هر یک از یاران امام در کربلا به گونهای جلوهگر شدند تا آینهای از یک یا چند ویژگی امام خود باشند. همان یارانی که وقتی بزرگ مرد تاریخ اسلام، حسین بن علی علیهم السلام، از همراهان خود بیعت برداشت و فرمود راه بر شما باز است، آنها در پاسخ گفتند:«الحمد لله الذی شرفنا بالقتل معک و لو کانت الدنیا باقیة و کنا فیها مخلدین الآثرنا النهوظ معک علی الاقامة فیها؛ خدا را سپاس که این شرافت را به ما نصیب کرد که در کنار شما به شهادت رسیم و اگر دنیا باقی باشد و ما در جاودان باشیم، قیام با شما را بر ماندن در این دنیا ترجیح میدهیم» و البته امام عشاق نیز در تمجید از این سخن یاران باوفایش حجت را تمام کردند و فرمودند: «من یارانی باوفاتر و بهتر از اصحاب خود نمیشناسم، و اهل بیتی نیکوکارتر و وابستهتر از اهل بیت خویش سراغ ندارم، پس خداوند همه شما را جزای خیر عطا کند».
سخن از عشق بازی یاران حضرت حسین بن علی علیهم السلام حتما در این مقال کوتاه نمیگنجد که فقط شمهای کوچک از آن در شب عاشورای تاریخساز، گوهر پاک وجودی عشاق آن امام همام را طی سالیان متمادی صیقل داده و سبب پرورش روحهای بلند گشته است.
مسلم بن عقیل کیست؟
در میان جوانان برومند «بنى هاشم »، «مسلم بن عقیل »، فرزند عقیل یکى از چهره هاى تابناک و شخصیت هاى بارز، به شمار مى رفت. «عقیل » برادر حضرت على علیه السلام و دومین فرزند ابوطالب بود.
معاویه، پس از بیست سال سلطنت استبدادى مُرد. یزید، پس از معاویه بر سر کار آمد و با تهدید و تطمیع بر اوضاع مسلط شد. مى خواست اباعبدالله الحسین علیه السلام را هم به بیعت وادار کند، که سیدالشهدا نپذیرفت و به طور مخفیانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدینه بیرون آمد و به حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ایام حج در جهت آگاهانیدن مردم، بهره بردارى کند.
«مسلم بن عقیل »، برادرزاده امیرالمؤمنین و پسر عموى حسین بن على بود. دودمانى که مسلم در آن رشد یافت، دودمان علم و فضیلت و شرف بود و خاندانى که شخصیت انسانى و اسلامى «مسلم بن عقیل » در آن شکل گرفت، بهترین زمینه را براى تربیت و تکامل معنوى و حماسى مسلم فراهم کرد.
از آغاز کودکى، در میان جوانان بنى هاشم به خصوص در کنار امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) بزرگ شد و کمالات اخلاقى و بنیان ولایت و درس هاى حماسه و ایثار و شجاعت را به خوبى فرا گرفت. اجداد «مسلم بن عقیل » کسانى، چون «ابوطالب » و «فاطمه بنت اسد» بودند که در فرزندان خویش، شجاعت و ایمان و دلاورى را به ارث مى گذاشتند و «مسلم بن عقیل »، شاخه اى پربار از این اصل و تبار بود؛ و بنا به اصل وراثت، خصلت هاى برجسته را از نیاکان خود به ارث برده بود.
به نقل مورخان، در زمان حکومت آن حضرت (بین سال هاى 36 تا 40 هجرى) از جانب آن امام، متصدى برخى از منصب هاى نظامى در لشگر بوده است، از جمله در جنگ صفین، وقتى که امیرالمؤمنین (علیه السلام) لشگر خود را صف آرایى مى کرد، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و عبدالله بن جعفر و «مسلم بن عقیل » را بر جناح راست سپاه، مامور کرد.
شناسنامه «مسلم بن عقیل » را، پیش از آن که از نیاکان و سرزمین و قبیله جستجو کنیم، باید در فکر، عمل و زندگانى اش بیابیم؛ این بهترین معرف «مسلم بن عقیل » است. «مسلم بن عقیل »، در دوران خلافت على علیه السلام در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس از شهادت آن امام، هرگز از حق که در خاندان او و امامت دو فرزندش، حسنین (علیهماالسلام) تجسم پیدا کرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاکش را بر این آستان فدا کرد.
یزید براى حفظ سلطه و حاکمیت بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن زیاد» با حفظ سمت، والى کوفه نیز شد. ماموریت ابن زیاد آن بود که به کوفه برود و «مسلم بن عقیل » را دستگیر کند و سپس او را محبوس یا تبعید کند، یا به قتل برساند.
در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى (علیه السلام) که از سخت ترین دوره هاى تاریخ اسلام نسبت به پیروان اهل بیت و طرفداران حق بود، «مسلم بن عقیل » با خلوص هر چه تمام در مسیر حق بود و از باوفاترین یاران و از خواص اصحاب امام حسن محسوب مى شد. پس از شهادت امام مجتبى (علیه السلام) که امامت به حسین بن على (علیهماالسلام) رسید تا مرگ معاویه که یک دوره ده ساله بود؛ باز «مسلم بن عقیل » را در کنار امام حسین (علیه السلام) مى بینیم. در این دوره بیست ساله، یعنى از شهادت على علیه السلام تا حادثه کربلا بسیارى از کسان، یا مرعوب تهدیدها شدند یا مجذوب زر و سیم و فریفته دنیا و صحنه حق را رها کردند و یا به معاویه پیوستند و یا انزواى بى دردسر را برگزیدند، ولى آنان که قلبى سرشار از ایمان و دلى سوخته در راه حق داشتند و مسلمانى را در صبر و مقاومت و مبارزه در شرایط دشوار مى دانستند، امامان حق را تنها نگذاشتند و با زبان و مال و جان و فرزند، به فداکارى در راه خدا و جهاد فى سبیل الله پرداختند.
ارزش و فضیلت پیروان حق در آن دوره، به خصوص وقتى آشکارتر مى شود که به شرایط دشوار دیندارى و حق پرستى در روزگار سلطه امویان آگاه باشیم.
حضرت على علیه السلام از پیامبر اسلام حدیثى را در مدح «عقیل » نقل مى کند که آن حضرت فرمودند:
«من او را (عقیل ) به دو جهت دوست دارم: یکى، به خاطر خودش، و یکى هم به خاطر این که پدرش ابوطالب او را دوست مى داشت.» و در آخر، خطاب به على علیه السلام فرمود:
«فرزند او «مسلم بن عقیل » کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک مى ریزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود مى فرستند.»
معاویه، پس از بیست سال سلطنت استبدادى مُرد. یزید، پس از معاویه بر سر کار آمد و با تهدید و تطمیع بر اوضاع مسلط شد. مى خواست اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را هم به بیعت وادار کند، که سیدالشهدا نپذیرفت و به طور مخفیانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدینه بیرون آمد و به حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ایام حج در جهت آگاهانیدن مردم، بهره بردارى کند.
سال شصت هجرى بود. اقامت چهار ماهه امام حسین علیه السلام در مکه و برخورد با مردم و تشکیل اجتماعات و گفتگوها، مردم را با انگیزه و اهداف امام، از امتناع از بیعت با یزید، آشنا کرد؛ به خصوص مردم کوفه از اقدام انقلابى امام حسین علیه السلام خوشحال و امیدوار شدند. مردم کوفه، خاطره حکومت چهار ساله علوى را به یاد داشتند و در این شهر، شخصیت هاى برجسته و چهره هاى درخشانى از مسلمانان متعهد و یاران اهل بیت بودند. از این رو نامه ها و طومارهاى مفصلى با امضاى چهره هاى معروف شیعه در کوفه و بصره به امام حسین علیه السلام نوشتند، که تعداد این نامه ها به هزاران مى رسید. کوفیان، گروهى را هم به نمایندگى از طرف خود به سرکردگى «ابوعبدالله جدلى » به نزد آن حضرت فرستادند و نامه هایى همراه آنان ارسال کردند.
در میان نامه ها و امضاها، نام شخصیت هاى بزرگى از کوفه همچون «شبث بن ربعى » و «سلیمان بن صرد» و «مسیب بن نجبه » و ... به چشم مى خورد که از آن حضرت مى خواستند مردم را به بیعت با خود دعوت کند و به کوفه بیاید و یزید را از خلافت خلع کند.
امام، تصمیم گرفت در مقابل اصرار و دعوت هاى مکرر مردم کوفه، عکس العمل نشان داده و اقدامى کند. براى ارزیابى دقیق اوضاع کوفه و میزان علاقه و استقبال مردم و تهیه مقدمات لازم و شناسایى و سازماندهى و تشکل نیروهاى انقلابى، ضرورى بود که کسى قبلا به کوفه رفته و این ماموریت را انجام دهد و گزارشى دقیق از وضعیت شهر و مردم، به او بدهد.
حسین بن على علیهماالسلام در یکى از منازل میان راه، خبر شهادت این سه یار وفادار خویش را شنید. شهادت «مسلم بن عقیل »، «هانى» بن عروه و عبدالله یقطر، امام را ناراحت کرد و امام فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » و اشک در چشمانش حلقه زد. چندین بار، براى «مسلم بن عقیل » و «هانى» از خداوند رحمت طلبید و گفت: «خدایا براى ما و پیروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت خویش جمع گردان، که تو بر هر چیز، توانایى! »
حضرت حسین بن على (علیهماالسلام) مناسب ترین فرد براى این ماموریت محرمانه را «مسلم بن عقیل » دید، که هم آگاهى سیاسى و درایت کافى داشت، و هم تقوا و دیانت، و هم خویشاوند نزدیک امام بود. به نمایندگانى که از کوفه آمده بودند، فرمود: من، برادر و پسر عمویم «مسلم بن عقیل » را با شما به کوفه مى فرستم، اگر مردم با او بیعت کردند؛ من نیز خواهم آمد.
این که امام از «مسلم بن عقیل » به عنوان «برادرم » و «فرد مورد اعتمادم » نام مى برد، میزان اعتبار و لیاقت و کفایت مسلم بن عقیل را مى رساند. آنگاه «مسلم بن عقیل » را طلبید و به او فرمود: به کوفه مى روى، اگر دیدى که دل و زبان مردم یکى است و آنچنان که در این نامه ها نوشته اند متحدند و مى توان به وسیله آنان اقدامى کرد، نظر خودت را بر من بنویس و «مسلم بن عقیل » را وصیت و سفارش کرد، به این که:
پرهیزکار و با تقوا باش؛ نرمش و مهربانى به کار ببر؛ فعالیت هاى خود را پوشیده دار؛ اگر مردم، یکدل و یک جان بودند و در میانشان اختلافى نبود، مرا خبر کن.
اعزام «مسلم بن عقیل » و فرستادن این پیام به کوفه، پاسخى به همه نامه ها و دعوت ها و طومارها بود. محتواى پیام امام، در این چند محور، خلاصه مى شود:
1 - تایید کامل از «مسلم بن عقیل » به عنوان برادر، پسر عمو و نماینده اى مورد اطمینان.
2 - محدوده مسؤولیت «مسلم بن عقیل » در کوفه نسبت به ارزیابى وحدت کلمه و صداقت مردم.
3 - پاسخى به دعوت هاى مکرر، به عنوان اتمام حجت.
4 - درخواست از مردم براى حمایت و اطاعت از «مسلم بن عقیل».
«مسلم بن عقیل » با گرفتن دو راهنما از مکه به سوى کوفه حرکت کرد. و اینک، «مسلم بن عقیل »، با شهرى رو به روست، حادثه خیز و پر ماجرا و با گرایش هاى مختلف؛ شهرى با افکار گوناگون که اگر چه به ظاهر آرام است، اما آرامش قبل از طوفان را مى گذراند.
شیعیان، دسته دسته به خانه مختار مى آمدند و با «مسلم بن عقیل » دیدار و بیعت مى کردند و «مسلم بن عقیل » هم نامه امام حسین علیه السلام را خطاب به مؤمنان و مسلمانان کوفه براى هر جماعتى از آنان مى خواند.
روز به روز بر تعداد هواداران امام حسین علیه السلام که با نماینده اش «مسلم بن عقیل »، بیعت مى کردند افزوده مى شد تا این که پس از چند روز، به هزاران نفر مى رسید.
با وجود این همه بیعت گران جان بر کف و انقلابی هاى آماده براى هرگونه فداکارى در راه حمایت حسین (علیه السلام) و بر انداختن حکومت یزید، «مسلم بن عقیل »، طى نامه اى اوضاع را به امام گزارش داد و با بیان شرایط و زمینه مساعد براى نهضت از امام خواست که به سوى کوفه بشتابد.
اکنون «مسلم بن عقیل »، نگینى در میان حلقه انبوه یاران است حضورش مایه دلگرمى امیدواران است شکوه و هیبتى دارد، میان کوفیان جایى و محبوبیتى دارد، و هر شب، صحبت از جنگ است، سخن از شستشوى لکه هاى ذلت و ننگ است کلام از شور جانسوز حقیقت هاست، ز «رفتن »ها و «ماندن » هاست. ولى دوران آن کم بود و کم پایید، تمام شعله ها ناگه فرو خوابید ...
یزید براى حفظ سلطه و حاکمیت بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن زیاد» با حفظ سمت، والى کوفه نیز شد. ماموریت ابن زیاد آن بود که به کوفه برود و «مسلم بن عقیل » را دستگیر کند و سپس او را محبوس یا تبعید کند، یا به قتل برساند.
مردمى که با «مسلم بن عقیل » بیعت کرده و در انتظار آمدن حسین بن على (علیهماالسلام) به کوفه بودند، با ورود ابن زیاد به کوفه، وضعى دیگر پیدا کردند. فردا صبح که مردم براى نماز جماعت به مسجد آمدند، ابن زیاد از دارالاماره بیرون آمد و در سخنان خود، خطاب به مردم گفت: «... امیرالمؤمنین یزید، مرا فرمانرواى شهر و این مرز و بوم و حاکم بر شما و بیت المال قرار داده است و به من دستور داده که با ستمدیدگان، انصاف و با محرومان بخشش داشته باشم و به فرمانبرداران نیکى کنم و با متهمان به مخالفت و نافرمانى با شدت و با شمشیر و تازیانه رفتار کنم. پس هر کس باید بر خویش بترسد. راستى گفتارم هنگام عمل روشن مى شود؛ به آن مرد هاشمى «مسلم بن عقیل » هم برسانید که از خشم و غضب من بترسد.»
از این پس، مجراى بسیارى از حوادث، دگرگون شد و اوضاع برگشت. ابن زیاد، رؤساى قبایل و محله ها را طلبید و برایشان صحبت هاى تهدیدآمیز کرد و از آنان خواست که نام مخالفان یزید را به او گزارش دهند، وگرنه خون و مال و جانشان به هدر خواهد رفت.
حزب اموى، که مى رفت بساطش نابود و برچیده گردد، دیگر بار جان گرفت و آن تهدیدها و تطمیع ها و فریبکاری ها و تبلیغ هاى دامنه دار، تاثیر خود را بخشید و والى جدید، توانست با قدرت و قوت و با تمام امکانات جاسوسى و خبرگیرى و خبررسانى، جوى از وحشت و ارعاب را فراهم آورد. با دستگیری ها و خشونت ها و برخوردهاى تندى که انجام داد، بر اوضاع مسلط شد و ورق برگشت.
«مسلم بن عقیل »، در خانه «مختار» بود که صحنه حوادث به صورتى که یاد شد، پیش آمد. از آن جا که ابن زیاد، براى سرکوبى انقلابی ها به دنبال رهبر این نهضت؛ یعنى «مسلم بن عقیل » مى گشت، «مسلم بن عقیل » مى بایست جاى امن تر و مطمئن ترى انتخاب کند. این بود که مقر و مخفیگاه خود را تغییر داد و به خانه «هانى » رفت.
«هانى بن عروه»، از بزرگان کوفه و چهره هاى معروف و پر نفوذ شیعه در این شهر بود که هواداران و نیروهاى مسلح و سواره اى که تعدادشان به هزاران نفر می رسید در اختیار داشت. «هانى»، در آن هنگام حدود نود سال داشت و افتخار حضور پیامبر را هم درک کرده بود و در زمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم در جنگ هاى جمل و صفین و نهروان ملازم رکاب آن حضرت بود و از اخلاصى والا و وفایى شایسته در حق اهل بیت پیامبر برخوردار بود.
اینک، بار دیگر موقعیتى پیش آمده بود که «هانى»، صداقت و ایمان و تعهد خویش را نسبت به حق نشان دهد و در این شرایط خطرناک و اوضاع بحرانى، پذیراى «مسلم بن عقیل » گردد که در راس نیروهاى شیعى است و تحت تعقیب از سوى حاکم کوفه.
نهضت «مسلم بن عقیل » و هوادارانش، صورت مخفی ترى گرفت و ارتباط ها پنهان تر انجام مى شد. با تغییر شرایط، کوفه به کانون خطرى براى انقلابی هاى شیعه تبدیل شده بود که با کمترین غفلتى ممکن بود خطرات بزرگى پیش بیاید. سیاست کلى «ابن زیاد» نابودى «مسلم بن عقیل » و شکست این نهضت بود و براى این کار، دو نقشه کلى را در دست اجرا داشت:
1- جستجو و تعقیب «مسلم بن عقیل » و طرفدارانش.
2 - خریدن سران شهر و چهره هاى با نفوذ.
براى پی بردن به مخفیگاه «مسلم بن عقیل » و اطلاع از قرارها و برنامه ها و شناختن عوامل مؤثر در نهضت «مسلم بن عقیل »، راهى که از سوى ابن زیاد پیش گرفته شد، استفاده از یک عامل نفوذى بود که با جاسوسى، اخبار نهضت مسلم را به حکومت برساند. این عامل نفوذى ابن زیاد کسى جز «معقل » نبود. معقل که از سرسپردگان حکومت بود، با دریافت سه هزار درهم، مأموریت یافت که به عنوان یک هوادار «مسلم بن عقیل » و طرفدار نهضت با طرفداران «مسلم بن عقیل » تماس بگیرد و به عنوان یک انقلابى، که می خواهد این پول ها را براى صرف در راه انقلاب و تهیه سلاح و امکانات مبارزه به «مسلم بن عقیل » تحویل دهد، کم کم به پیش «مسلم بن عقیل » راه یافته و از خانه او و تشکیلات و افراد مؤثر، گزارش تهیه کرده و به ابن زیاد خبر دهد.
به این صورت، کم کم این جاسوس ابن زیاد، به خانه هانى هم که پناهگاه «مسلم بن عقیل » بود راه پیدا کرد و با مسلم ملاقات نمود و پول ها را به او تحویل داد و به تدریج خود را یکى از طرفداران نهضت، جا زد. صبح ها زودتر از همه می آمد و دیرتر از همه می رفت و اخبار درونى نهضت را به عبیدالله زیاد، گزارش می داد.
با پى بردن به مخفیگاه «مسلم بن عقیل » و مرکزیت نهضت و افراد مؤثر در جریان مبارزه، ابن زیاد، بیشتر احساس خطر کرد و تصمیم گرفت که هر چه زودتر دست به کار شود و انقلاب را قبل از آن که به مرحله غیر قابل کنترلى برسد، در هم شکسته و سران نهضت و مقاومت انقلابی ها را در هم شکند. این بود که نقشه حمله گسترده به نهضت و پیشگامان آن و چهره هاى سرشناس تشکیلات «مسلم بن عقیل » کشیده شد و اولین گام، دستگیرى «هانى » بود.
نقش «هانى » در نهضت، بسیار بود؛ از این رو والى کوفه به فکر دستگیرى «هانى» افتاد تا از این طریق به «مسلم بن عقیل » هم دسترسى پیدا کند، زیرا می دانست تا وقتى که «هانى»، در محل خود مستقر باشد، بازداشت «مسلم بن عقیل » عملى نیست و نیروهاى زیادى که در اختیار و در فرمان «هانى» هستند، مقاومت و دفاع خواهند کرد. پس باید با نقشه ای پاى هانى را به «دارالاماره » بکشد و او را در همان جا زندانى کند تا بین او و «مسلم بن عقیل » جدایى بیفتد.
«هانى» به بهانه مریضى پیش «عبیدالله زیاد» نمی رفت، تا این که ابن زیاد، چند نفر را در پى او فرستاد و با این بهانه که والى کوفه می خواهد تو را ببیند، او را به دارالاماره بردند.
ابن زیاد، با جوش و خروش، براى مردم، سخنانى تهدیدآمیز، همراه با تطمیع، بیان می کرد. قساوت و خشونت از گفتارش می بارید. بیشترین تهدید، نسبت به کسانى بود که به «مسلم بن عقیل » پناه دهند و مژده جایزه به کسى داد که «مسلم بن عقیل » را یا خبرى از او را نزد او بیاورد. «مسلم بن عقیل » نایب و نماینده حسین بود. نسخه اى برابر با اصل. تصمیم گرفته بود کربلایى در کوفه بر پا سازد، و حماسه اى به یاد ماندنى و درسى عظیم از قدرت رزمى و روحى یک «مؤمن » در تاریخ، بر جاى بگذارد. و این چنین کوفه که به خاطر نهضت براى «مسلم بن عقیل » «وطن » شده بود، اینک به غربت تبدیل شده است. «مسلم بن عقیل » بی یاوری چون «هانی» و «مسلم بن عقیل »، غریبى در وطن! «مسلم بن عقیل » براى یافتن خانه اى که شب را به روز آورد و در پناه آن، مصون بماند، در کوچه ها غریبانه می گشت و نمی دانست به کجا می رود.
و اما در کوفه، همه درها به روی «مسلم بن عقیل » بسته بود و هر کس، سوداى سلامت و آسایش خویش را در سر داشت. تا این که پس از چند روز آوارگی در محله «بنى بجیله » زنى به نام «طوعه » به مسلم پناه داد. پسر طوعه، بر خلاف مادرش از هواداران «ابن زیاد» بود. شب که به خانه آمد، از حرکات و رفتار مادر، متوجه اوضاع غیرعادى شد. با کنجکاوى فراوان بالأخره فهمید که مهمانِ خانه شان کسى جز «مسلم بن عقیل » نیست. بسیار خوشحال شد، که اگر به والى شهر خبر دهد، جایزه خواهد گرفت. گرچه به مادرش قول داد و تعهد سپرد که به کسى نگوید.
سلام خدا و فرشتگان و پاکان، بر روح بلند حضرت «مسلم بن عقیل » و «هانی بن عروه» باد، که شرط وفا و جوانمردى را ادا نمودند و جان خویش را فداى رهبر و مولایشان سیدالشهدا علیه السلام کردند. و درود بر همه ادامه دهندگان راهشان، که راه «حق » و «آزادى » است.
و سپاهیان ابن زیاد شبانه به قصد جان «مسلم بن عقیل » به خانه طوعه یورش بردند. حضرت «مسلم بن عقیل » یک تنه در برابر انبوهى از سپاهیان ابن زیاد ایستاده بود و دلیرانه مقاومت و جنگ می کرد. هر هجومى را با شمشیر دفع می کرد و هر مهاجمى را ضربتى کارى میزد. «مسلم بن عقیل »، تصمیم داشت که تا آخرین قطره خون و تا واپسین دم و تا شهادت بجنگد، اما اطرافش را گرفتند و در یک حلقه محاصره از پشت سر، نیزه اى بر او زده و او را به زمین افکندند و بدین گونه، اسیرش کردند. طبق برخى از نقل ها سر راهش گودالى کندند و «مسلم بن عقیل » در آن افتاد و اسیر شد. «مسلم بن عقیل » را گرفتند؛ آزاده اى که در اندیشه نجات آن اسیران بود، خود، در دست آنان گرفتار شد. او را به سوى دارالاماره بردند و ورقى دیگر از حماسه در پیش دیدگان تاریخ، نمودار شد.
حضرت «مسلم بن عقیل » با خرسندی از تقرب به مقام والای شهادت خود، دشمنان را ندا داد:
من امروز، از خُم خون، می چشم شهد شهادت را ولى خرسند و خشنودم که مرگم جز به راه حق و قرآن نیست.
از این مردن سرافرازم که پیش باطل و بیداد نیاوردم فرود، این سر نکردم سجده بر دینار، نسودم لحظه اى پیشانی ام بر زر، کنون در چنگ این دشمن، شرافتمند می میرم که من، مردانه جنگیدم و بر مرگ دلیران و جوانمردان نمی بایست گرییدن.
ولى ناگاه «مسلم بن عقیل » را گریه فرا گرفت، و گفت: «انا لله و انا الیه راجعون » یکى از سران سپاه ابن زیاد، از روى طعنه، گفت: کسى که در پى این کارها باشد، بر این پیشامدها نباید گریه کند. «مسلم بن عقیل » گفت:
«به خدا سوگند! گریه ام براى خویش و به خاطر ترس از مرگ نیست، بلکه گریه من براى خانواده ام و براى حسین بن على و خانواده اوست، که به سوى شما می آیند».
در زیر برق سرنیزه ها، آن اسیر آزاده تشنه لب، و آن آزاده گرفتار را نگهداشته بودند. هم به سرنوشت افتخارآمیز خویش می اندیشید و هم به فکر کاروانى بود که به سوى همین کوفه در حرکت بود و سالار آن قافله، کسى جز اباعبدالله الحسین (علیه السلام) نبود. «مسلم بن عقیل » را به بالاى دارالاماره می بردند، در حالى که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می گفت، خدا را تسبیح می کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهى درود می فرستاد و می گفت:
خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ باز که دست از یارى ما کشیدند، حکم کن!
شکوه و عظمت «مسلم بن عقیل » در آن اوج و بر فراز آن سکوى شهادت و معراج، دیدنى بود. گرچه آنان، این قهرمان اسیر و دست بسته را با تحقیر و توهین براى کشتن به آن بالا برده بودند، لیکن عزت مرگ شرافتمندانه در راه حق، چیز دیگرى است که دیده هاى بصیر و دل هاى آگاه، شکوهش را می یابند. با ضربت شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و ... پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سر و صداى زیادى به پا کردند.
پس از شهادت «مسلم بن عقیل »، به سراغ «هانى » رفتند و با دو ضربت، سر این انسان والا و حامى بزرگ «مسلم بن عقیل » را از بدن جدا کردند. در حالی که این چنین با خدای خود می گفت: «بازگشت به سوى خداست. خدایا مرا به سوى رحمت و رضوان خویش ببر!»
آن فرومایگان، بدن هانى را هم به طنابى بستند و در کوچه ها و گذرها بر خاک کشیدند. خبر این بی حرمتى به همه رسید. اسب سوارانشان حمله کردند و پس از درگیرى با نیروهاى ابن زیاد بدن «هانى» و «مسلم بن عقیل » را گرفتند و غسل دادند و بر آنها نماز خواندند و دفن کردند، در حالى که جسد «مسلم بن عقیل »، بی سر بود. آن روز، تنى چند از سرداران اسلام هم دستگیر شده و به شهادت رسیدند و اجساد مطهرشان در کنار آن دو قهرمان رشید به خاک سپرده شد و در روز نهم ذیحجه، کربلاى کوچکى در کوفه بر پا شد و یادشان به جاودانگى پیوست.
در پى این شهادت ها که وضع کوفه اینگونه بحرانى و اوضاع نامساعد بود، کاروان امام حسین (علیه السلام) هم که از مکه به سوى کوفه حرکت کرده بود به سوى این شهر می آمد.
حسین بن على (علیهماالسلام) در یکى از منازل میان راه، خبر شهادت این سه یار وفادار خویش را شنید. شهادت «مسلم بن عقیل »، «هانى بن عروه» و «عبدالله یقطر»، امام را ناراحت کرد و امام فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » و اشک در چشمانش حلقه زد. چندین بار، براى «مسلم بن عقیل » و «هانى» از خداوند رحمت طلبید و گفت: «خدایا براى ما و پیروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت خویش جمع گردان، که تو بر هر چیز، توانایى!» آنگاه نامه اى را که محتوایش گزارش شهادت آنان و دگرگونى اوضاع کوفه بود بیرون آورد و براى همراهان خود، خواند و گفت: هر کس از شما می خواهد برگردد، برگردد، از جانب ما بر عهده او پیمان و عهدى نیست...
آرامگاه حضرت «مسلم بن عقیل »، این شخصیت والا مقام در بیرون باروى - دیوار - مسجد کوفه و در سمت جنوب شرقى آن قرار دارد که به وسیله راهرو کوتاهى از مسجد می توان به درون صحن آن قدم نهاد. حرم حضرت «مسلم بن عقیل » علیه السلام فضاى وسیعى در شرق مسجد کوفه را در برگرفته و از گنبد طلایى بزرگ و چندین رواق و شبستان و ایوان تشکیل شده است و در برابر حرم حضرت «مسلم بن عقیل » و در سمت شمالى صحن او آرامگاه هانى بن عروه قرار دارد.
سلام خدا و فرشتگان و پاکان، بر روح بلند حضرت «مسلم بن عقیل » و «هانی بن عروه» باد، که شرط وفا و جوانمردى را ادا نمودند و جان خویش را فداى رهبر و مولایشان سیدالشهدا (علیه السلام) کردند. و درود بر همه ادامه دهندگان راهشان، که راه «حق » و «آزادى » است.
منابع:
http://www.rajanews.com/news/218889
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=notepad&id=141
http://aghigh.ir/fa/news/