکست. در میان آن نامه هایی وجود داشت. شتابان آن را جمع و پنهانشان کردم، ولی آن سقّا همچنان ناسزا می گفت.

آن گاه خدمت امام رسیدم. خادم حضرت از قول ایشان گفت: چرا قاطر را زدی و چوب را شکستی؟ به امام عرض کردم: نمی دانستم که در میان چوب چه چیزی وجود دارد.

حضرت فرمود: هرگاه دیدی کسی به ما ناسزا می گوید، از آنجا عبور کن و از پاسخ دادن به او بگذر و خودت را معرفی نکن؛ زیرا ما در سرزمین شوم زندگی می کنیم. بدان که اخبار تو به ما می رسد، در رازپوشی جدیت کن.[3]

ابعاد هفت گانه فعالیت امام عسکری(ع) در حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضد اسلامی[4]

1. کوشش های علمی در دفاع از آیین اسلام و ردّ شبهات و تبیین اندیشه های صحیح اسلامی؛

2. ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان مناطق مختلف از طریق تعیین نمایندگان و اعزام پیک ها و ارسال پیام ها؛

3. فعالیت های سرّی سیاسی؛

4. حمایت و پشتیبانی از شیعیان، به ویژه یاران خاص؛

5. تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه در برابر مشکلات؛

6. استفاده گسترده از آگاهی غیبی برای جلب منکران امامت و دل گرمی شیعیان؛

7. آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت فرزند خود، امام مهدی(عج).

ودر اینجا بعضی از کلمات حکمت آمیز حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) ذکر میکنیم.
1 ـ فرمود جدال مکن میرود خوبى و حسن تو و مزاح مکن که جرئت مى کنند ودلیر مى شوند بر تو.
2 ـ وفرمود از تو اضح است آنکه سلام کنى بر هر کس که میگذرى بر او، وآنکه بنشینى در جائى که پست تر است از مکان شریف مجلس
3 ـ وفرمود پارساترین مردم کسى است که توقف کند نزد شبهه، وعابدترین مردم کسى است که بپا دارد فرائض را، وزاهدترین مردم کسى است که ترک کند حرام را، واز همه مردم کوشش ومشقّتش بیشتر است کسى که ترک کند گناهان را.
4 ـ وفرمود مشغول نسازد تورا روزى که خدا ضامن آن شده از عملى که بر تو فرض است.
5 ـ وفرمود از ادب دور است ظاهر کردن خوشحالى نزد شخص غمناک.
6 ـ وفرمود: همانا از براى جود وبخشش اندازه ومقدارى است پس هر گاه زیاد شده از آنمقدار پس آن اسراف است.
براى خرم واحتیاط مقدارى است پس یرگاه زیاد شد از آنمقدار پس آن جبن وترس است.
واز براى اقتصاد ومیانه روى مقدارى است پس هرگاه زیاد شد بر آن پس آن بخل است.
واز براى شجاعت مقدارى است پس هرگاه زیاد شد بر آن تهوّر وبى أدبى است.
وکافى است تورا از براى ادب کردن نفست اجتناب کردنت از چیز یکه مکروه وناپسند بیشمارى از غیر خودت.
اشعاری در وصف امام حسن عسگری (ع)
مرضیه رضائیان

می پیچد عطر حضور فرشته ها، در دهان «مدینه النبی».

کوچه های مدینه دوباره عطر یاس گرفته اند و صدای بال فرشتگان، روی شانه های شهر جاری است.

خانه، خانه هادی امت است.

«حَسن»، به حُسن ازلی و تبسم نبوی، چشم می گشاید.

می اید تا تداوم بخش چشمه سارهای زلال زمزم پیامبر باشد.

می اید تا وام دار کرامت و احسان حسنی باشد.

می اید تا شانه هایش، ادامه پرچم خونین حسینی باشد.

می اید تا تداوم سجده های طولانی سجاد(ع) باشد.

تا وارث بلاغت علوم باقری باشد.

تا مدرس منابر «حکمت» صادقی و «مذهب» جعفری باشد.

تا تداعی رنج های دیرینه امام کاظم و اینه بی بدیل صبر و استقامت باشد.

تا طلیعه غربت و همدم تنهایی رضوی باشد.

می اید تا سینه اش مالامال از جود و سخاوت امام جواد(ع) و دست هایش، نشانه های نورانی هدایت امت موحد باشد که از پدر به ارث برده است.

می اید تا چلچراغ عشق و سکان کشتی دین را به دست کسی بسپارد که از صلب مطهر او خواهد آمد.



یازدهمین ستاره منظومه عشقی.
کلامت، دل‏های کویری و جاهل را باران هدایت بود و لب‏های متبرکت، نور را زمزمه می‏کرد.
روشنای اندیشه‏ات را هیچ خورشیدی تفسیر نمی‏تواند.
تو آمدی و کوچه‏های مدینه را باران شکوفه پوشاند؛ آمدی و آینه‏ها، به پابوسی‏ات، آب‏های جهان را به انعکاس برخاستند. آمدی، تو یازدهمین چراغ پرفروغ ولایت باشی.
آمدی، تا امانت را به دست آخرین حجت بسپاری
زمینِ عدالت را دستان با کفایتت به بار نشاند.
حضورت، برکت‏افشان سفره‏های مهرورزی و راستی بود.
بال‏هایت، میله‏های قفس را تجربه کردند، تا ما پرواز را از خاطر نبریم و آسمان، همچنان شکوه آزادی را به تصویر بنشیند.
نفس‏هایت مروج دین محمد بود؛ آن هنگام که زمستان تفکر عباسی، جهان اسلام را قبضه کرده بود.
ایستادی تا امانت خداوند را به دست آخرین حجتش بسپاری. کوران ستم را تاب آوردی؛ به پاسداری کرامت انسان؛ که سوره سرخ عشق، این‏چنین تلاوت می‏شود.
عزیزت می‏داریم
به آفتاب می‏اندیشم که جهان، قرن‏هاست انتظارش را تاب آورده است؛ به سپیدارانی که از پس عمری خزان، به بهار می‏پیوندند. ای بزرگ، ای پدر آخرین حجت خداوند! عزتمان را با گام‏های دوباره فرزندت، معنی می‏کنیم و روزهای روشن آینده را در نگاه آسمانی‏اش می‏جوییم. تو آن رودخانه‏ای که دریا می‏زاید و اقیانوس می‏پرورد؛ آن ستاره‏ای که چشم‏اندازش، کهکشانی بی‏بدیل است. عزیزت می‏داریم؛ که شانه‏های تنهایی‏مان را پناهگاهی و چشمان مه‏آلودمان را به جاده‏های آفتابی ایمان می‏رسانی.
پی نوشت ها:

[1]. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، انتشارات هجرت، 1378، چ 13، ج 2، ص 701.

[2]. نک: سیره پیشوایان، صص 416 و 421 ـ 424.

[3]. اکبر دهقان، آینه کمال، آستانه مقدسه قم، 1386، چ 1، صص 317 و 318.

[4]. همان، صص 626 و 627.



http://tarikheslam.com/ahlebeit-bala/zendginame

http://www.lankarani.com/far/adv/view.php?ntx=001027

http://www.hawzah.net/fa/


زندگینامه امام صادق (علیه‌السّلام)
نوشته شده توسط zebardast


امام جعفر صادق (ع) بنا به نقل مشهور در روز ولادت نبی گرامی اسلام(ص) یعنی 17 ربیع الاول در شهر مدینه به دنیا آمد. عموم مورخان سال ولادت ایشان را سال 83 هجری ذکر کرده‌اند.[1] در کتاب تاریخ تشیع آمده است :
«امام جعفر صادق (ع) در روز جمعه یا دوشنبه هفدهم ربیع الاول سال 80 یا 83 هجری، مصادف با ولادت رسول خدا (ص) دیده به جهان گشود.»[2]
و در کتاب «موسوعة الامام الصادق» آمده است:
«شهید اول در"دروس"[3]، روز ولادت حضرت را 17 ربیع الاول سال 83 هجری ذکر کرده است و همین قول مشهور نزد شیعه است. و این روزی است که رسول خدا در این روز به دنیا آمد. و این مطلب نزد ائمه اهل البیت ثابت می‌باشد. و البته اهل خانه بهتر از دیگران از وضع خانه خبر دارند».[4]
سپس ایشان می‌نویسد:
«هم زمانی ولادت رسول خدا (ص) و امام صادق (ع) می‌تواند به این نکته اشاره داشته باشدکه همانگونه که رسول خدا(ص) دین اسلام را برای هدایت انسان‌ها آورد...، امام صادق (ع) نیز با توفیقی که به واسطه شرایط زمانی برای ایشان حاصل شد، موفق شد آموزه‌های اسلامی را احیا کند و در جهان اسلام منتشر سازد».[5]
پدر بزرگوار امام جعفر صادق(ع)، حضرت امام محمد باقر (ع) و مادر گرامی آن حضرت «فاطمه» که به «ام فروه» مشهور است می‌باشد.[6] امام صادق (ع) همواره از مادر خویش به نیکی یاد می‌کرد و پارسائی، ایمان و نیکوکاری وی را می‌ستود. شیخ عباس قمی می‌نویسد:
«امام صادق (ع) در حق مادرش فرمود:
"کانت امّی ممّنْ آمَنَتْ و اتَّقَتْ و احْسَنَتْ".
مادرم از کسانی بود که ایمان آورد و پرهیزکاری و احسان و نیکوکاری پیشه کرد و خداوند نیکوکاران را دوست دارد».[7]
از جمله مهم‌ترین القاب امام صادق (ع) می‌توان به صابر، فاضل، طاهر و صادق اشاره کرد. «صادق» مشهورترین لقب آن حضرت است، که توسط رسول خدا (ص) به ایشان داده شد. امام سجاد (ع) در روایتی از پدرش سپس از جدش و او از رسول خدا (ص) روایت کرده است که پیامبر اکرم (ص) فرمود:
«وقتی فرزندم جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (ع) به دنیا آمد، او را «صادق» بنامید. چرا که در اولاد او فردی همنام اوست که ادعای امامت خواهد کرد،[8] در حالی که حقی در این رابطه ندارد و کذّاب نامیده می‌شود».[9]
در زمان ولادت امام صادق (ع) امویان بر قلمرو اسلامی حاکمیت داشتند. امویان تا سال 132 هجری حکومت کردند. امام صادق (ع) در سال 114 هجری به امامت رسید و تا سال 148 هجری که مصادف با حکومت منصور عباسی بود، امر پیشوایی شیعیان را بر عهده داشت. سپس در همین زمان به دستور خلیفه عباسی به شهادت رسید.

جوانی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
جوانی پیامبر اکرم فصلی دیگر از کتاب زندگی ارزشمند پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را ورق زده و به وقایع و مراحل مهمی از آن اشاره می‌کند ...

این موارد به ترتیب زیر بررسی خواهند شد :

دوران شیرخوارگی و کودکی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، دوران نوجوانی، سفر به سوی شام و دیدار با دانشمند مسیحی، پیمان جوانمردان، مختصری از زندگی و خصایل نیکوی حضرت خدیجه (سلام الله علیها) - بانوی گرامی اسلام- و ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با ایشان، ماجرای نصب حجر الاسود و در آخر فرازهایی از خصوصیات اخلاقی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در دوران جوانی .

باشد که با مطالعه این مقاله با پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بیشتر آشنا شده و بتوانیم که در راه ایشان قدم برداریم .

حلیمه می‌گوید از روزی که پیامبر به خانه او رفتند، خیر و برکت هم، به خانه او آمد و روز به روز بیشتر شد و گله و دارایی‌اش فزونی یافت. با وجود این که صحراها و شهرها را خشکسالی فرا گرفته بود، گوسفندان آنها فربه و سیر بوده، شیر داشتند. همچنین درختان خشکیده خانه آنها سرسبز و با طراوت شدند و شتر آنها که شیرش خشک شده بود، شیر بسیاری داشت .

اخلاق و سیره پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) 

رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) کاملترین انسان و بزرگ و سالار تمام پیامبران است .
در عظمت آن حضرت همین بس که خداوند متعال در قرآن مجید او را با تعبیر «یا ایّها الرّسول» و «یا ایّها النّبى» مورد خطاب قرار میدهد و او را به عنوان انسانى الگو براى تمام جهانیان معرّفى مینماید: «لَقَدْ کانَ لَکُم فی رَسُول اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»; «در(سیره و سخن) پیامبر خدا براى شما الگوى نیکویى است.»او به حقّ داراى اخلاقى کامل و جامعِ تمام فضایل و کمالات انسانى بود .
خدایش او را چنین مى ستاید: «إِنّک لَعَلى خُلُق عَظیم»; «اى پیامبر تو داراى بهترین اخلاق هستى.» «وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»; «اگر تندخو و سخت دل مى بودى مردم از اطرافت پراکنده مى شدند.» از این رو، یکى از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام، اخلاق نیکو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود.
در طول زندگانى او هرگز دیده نشد وقتش را به بطالت بگذراند.
در مقام نیایش همیشه مى گفت: «خدایا از بیکارگى و تنبلى و زبونى به تو پناه مى برم.»، و مسلمانان را به کار کردن تحریض مى نمود.
...

تبار خانوادگى پیامبر(ص)
نوشته شده توسط zebardast


از صوصیات مهم پیامبر اسلام و دیگر انبیاء الهى اصالت خانوادگى آنان است. هیچیک از انبیاء الهى از خاندانى بدنام و فاسد و هرزه برنخاسته اند و همگى آنها به خوشنامى و کرامت اشتهار داشتند، کما اینکه بعد از تولد حضرت عیسى مردم به حضرت مریم گفتند:

«یا اخت هارون ماکان ابوک امرأ سوء و ما کانت امک بغیا:

اى خواهر هارون پدرت مرد بدى نبود و مادرت نیز بدکاره نبود.»

این سیره مستمر انبیاء و خاندان آنان بوده است که همگى در بین مردم به پاکدامنى و کرامت نزاهت و خوشنامى مشهور بوده اند.

اما در ارتباط با توجیه این امر مى توان به دو نکته اشاره کرد:

نکته اول: مسأله نقش وراثت و اثرگذارى والدین بر فرزندان مى باشد که از امور غیر قابل انکار است. به دیگر سخن، ظرفى که نور مقدس انبیاء را در بر مى گیرد و محیط مادى رشد و نمو آنها را فراهم مى کند، قطعا نباید ظروفى ناپاک و آلوده باشد. در این زمینه امام على (ع) در مورد پیامبر اکرم(ص) مى فرمایند:

«اشهد ان محمدا عبده و سید عباده و کلما نسخ الله الخلق فرقتین جعله فى خیرهما، لم یسهم فیه عاهر و لاضرب فیه فاجر:

گواهى مى دهم که محمد (ص) بنده و فرستاده او و سرور مخلوقات است. هر زمان خدا انسانها را به دو بخش تقسیم کرد، نور وجود آن حضرت را در بهترین آن دو به ودیعه نهاد. در روند پیدایش او نه هیچ آلوده دامنى را سهمى است و نه هیچ هرزه اى را شرکتى.»

این کلام امام على(ع) اشاره به این مطلب دارد که همواره نور نبوى در سلسله اصلاب و ارحام طاهر از حضرت آدم تا حضرت عبدالله (پدر پیغمبر) انتقال یافته است. مرحوم شوشترى در بهج الصباغه به نقل از اعتقادات شیخ صدوق چنین مى آورد:«در رابطه با آباء و اجداد پیامیر (ص) اعتقاد ما بر آن است که همگى آنها از حضرت آدم تا پدر پیامبر مسلمان بوده اند.»

همچنین در روایتى از پیامبر اسلام منقول است که حضرتشان فرمودند:

«اخرجت من نکاح و لم اخرج من سفاح من لدن آدم(ع).»

یعنى هیچ یک از آباء و اجداد و امهات پیامبر اکرم(ص) در طول تاریخ از مردان و زنان بدکاره نبودند، بلکه کرامت و پاکدامنى آنا ن همواره در بین خلق معروف و مشهور بوده است. در همین رابطه در زیارت وارث خطاب به سیدالشهداء(ع) عرض مى کنیم: «اشهد انک کنت نورا فى الاصلاب الشامخة و الارام المطهرة و لم تنجسک الجاهیة بانجاسها و لم تلبسک من مدلهمات ثیابها.»

از کلام امام على(ع) نیز معلوم مى گردد که نیاکان پیامبر هم از حیث اعتقادات، از شرک و عقاید باطل مبرا بودند و هم از حیث پاکدامنى ، انسانهایى سالم و بدور از آلودگى هاى جنسى بودند.

و امانکته دوم در رابطه با لزو م شرافت نسب و اصالت خانوادگى انبیاء، مسأله اثرگذارى پیام انبیاء در بین انسانهاست، یعنى یکى از مسایل اثرگذار در تبلیغ انبیاء بر مردم، مسأله خو شنامى و پاکى و اصالت خاندان آنها مى باشد. زیرا سخن شخصى که از خانواده اى بدسابقه و بدنانم برخاسته است، عموما براى مورد پذیرش واقع شدن با مشکل مواجه مى گردد. لذا انبیاء الهى همگى بر خاسته از خانواده اى اصیل، مکرم و شرافتمند بوده اند. پیامبر مکرم اسلام (ص) نیز مستثناى از این خصیصه نبودند. پیامبر از فرزندان «قصى و هاشم و عبدالمطلب» بوده و از شریف ترین عشیره عرب به شمار مى رفت به گونه اى که بسیارى از قبایل برترى آنان را بر خود پذیرفته بودند. و شاید همین اهمیت قریش و نزدیکان پیامبر نزد عربها زمینه آن بود که خداوند به پیامبر فرمان داد که ابتدا اقرباء و نز دیکان خود را اندرز کند. زیرا اگر آنان دعوت اسلام را مى پذیرفتند قبایل دیگر آسان تر به اسلام متمایل مى شدند.

حضرت على(ع) به برترى و برجسته بودن عشیره و نسب رسول اکرم(ص×) اشاره کرده و مى فرمایند:

«کان رسول الله(ص)...اکرمهم (الناس) عشیرة: عشیره و قبیله پیامبر گرامى ترین قبایل بود.»

و در جاى دیگر فرموده اند:

«اکرم خلق الله حسبا: پیامبر در میان خلق خدا داراى گرامى ترین اصل و نسب بود.»

چنانچه از کتب تاریخ بر مى آید، قبیله قریش که پیامبر از میان آنها برخاست در میان عرب شرافت و عزتى خاص را دارا بوده و معمولا با عناوین آل الله، جیران الله و سکان حرم الله مشهور بوده اند و مردم همه آنها را به عنوان بزرگ و شریف قبول داشتند.

امام على (ع) در موارد متعدد دیگرى از نیاکان پیامبر گرامى اسلام سخن به میان آورده اند و در تمامى آن موارد بر طهارت و کرامت مولد پیامبر (ص) و دامانى که در آن بالیده اند، تاکید کرده اند. اکنون آنچه را درباره نیاکان و بنیاد پاک و مطهر آن بزرگوار، مولى(ع) گفته اند بااندکى توضیح و شرح مى آوریم:

«حتى افضت کرامة الله سبحانه و تعالى الى محمد(ص) فاخرجه ممن افضل المعادن منبتا، ئو اعز الارومات

مغرسا ، من الشجرة التى صدع منها انبیائه، و انتجب منها امناءه... و شجرته خیرالشجر، نبتت فى حرم و سبقت فى کرم، لها فروع طوال، و ثمر لاینال...»

در این خطبه اما م (ع) پس از ذکر طهارت و کرامت و نز اهت اصلابت و ارحامى که سلسله انبیاء در آنها رشد کرده و بالیدند، مى فرماید:

«سرانجام کرامات الهى به حضرت پیامبر (ص) منتهى شد، پس او را از بهترین معدن و از ریشه دارترین و اصیل ترین خانواده ها برکشید، از درختى که انبیاء الهى از آن متفرع و امینان الهى از آن انتخاب شدند... درخت آن حضرت بهترین درختهاست که در حرم روئید و در کرامت بالید، درختى که داراى شاخه هاى بلند و سر به آسمان کشیده و میوه هاى دست نیافتنى مى باشد.»

در شرح عبارت «شجرته خیر الشجر...» اینگونه آورده اند که مراد از«شجره» حضرت ابراهیم یا هاشم و یا وجود خود حضرت پیامبر(ص) است و مراد از «حرم» مکه مى باشد و مراد از «فروع» ائمه و اهل بیت و ذریه آن حضرت هستند، و مراد از «ثمر» علوم و اخلاق آن حضرت و ائمه معصومین هستند که دست انسان از درک حقیقت آنها کوتاه مى باشد، و هر کس نمى تواند ادعاى نیابت آن را داشته باشد و ظاهرا امام على(ع) در این جمله به غاصبین خلافت متعرض گردیده اند که در جریان سقیفه در جواب قریش که خود را شجره نبى مى پنداشتند، حضرت فرمودند: «احتجوا بالشجرة و اضاعوا الثمرة».

در این خطبه حضرت(ع) به اصل و نسب پاک و تبار مقدس پیامبر اکرم(ص) اشاره نموده اند .

حضرت على(ع) در خطبه دیگرى با عبارات و تعبیرات زیبا و رسا از طهارت و نزاهت اصلاب و ارحام و دامانى که رسول اکرم(ص) در آن بالیده اند و از بنیاد پاک آن بزرگوار سخن گفته چنین فرموده اند:

«اشهد ان محمدا عبده و رسوله المقر فى خیر مستقر، المتناسخ فى اکارم الاصلاب و مطهرات الارحام، المخرج من اکرم المعادن محتدا و افضل المنابت منبتا من امنع ذورة و اعز الارومة من الشجرة التى صاغ الله منها انبیائه وانتجب منها امناءه الطیبة العود المعتدلة ،العمود الباسقة، الفروع الناضرة، الغصون الیانعة، الثمار الکریمة الحشاء، فى کرم غرست، فى حرم انبتت، و فیه تشعبت و اثمرت و عزت و امتنعت فسمت به و شمخت...:

شهادت مى دهم بر این که محمد(ص)بنده و رسول خداست، رسولى که اقامتگاه او بهترین جایگاه است و از کریمترین اصلاب و پاکترین ارحام خارج شده، از حیث اصالت، از گرامى ترین معدن برخاسته است و از حیث بالیدن، در برترین رویشگاهها پرورش یافته است، او در منیع ترین بلندیها و دست نیافتنى ترین درختها ریشه دارد، درختى که انبیاء الهى از آن متفرع گردیده و امینان پاک عود و راست قامت الهى ازآن برگزیده شده اند،درختى که شاخه هایش بلند و سر به آسمان کشیده و زیبا است و میوه هایش گرانمایه و به سر حد کمال رسیده اند. درختى که در کرامت کاشته شده و درحرم روییده و شاخه و میوه دارد.»

منبع: http://www.shahroudi.net/7monasb/miladerasool.htm
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید