هجدهم اسفند روز بزرگداشت سید جمال الدین اسدآبادی میباشد.
سید محمد بن سید صفدر معروف به سید جمال الدین اسدآبادی در اسدآباد همدان دیده به جهان گشود. وی پس از تحصیلات مقدماتی، در جوانی رهسپار قزوین، اصفهان و مشهد شد و به ادامه تحصیلات اهتمام ورزید. وی در 18سالگی به هند رفت و در آن جا نیز به آموختن دانشهای مرسوم و نوین پرداخت. سیدجمال الدین از هند عازم زیارت خانه کعبه شد و در همین زمان در کشورهای عربی مشغول گشت و گذار گردید. وی در مرحله بعد به افغانستان رفت و با حکام آن جا مراوده کرد. او در افغانستان نیز نماند و از راه هند به مصر رفت. سیدجمال الدین در مصر به سخنرانیها و ایراد خطبههای پرشور و حماسی مشغول شد و مسلمانان را به اتحاد و یگانگی در برابر استعمارگران اروپایی برانگیخت. از همین زمان بود که وی کم کم شهرت یافت و در جهان اسلام نام او بر سرزبانها افتاد. سید جمال از مصر عازم عثمانی شد و در اسلامبول مورد احترام و استقبال قرار گرفت. سخنرانیهای روشنگرانه سید جمال الدین در عثمانی به مذاق بعضی خوش نیامد لذا او را به مصر تبعید کردند. سید جمال در مصر نیز رویه خود را ادامه داد و ضمن تدریس فلسفه ابن سینا، مردم را به مبارزه با استعمارگران اروپایی، به ویژه علیه انگلیس برانگیخت. این امر سبب شد که سیدجمالالدین اسدآبادی بار دیگر عازم هند شود و در حیدرآباد اقامت کند در همین شهر بود که سیدجمال الدین اسدآبادی رساله رد نیچریه را در رد عقاید مادیون به زبان فارسی نوشت. فعالیتهای روشنگرانه سید در هند، خشم انگلیس را علیه او برانگیخت. بنابر این، سیدجمال الدین از هند به سوی آمریکا حرکت کرد. وی در آمریکا نیز نتوانست مدت زیادی بماند و بار دیگر به اروپا رفت و سرانجام در پاریس به انتشار روزنامه عروه الوثقی پرداخت. این روزنامه بیش از هجده شماره منتشر نشد، زیرا استعمارگران و دشمنان موانع زیادی بر سر راه انتشار آن پدید آوردند.
بدین ترتیب، سید جمال الدین بار دیگر سفر به شهرها و سرزمینهای مختلف را آغاز کرد و سرانجام به ایران بازگشت. در ایران نیز حکومت ناصرالدین شاه بر او سخت گرفت و سید مجبور شد به روسیه و از آن جا به آلمان برود. هنگامی که ناصرالدین شاه به آلمان سفر کرد، ضمن پوزش از بدرفتاری با سیدجمال، بار دیگر او را دعوت به ایران کرد. بدین ترتیب، سید جمال رهسپار ایران شد. این بار نیز سید در ایران تحت فشار قرار گرفت و سرانجام به اسلامبول تبعید شد.
به هر حال، سید جمال همچنان ناآرام بود و هر جا میرفت به روشنگری میپرداخت.
سید جمال الدین اسدآبادی سرانجام در پایان زندگی گرفتار فقر و بیماری شد و در اوج تنگدستی و درماندگی درگذشت. بعضی نیز معتقدند که سلطان عثمانی این بیدارگر بزرگ شرق را مسموم کرد.
سید جمال از دیدگاه شهید مطهری
شهید مطهری در کتاب بررسی نهضت های اسلامی در صد ساله ی اخیر می گوید: «بدون تردید سلسله جنبان نهضت های اصلاحی صد ساله ی اخیر، سید جمال الدین اسد آبادی معروف به افغانی است. او بود که بیدار سازی را در کشورهای اسلامی آغاز کرد، دردهای اجتماعی مسلمین را با واقع بینی خاصی بازگو نمود، راه اصلاح و چاره جویی را نشان داد... نهضت سید جمال، هم فکری بود و هم اجتماعی. او می خواست رستاخیزی هم در اندیشه ی مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگی آنها... سید جمال در نتیجه ی تحرک و پویایی، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهای کشورهای اسلامی – که داعیه ی علاج آنها را داشت دقیقا آشنا شد.
سید جمال مهمترین و مزمن ترین درد جامعه ی اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد. آخر کار هم جان خود را در همین راه از دست داد. او برای مبارزه با این دو عامل فلج کننده، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه ی مسلمانان را در سیاست واجب و لازم شمرد و برای تحصیل مجدد عظمت از دست رفته ی مسلمانان و به دست آوردن مقامی در جهان که شایسته ی آن هستند، بازگشت به اسلام نخستین و در حقیقت حلول مجدد روح اسلام واقعی را در کالبد نیمه مرده ی مسلمانان، فوری و حیاتی می دانست. بدعت زدایی و خرافه شویی را شرط آن بازگشت می شمرد، اتحاد اسلام را تبلیغ می کرد و دست های مرئی و نامرئی استعمارگران را در نفاق افکنی های مذهبی و غیر مذهبی می دید و رو می کرد.» سید جمال مهمترین دردهای جامعه ی اسلامی را این موارد تشخیص داده بود:
1- استبداد حکام.
2- جهالت و بی خبری توده ی مسلمانان و عقب ماندن از کاروان علم و تمدن.
3- نفوذ عقاید خرافی در اندیشه ی مسلمانان و دور افتادن آنها از اسلام نخستین.
4- جدایی و تفرقه میان مسلمانان به عناوین مذهبی و غیر مذهبی.
5- نفوذ استعمار غربی.
درمان از نظر سید
سید چاره ی این دردها را در امور زیر می دانست:
1- مبارزه با خودکامگی مستبدان.
2- مجهز شدن به علوم و فنون جدید.
3- بازگشت به اسلام نخستین و دور ریختن خرافه ها و پیرایه هایی که به اسلام بسته شده است.
4- ایمان و اعتماد به مکتب.
5- مبارزه با استعمار خارجی.
6- اتحاد اسلام.
7- دمیدن روح پرخاشگری و مبارزه و جهاد به کالبد نیمه جان جامعه ی اسلامی.
8- مبارزه با خود باختگی در برابر غرب.
آخرین نامه
سید جمال که در باب عالی در آنکارا زندانی بود، آخرین نامه ی خود را در سه شنبه 5 شوال 1314/9 مارس 1897، به یکی از دوستان ایرانی خود می نویسد و ناامید از نجات و حیات، کشته شدن خویش را انتظار می کشد. واپسین کلام سید آنچنان نغز و صریح است که نیاز به تحلیل ندارد.
«دوست عزیز! من در موقعی این نامه را به دوست عزیز خود می نویسم که در محبس محبوس و از ملاقات دوستان خود محرومم. نه انتظار نجات دارم و نه امید حیات، نه از گرفتاری متألم و نه از کشته شدن متوحش. خوشم بر این حبس و خوشم بر این کشته شدن. حبسم برای ازادی نوع، کشته می شوم برای زندگی قوم. ولی افسوس می خورم از این که کشته های خود را ندرویدم. به آرزویی که داشتم کاملا نایل نگردیدم. شمشیر شقاوت نگذاشت بیداری ملل مشرق را ببینم. دست جهالت فرصت نداد صدای آزادی را از حلقوم امم مشرق بشنوم. ای کاش من تمام تخم افکار خود را در مزرعه ی مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخم های بارور و مفید خود را در زمین شوره زار سلطنت فاسد نمی نمودم. آنچه در آن مزرعه کاشتم، به نمو رسید. هر چه در این زمین کویر غرس نمودم فاسد گردید. در این مدت هیچ یک از تکالیف خیرخواهانه ی من، به گوش سلاطین مشرق فرو نرفت. امیدواری ها به ایرانم بود. اجر زحماتم را به فراش غضب حواله کردند. با هزاران وعده و وعید به ترکیه احضارم کردند. این نوع مغلول و مقهورم نمودند. غافل از این که انعدام صاحب نیت، اسباب انعدام نیت نمی شود. صفحه ی روزگار، حرف حق را ضبط می کند. باری، من از دوست گرامی خود، خواهشمندم این آخرین نامه را به نظر دوستان عزیز و هم مسلکهای ایرانی من برسانید و زبانی به آن ها بگویید: شما که میوه ی رسیده ی ایران هستید و برای بیداری ایرانی دامن همت به کمر زده اید، از حبس و قتال نترسید، از جهالت ایرانی خسته نشوید، از حرکات مذبوحانه ی سلاطین متوحش نگردید، با نهایت سرعت بکوشید با کمال چالاکی کوشش کنید، طبیعت با شما یار است و خالق طبیعت، مددکار. سیل تجدد، به سرعت به طرف مشرق جاری است. بنیاد حکومت مطلقه متعدم شدنی است. شماها تا می توانید در خرابی اساس حکومت مطلقه بکوشید، نه به قلع و قمع اشخاص. شما تا قوه دارید در نسخ عاداتی که میانه ی سعادت و ایرانی سد سدید گردیده، کوشش نمایید، نه از نیستی صاحبان عادات. هر گاه بخواهید اشخاص را مانع شوید، وقت شما تلف می گردد. اگر بخواهید به صاحب عادت سعی کنید، باز آن عادت، دیگران را بر خود جلب می کند. سعی کنید موانعی را که میانه ی الفت شما و سایر ملل واقع شده رفع نمایید. گول عوام فریبان را نخورید.»
سید در اواخر عمر در ترکیه زندگی، و غیر مستقیم تحت نظر سلطان عبدالحمید، امپراتور عثمانی قرار داشت. وقتی خبر قتل ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی به اسلامبول رسید، به دستور امپراتور عثمانی، از بیشتر ایرانیان درباره ی ارتباط سید جمال و میرزا رضا تحقیق به عمل آمد و سرانجام پلیس عثمانی طی گزارشی نوشت: «سید جمال الدین ایرانی است و میرزا رضا به تحریک او مرتکب قتل شاه شده است.» سلطان عثمانی از سید جمال در هراس افتاد و دستور قتل او را داد و سرانجام در 19 اسفند 1275 برابر با 9 مارس 1897، او را مسموم ساختند و جنازه ی او را در قبرستان مشایخ اسلامبول به خاک فرستادند. در سال 1324 شمسی، فیض محمدخان، سفیر وقت دولت افغانستان در آنکارا موافقت دولت ترکیه را برای نبش قبر سید به دست آورد و بقایای جسد سید را در تابوتی به کابل انتقال داد.
منبع: http://www.tahoorkotob.com/page.php?pid=8030
http://www.jomhourieslami.com/1390/13901218/13901218_03_jomhori_islami_akhbar_dakheli_0005.html