فاطمه (س) بعد از رحلت پدر
1- مدت زندگی آن حضرت بعد از رحلت پیامبر (ص)
در این باره که فاطمه زهرا(س) بعد از رحلت پدر بزرگوارش رسول گرامی اسلام (ص)، چه مدتی زندگی کرد و در چه تاریخی جان به جان آفرین تسلیم نمود، بین نویسندگان سیره و تاریخ اسلامی اختلاف سخن فراوان است.
برخی نوشته اند که آن حضرت بعد از رحلت پدر به مدت شش ماه زیست و سپس جان به جان آفرین تسلیم نمود.
برخی زندگی آن حضرت را بعد از رحلت پدر چهار ماه نوشته اند.
برخی نود پنج روز
برخی به مدت سه ماه
برخی به مدت هفتاد و پنج روز، هفتادو دو روز، هفتاد روز ، شصت روز و از همه کمتر به مدت چهل روز نوشته اند.
ابوالفرج اصفهانی می نویسد: حضرت زهرا (س) بعد از پیامبر (ص) کمی زنده بود، بیشترین آن را شش ماه و کمترین آن را چهل روز گفته اند . اما آن چه ثابت است نقل سه ماه است که از ابی جعفر، محمد بن علی (ع) نقل شده است که حضرت زهرا (س) سه ماه بعد از پیامبر (ص) رحلت نمود.
در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که فرمود: حضرت فاطمه (س) بعد از پیامبر (ص)هفتاد و پنج روز زیست در این مدت دیده نشد که حضرت متبسم و یا خندان باشد و ... در میان راویان شیعی دو نقل بیش از دیگر نقلها رواج دارد:
هفتاد و پنج روز و نود و پنج روز بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص)
2- اهانتها و برخوردهای ناشایسته
1-2- اقدام به آتش زدن خانه حضرت زهرا (س)
بعد از رحلت رسول خاتم (ع) گروهی در سقیفه جمع شدند و بعد از سخنانی چند به بیعت با ابوبکر آن را به پایان رساندند.
و گروهی دیگر به رهبری علی (ع) در خانه وحی و رسالت در پی انجام واجبات و تجهیز بدن پیامبر (ص) بودند.
بعد از دفن پیامبر(ص) آنان که با جریان سقیفه هم عقیده نبودند در بیعت حضرت فاطمه (س) به عنوان اعتراض به آن اقدام، تحصن نمودند.
بنا به گفته نویسندگان تاریخ اسلام متحصنان بیت فاطمه (س) بدین قرار بودند: عباس، عموی پیامبر(ص)، عتبه بن ابی لهب، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عماربن یاسر، مقداد بن اسود، براء بن عازب، ابی بن کعب، سعدبن ابی وقاص ، طلحه بن عبدالله و جماعتی از بنی هاشم و جمعی دیگراز مهاجران و انصار.
برخی از صحابه رسول خدا (ص) با بی اعتنایی به حریم اهل بیت رسول خدا (ص) به این خانه وحی یورش بردند و تهدید نمودند که این خانه را با اهلش به آتش می کشیم.
ابوبکر از هواداران علی (ع) که از بیعت با وی امتناع کرده و در خانه علی (ع) تجمع نموده بودند جویا شد.
عمر به همراه عده ای به آن سو رفتند، عمر پشت درب خانه علی (ع) فریاد زد که از خانه بیرون بیایید. آنان اعتنایی نکردند. دستور داد تا هیزم آوردند که خانه را به آتش بکشند. عمر گفت: سوگند به آن که جان عمر در دست اوست، این عده باید از منزل بیرون بیایند و گرنه خانه را با اهلش به آتش می کشم.
به وی گفته شد که فاطمه زهرا (س) در این خانه است، چگونه این خانه را به آتش می کشی؟ در پاسخ گفت: هر چند در این خانه فاطمه باشد، من خانه را به آتش می کشم.
چون فریاد عمر را شنیدند همه به جزء علی (ع) از خانه بیرون آمدند و با ابوبکر بیعت کردند.- در این هنگام عمر کاری به کار علی (ع) نداشت- چون که عمر گمان کرده بود که علی (ع) سوگند خورده است که تا قرآن را جمع آوری نکند ردا بر دوش نگیرد و از خان خارج نشود.
در این هنگام حضرت زهرا (س) دم درب ایستاده بود و فرمود که ما با گروهی ا ز شما که به بدترین وجه عمل کردید، عهد و پیمانی نداریم. زیرا جنازه رسول خدا (ص) را در خانه رها ساختدید و به آن چه مامور شده بودید عمل نکردید و حق ما را برنگردانیدید.
عمر به نزد ابوبکر رفت و گفت چرا ین شخصی که از بیعت با توامتناع می کند{علی (ع)}را دستگیر نمی کنی؟!
به دنبال این سخن عمر ابوبکر به غلامش قنفذ گفت:
برو علی رابه نزد ما فرا خوان. قنفذ به سوی علی (ع) رفت و درب خانه را کوبید وعلی (ع) فرمود که چه می خواهی ، وی گفت خلیفه رسول خدا تو را می خواند . فرمود برو و از قول من به او بگو خیلی زود رسول خدا (ص)را تکذیب نمودید. قنفذ برگشت و پیام علی (ع) را به ابوبکر رساند.
ابوبکر با شنیدن این پیام گریست. عمر گفت به این متخلف مهلت مده. ابوبکر بار دیگر قنفذ را برای فراخوانی علی (ع) به نزدش فرستاد و به وی گفت که به حضرت بگوید که خلیفه رسول خدا (ص) از تو می خواهد که تابعیت کنی.
قنفذ برگشت و این پیام را رساند. حضرت فریاد کشید و فرمود : سبحان الله ! ابوبکر آن چه که برای او نیست ادعا می کند! قنفذ برگشت و سخن حضرت را گوشزد نمود. ابوبکر بار دیگر گریست.
سپس عمر با عده ای حرکت نمودند تا این که به درب خانه حضرت زهرا (س) رسیدند و درب خانه را کوبیدند. به مجرد این که حضرت زهرا (س) سرو صدای آنان را شنید با آهنگ حزن انگیز و گریان فریاد زد: یا ابت یا رسول الله، ماذا لفینا بعدک من ابن الخطاب و ابن قحافه ، ای پدر و ای فرستاده خدا بنگر که بعد از تو از پسر خطاب، و ابی قحافه چه مصیبتهایی بر ما رسید.
وقتی که مردم صدا و گریه حضرت زهرا (ع) را شنیدند، جملگی گریستند، به قدری که نزدیک بود قلبشان ذوب شود. و جگرهایشان از غصه بترکد.
اما عمر با گروهی ماندند و علی (ع) را از منزل بیرون آوردند و به نزد ابوبکر بردند و گفتند که باید با او بیعت آن حضرت فرمود که اگر بیعت نکنم چه میشود، گفتند به خدا سوگند گردنت را قطع می کنیم . حضرت فرمود: در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا (ص) را کشتهاید. عمر گفت اما بنده خدا آری ولی برادر رسول خدا، نه .
دراین جریان ابوبکر ساکت بود و حرفی نمی زد. عمر گفت آیا فرمان صادر نمی کنی که با تو بیعت کند؟ ابوبکر اظهار داشت که تا هنگامی که حضرت زهرا (س) در کنار او قرار دارد، من او را به چیزی مجبور نمیکنم.
علی (ع) ازنزد ابوبکر خارج شد و خود را به قبر رسول خدا (ص) رساند و با صدای بلند گریست و این آیه را خواند «ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلونین».
جلوه های رفتاری حضرت زهرا (س) با پدر:
قرآن بیش از هر امر دیگری به رعایت حقوق پدر و مادر و احترام به آنان تأکید میکند و انفاق به ایشان را شایستهترین شکل انفاق میداند:
»یَسْأَلُونَکَ مَا ذَا یُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوَالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ مَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ (بقره،15)؛ از تو مىپرسند: «چه چیزى انفاق کنند [و به چه کسى بدهند]؟» بگو: «هر مالى انفاق کنید، به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مسکینان و به در راهمانده تعلّق دارد، و هرگونه نیکى کنید البتّه خدا به آن داناست».
کمیّت در انفاق چندان اهمیت ندارد، آنچه در پیشگاه خداوند باریتعالی پذیرفته است، انفاقِ بجاست و اولین مصداق این انفاق، انفاق به پدر و مادر است. چنانچه انسان در برقراری ارتباط صحیح با والدین موفق باشد، میتواند با دیگران نیز ارتباط نیکویی برقرار نماید لیکن اگر در همین گام اول بلغزد، در برقراری ارتباط نیکو با دیگران نیز ناتوان خواهد بود. خداوند متعال در قرآن کریم بارها بر حُسن ارتباط با پدر و مادر تأکید کرده است:
«وَ قَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَ لاَ تَنْهَرْهُمَا وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلاً کَرِیماً(اسراء،23)؛و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید. اگر یکى از آن دو یا هر دو، در کنار تو به سالخوردگى رسیدند به آنها [حتى] «اوف» مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنى شایسته بگوی».
فاطمه (س) هماره این مهم را بهنیکویی میدانست و یکی از مصادیق آن، همان جریان نگاه پیامبر به گردنبند آن حضرت و سپس درک منظور و مقصود نبی رحمت و نحوۀ عملکرد حضرت فاطمه (س) میباشد که شرح آن بیشتر عنوان شد.
فاطمه آنقدر نزد پدر محترم بود که عایشه نقل میکند، پیامبر (ص) به تمامِ قد در برابر او میایستاد و جایش را به فاطمه (س) میبخشید و بر دستانش بوسه میزد:
«مَا رَأَیْتُ مِنَ النَّاسِ أَحَداً أَشْبَهَ کَلَاماً وَ حَدِیثاً بِرَسُولِ اللَّهِ مِنْ فَاطِمَۀ کَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَیْهِ رَحَّبَ بِهَا وَ قَبَّلَ یَدَیْهَا وَ أَجْلَسَهَا فِی مَجْلِسِهِ فَإِذَا دَخَلَ عَلَیْهَا قَامَتْ إِلَیْهِ فَرَحَّبَتْ بِهِ وَ قَبَّلَتْ یَدَیْه؛احدی از مردم را شبیهتر از فاطمه به رسول خدا (ص) در گفتار و سخن ندیدم هنگامیکه فاطمه پیامبر (ص)وارد میشد پیامبر (ص)به او خوشآمد میگفتند و دستهای او را می بوسیدند و او را در جای خود مینشاندند. و هنگامیکه پیامبر (ص)بر فاطمه (س) وارد میشدند فاطمه به طرف پدر میرفتند و به ایشان خوشآمد میگفتند و دستهای پدر را میبوسیدند».
حتّی پیامبر (ص)بر فراز منبر مدینه با صراحت و افتخار میفرمود:
«وَ أَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَۀ فَإِنَّهَا سَیِّدَۀ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ هِیَ بَضْعَۀ مِنِّی وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی وَ هِیَ ثَمَرَۀ فُؤَادِی وَ هِیَ رُوحِیَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ وَ هِیَ الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِیَّۀ؛امّا دخترم فاطمه پس همانا او سرور زنان عالم از اولین و آخرین است و او پارهتن من و روشنایی چشمان من و میوه قلب من و روحش که در وجود من است و او حوریه است در شمائل انسان».
رسول خدا (ص)این نام را افتخار میدانستند و با تکرار جملاتی مانند فاطمه(س) نور چشم من است، میوۀ باغ من است، ثمرۀ فواد من است، نام او را زینتبخش جامعۀ اسلام قرار میدادند.
تجسم اینگونه عملکرد با التفات به مقام شامخ نبوی، حاکی از عظمت و بزرگی شخصیت این بزرگ بانوی تاریخ بشری میباشد.
آلوسی دربارۀ آن حضرت مینویسد:
«وَ الَّذِی أَمِیلُ إلَیْهِ أَنَّ فاطِمَۀَ الْبَتُولَ أَفْضَلُ النِّسَاءِ الْمُتَقَدِّمَاتِ وَ المُتَأَخِّراتِ مِنْ حَیْثُ إنَّهَا بَضْعَۀُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ تَعَالَى عَلَیْهِ وَ سلّم بَلْ وَ مِنْ حَیْثِیَّاتٍ أُخَرَ أَیْضَاً؛آنچه من به آن باور دارم این است که فاطمه بتول برترین زنان در میان گذشتگان و آیندگان است به جهت آنکه او پاره تن رسول خداست و بلکه از جهات دیگر نیز او افضل و برتر است».
هنگامی که کودکان مکه در ناز و نوازش و رفاه بودند، فاطمه در سختی و رنج بزرگ شد و فرش گامهایش ریگهای داغ بیابان مکه بود. او هنوز کودکی بیش نبود که غم بیمادری بر زندگیاش سایه افکند. ولی فاطمه پیش از آن که غم از دست دادن مادر را در خاطره بگنجاند، یار و غمخوار پدر شد برای روزهای سخت و محنتافزا؛ روزهایی که پدرش تنها بود و غمهایش بسیار. در این وقت فاطمه یاوری شایسته برای پدر به شمار میآمد و نقش مادری مهربان را ایفا مینمود. به راستی سزاوار لقب امابیهاست؛ زیرا همچون پروانهای بر گرد شمع وجود پیامبر میچرخید و غبار غم و اندوه را از چهره آن حضرت میزدود.
ادب حضرت زهرا نسبت به پدر
يكى از آداب و رسوم زمان پيشين اين بود كه يكديگر را به اسم صدا مىكردند، و اين نوع خطاب نسبت به بعضىها خلاف ادب بود، مخصوصاً حضرت رسول اكرم (ص) كه از مقام والا و احترام خاصى برخوردار بود نمىبايد مثل ساير افراد مخاطب قرار گيرد.
لذا خداوند متعال در اين رابطه آيهاى نازل فرمود كه مسلمين موظف و مكلف شدند آن حضرت را رسولاللَّه خطاب كنند.
در اين ميان حضرت فاطمه هم مىخواست به اين برنامه عمل كند، رسول اكرم(ص) از او خواست كه به پدر پدر بگويد، حديثى كه مىخوانيد در همين رابطه است:
از امام صادق عليهالسلام روايت شده كه حضرت فاطمه سلاماللَّهعليها فرمود: وقتى كه آيهى (لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا) يعنى پيغمبر را مثل يكديگر صدا نزنيد نازل شد، منهم ترسيدم از اينكه به آن حضرت (اى پدر) بگويم. لذا آن حضرت را يا رسولاللَّه (ص) مىگفتم.
حضرت فرمود: اى فاطمه اين آيه دربارهى تو و خانوادهات و نسلت نازل نشده، تو از منى و من از تو هستم، بلكه دربارهى جفاكاران و درشتخويان از قريش و گردنكشان و اهل كبر و غرور نازل شد، شما: اى پدر بگو كه قلبم را زنده مىكند و خدا را خشنود مىنمايد.
به ياد پدر بعد از رحلت رسول اكرم (ص)
وقتى رسول خدا (ص)از دنيا رفت، بلال مؤذن ديگر اذان نمىگفت.
روزى فاطمه (س) پيغام فرستاد: آرزو دارم يك مرتبه ديگر بانگ مؤذن پدرم را بشنوم بلال بر طبق دستور فاطمه شروع به اذان كرد.
اللهاكبر، اللهاكبر- فاطمه (س) به ياد روزگار پدر افتاد، نتوانست از گريه خوددارى كند. هنگامى كه بلال گفت: «اشهد ان محمدا رسولالله» فاطمه (س) از شنيدن نام پدر صيحه زد و بيهوش شد. به بلال خبر دادند ديگر اذان نگو كه فاطمه بيهوش شده است. بلال اذانش را قطع كرد. وقتى فاطمه (س) به هوش آمد به بلال فرمود: اذان را تمام كن، عرض كرد: اجازه بده بقيه را نگويم زيرا براى شما مىترسم.
از حضرت على عليهالسلام نقل شده است كه فرمود: حضرت رسول را در پيراهن مباركش غسل دادم و فاطمه گفت:
آن پيراهن را به من نشان بده! همين كه بوى پيراهن به مشام او رسيد از هوش رفت: من كه اين حالت را از او مشاهده كردم پيراهن را از او پنهان نمودم.
حضرت زهرا (س) شبيهترين كس به پيامبر (ص) در نشستن و برخاستن
فاطمه (س) عليها در قيام و قعودش شبيه پيامبر (ص) است... از عايشه نقل شده است كه گفت: كسى را شبيهتر از فاطمه (ع) عليها به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از نظر رفتار و روش فردى در قيام و قعود نديدم.
هنگامى كه فاطمه (ع) بر پيامبر (ص)وارد مىشد، پيامبر (ص)پيش پاى او قيام مىكرد و او را مىبوسيد و در جاى خود مىنشاند و متقابلا هنگامى كه پيامبر (ص)بر فاطمه (س) عليها وارد مىشد، فاطمه (س) عليها پيش پاى پدر قيام كرده او را مىبوسيد و در جاى خود مىنشاند.
چون پيامبر (ص)مريض شد، فاطمه (س) وارد شد و خودش را به روى پدر افكند و او را بوسيد، بعد سرش را بلند كرد، و گريه كرد، دوباره خودش را به روى پدر افكند، بعد سرش را بلند كرد، و خنديد.
گفتم: گمان مىكردم كه او فاطمه (س) داناترين زنان ما است، در حالى كه او هم زنى از زنهاست. چون پيامبر (ص) وفات يافت به او گفتم:
هنگامى كه خودت را به روى رسول خدا (ص) فكندى، سپس سرت را بلند كردى و خنديدى چه شد؟ چرا خنديدى؟!
فاطمه (س) فرمود:
من در آن هنگام مانند كسى بودم كه هستىاش را از دست داده است. پيامبر (ص)به من خبر داد نزديكترين كس كه به او ملحق شود من هستم، در اين هنگام خنديدم.
منبع:
http://basiji110.parsiblog.com/Posts
https://rahenejat.persianblog.ir/post/show/e7qMYm74ZJhXb7dQlYd5
http://www.pasokhgoo.ir/node/417
http://quran.roshd.ir/portal/Home/ShowPage.aspx
http://fatemeh.ommolketab.ir
http://www.yazahra.net/far2/selecttext.php?ic=93&subid=7