فلسفه روزه در قرآن و حضرت علی (ع)
فلسفه روزه در ماه مبارک رمضان از نظر قرآن چیست؟
پاسخ :
خدا در قرآن میفرماید: "ای کسانی که ایمان آوردهاید! بر شما روزه واجب گردیده همچنان که بر پیشینیان واجب گردیده است، باشد که پرهیزگار شوید".
خداوند در این آیه بعد از بیان وجوب روزه، فلسفه این فریضه الهی را تقوا و پرهیزگاری میداند. تقوا به معنای پرهیزگاری، ترسیدن از حق تعالی و دوری که دل از گناه است.
مفردات راغب، ص 530، ماده وفی. و لغت نامه دهخدا، ج 16، ص 852.
انجام کامل روزه، خودداری از خوردن و آشامیدن و پرهیز از تمایلات جنسی و سایر مبطلات است. اگر روزهدار این پرهیز محدود را گردن نهد، امید است که شخصی پرهیزگار و وارسته گردد، چرا که اگر انسان پرهیز از تمایلات جسمانی و جنسی را در خود تقویت کند، زمینه نزدیکی به معنویات و قرب الیه الله را افزایش میدهد. وقتی انسان این حالت را در خود افزایش دهد و به مقام قرب الهی رسیده و شخصی پرهیزگار و خداترس شود، به حقیقت روزه که تقوا است، دست مییابد.
اندرون از طعام خالی دار
تا در او نور معرفت بینی
تهی از حکمتی به علت آن
که پُری از طعام، نابینی
سعدی شیرازی، دیوان، ص 49.
چون فلسفه وجوب روزه از دیدگاه قرآن تقوا و پرهیزگاری است، به برخی از ثمرات تقوا و پرهیزگاری از
دیدگاه قرآن اشاره میکنیم:
1 - رعایت تقوا، عامل فلاح و رستگاری است.
یوسف (12) آیه 90.
2 - تقوا پیشه کنید، تا شکرگزار نعمتهای حق باشد. و تشکر بدون تقوا بی معنا است.
آل عمران (3)، 123.
3 - خداوند دوستدار اهل تقوا است.
آل عمران، آیه 76.
کسی که با روزه گرفتن تقوای الهی را در خود افزایش داد، محبوب خدا میشود.
4 - تقوای الهی پیشه کنید (که عدم تقوا باعث شدت عذاب است) و بدانید که خداوند شدیدالعقاب است.
بقره (2) آیه 196.
بیان این آیه و موضوع تقوا به عنوان هدف و فلسفه روزه به این معنا نیست که هیچ هدف حکمت دیگری در روزه منظور نشده باشد و تمام فلسفه و حکمت آن، همین باشد، بلکه ممکن است تقوا و خودسازی، مهمترین هدف و حکمت آن بوده و اهداف و حکمتهای دیگر نیز در آن باشد، یا تقوا، هدف نهایی روزه باشد و اهداف و حکمتهای دیگر پیش از آن و یا در ضمن آن نیز در روزه گرفتن تحقق داشته باشد، به همین خاطر در روایات و احادیث، حکمتهای بیشماری برای روزهداری بیان شده است: از جمله امام صادقعلیهالسلام حکمت تشریع روزه را، مساوات میان غنی و فقیر، چشیدن طعم گرسنگی و احساس رقّت و مسئولیت در برابر فقیر دانستهاند. یاد آوری قیامت و تشنگی و گرسنگی آن روز و... هم چنین آثار دیگری از قبیل آثار تربیتی، من لا یحضره الفقیر، ج 2، ص 43.
اجتماعی و بهداشتی و جسمانی برای روزه ذکر شده است.
آیات روزه در قرآن
احکام روزه ماه رمضان خلال آیاتی در سوره بقره به اجمال تعیین شده و در چند آیه از سوره های دیگر ، به اقسام روزه اشاره ای رفته است.
آیات دال بر روزه ماه رمضان همه در سوره بقره نزدیک به یکدیگر تربیت یافته است که عبارتند از:
آیه اول) «یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون» (سوره بقره، 183)
«ای افرادی که ایمان آورده اید روزه بر شما واجب شده است همانگونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شده بود تا پرهیزگار شوید.»
به نظر مفسران و دانشمندان علوم قرآنی ، آیاتی که با خطاب «یا ایها الذین آمنوا» هستند در مدینه نازل شده اند و جز آیات و سوره های مدنی می باشند. فرمان روزه نیز همچون دستور جهاد و پرداخت زکات، در سال دوم هجری صادر شد. (تفسیر نور،ج1، ص364)
در آیه مورد بحث، به بیان یکی دیگر از احکام الهی که از مهمترین عبادات محسوب می شود می شود می پردازد و آن روزه است. برای اینکه احساسات مومنان را به نفع این حکم تحریک کند و انها را آماده پذیرش آن قرار دهد در آغاز مومنان را با این خطاب مفتخر می سازد.«ای کسانی که ایمان آورده اید»
و به تعبیر امام صادق علیه السلام لذت این خطاب، سختی روزه گرفتن را از بین می برد سپس تشریح حکم روزه را اعلام می دارد انگاه جهت کاستن از سختی ان، اظهار می دارد که روزه گرفتن بر امت های پیشین هم واجب بود.
طبق تحقیق، روزه در میان تمام امت های گذشته به نحوی وجود داشته و حتی بت پرستان نیز برای تقرب به بت های خود گاهی روزه می گرفتند و هم اکنون در میان بت پرستان هندوستانی روزه گرفتن در مواقع خاصی موسوم است.
یهود و نصاری و صائبین نیز برای خود نوعی روزه داشته اند در تورات و انجیل کنونی در مواردی روزه داری تحسین شده و از روزه گرفتن موسی و عیسی سخن به میان امده است و در قرآن داستان نذر حضرت مریم آمده که نذر کرده روزه بگیرد:
«فقولی انّی نذرت للرحمن صوماً فلن اکلم صوما الیوم انسیاً»
پس بگو من برای خدا روزه نذر کرده ام پس امروز با هیچ کس حرف نمی زنم.»
البته روزه مریم روزه «صمت» یعنی روزه سکوت بود که از حرف زدن با مردم امساک کرده بود ولی به هر حال، ان هم نوعی روزه داری است ولی آنچه در تورات و انجیل آمده روزه داری به معنای امساک از خوردن و آشامیدن است.
در پایان آیه با یک عبارت کوتاه فلسفه مهم روزه داری را بیان می کند و آن اینکه روزه باعث ایجاد تقوا در انسان می شود انسان روزه دار با امساک از لذت های جسمی که به خاطر خدا خود را از آن ها محروم می کند نوعی تمرین برای تسلط بر نفس و خواهشهای آن انجام می دهد و چون یک ماه این تمرین ها را تکرار کرد و در وجودش ملکه تقوا و خویشتن داری ایجاد می شود و او دیگر به آسانی می تواند از ارتکاب گناه و خوردن مال دیگران و تجاوز به حقوق مردم هر چند که به نفع او باشد پرهیز کند و بر نفس خود تسلط یابد و در جهت حفظ خود از معصیت اراده ی نیرومند داشته باشد.
آیه دوم) «ایاما معدودات فمن کان منکم مریضا او علی سفر فعده من ایام اخر و علی الذین یطیقونه فدیه طعام مسکین فمن تطوع خیرا فهو خیر له و ان تصوموا خیر لکم ان کنتم تعلمون.» (سوره بقره، 184)
چند روز معدودی را (باید روزه بدارید) و کسانی که از شما بیمار یا در سفر باشد پس (به همان تعدا) از روزه های دیگر (ی را بجای آن روزه بگیرد) و بر کسانی که قدرت انجام آن را ندارند (همچون بیماران مزمن و پیرمردان و پیرزنان) لازم است کفاره بدهندع مسکینی را اطعام کنند، و کسی که کار خیر کند، (بیش از مقدار، طعام مسکین بدهد) برای او بهتر است روزه گرفتن برایتان بهتر است اگر بدانید.
توضیح:
پس از بیان حکم و فلسفه روزه در آیه قبل، برای کاستن از سنگینی روزه چند دستور دیگر را در این زمینه بیان می فرماید:
1- چنان نیست که مجبور باشید تمام سال یا قسمت مهمی از آن را روزه بگیرید بلکه چند روز معدودی را باید روزه بدارید.
2- هر کس از شا مریض یا مسافر بود از این حکم معاف است و روزه بر او نیست و باید بعد از ماه رمضان به تعداد ایامی که روزه نبوده قضا کند.
3- کسانی که توانایی و طاقت روزه گرفتن را ندارند مانند بیماران و سالمندان و زنان باردار و شیردهع چنین افرادی روزه خود را بخورند ولی در مقابل آن فدیه و کفاره بدهند میزان فدیه ای که باید بدهند سیر کردن یک فقیر به جای یک روز است اما اگر کسی بخواهد در عوض یک روز، عده ای بیش از یک نفر گرسنه را سیر کند بهتر است.
4- در پایان آیه باز یادآوری می شود که روزه گرفتن بای شما بهتر است و اگر میزان و اندازه این خیر و خوبی دانسته شود هیچ کس آرزو نمی کند که ای کاش من هم سالمند بودم و به جای روزه گرسنه ای را سیر می کردم.
آیه سوم) «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان فمن شهد منکم الشهر فلیصمه و من کان مریضا او علی سفر فعده من ایام اخر یدید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر و لتکلموا العده و لتکبرو الله علی ما هدکم و لعلکم تشکرون.»(بقره، 185)
(آن چند روز معدود) ماه رمضان است ، ماهی است که قرآن برای راهنمایی مردم، همراه با دلائل روشن از هدایت و جدا کننده حق از باطل در آن نازل شده است پس هر کس این ماه را دریابد باید روزه بگیرد و ان کس که مریض و یا مسافر باشد روزهای دیگری را به جای ان روزه بگیردع خداوند راحتی برای شما می خواهد نه زحمت و سختی راع هدف این است که شما، تعداد این روزها را تکمیل کنید و خدا را بر اینکه شما را هدایت کرده بزرگ بدارید شاید شکر گذاری کنید.
توضیح:
پس از بیان حکم و فلسفه روزه و اینکه روزه گرفتن در چند روز معین استع اینک آن روزها را تعیین می کند و می فرماید: ان روزهای معدود عبارتند از ایام ماه رمضان که دارای امتیاز ویژه ای است. ماه رمضان ماه خداست و دارای فضیلتی است که ماههای دیگر،آن فضیلت را ندارند.
زمان وو مکان به خودی خود، دارای هیچ فضیلتی نیست بلکه این حوادث مهم است که به زمان و مکان امتیاز می دهد در این آیه خداوند علت فضیلت ماه رمضان را بیان می کند و ان اینکه قران کریم در این ماه نازل شده است و ضمنا چند صفت از اوصاف برجسته قرآن را بیان می کند.
یکی اینکه قران هدایتگر است و انسانها را، به راه راست و درست رهنمون می شود و دیگر اینکه نشانه های روشنی از هدایت و فرمان در ان است یعنی قرآن ضمن اینکه بشر را هدایت می کند به او قدرت تشخیص هم می دهد و انسان بوسیله قرآن می تواند حق را از باطل و راه را از چاه تشخیص بدهد و به حقیقت دست یابد.
در پایان آیه شریفه به سه مطلب اشاره می کند و اشعار می دارد که خداوند احکام روزه را برای شما بیان نمود تا شما چند کار را انجام دهید:
1- اینکه تعداد روزهای روزه داری را تکمیل کنید و اگر به علت بیماری و سفر، روزه خود را خورده اید به تعداد آن روزها در ایام دیگر، روزه بگیرید.
2- خدا را به خاطر هدایتی که کرد تکبیر بگویید و بزرگ بدارید و شاید این اشاره به تکبیرهای نماز عید فطر باشد که پس از پایان ماه رمضان خوانده می شود و نیز تکبیرهایی که مستحب است بعد از نمازهای واجب در روز عید فطر گفته شود.
3- اینکه خدا را سپاسگزار باشید که این حکم مهم را به شما بیان کرد و شما از این نعمت استفاده خواهید نمود.
فلسفه روزه از دیدگاه امیر المؤمنین علی (ع)
در حدیث شریفی از حضرت علی (ع) روزه به روزه جسم و روزه جان تقسیمبندی شده است. روزه جسم مرحله پایینتری از روزه است که محدود به زمان خاصی است. روزه جسم و شکم آسان است و هر کس با اراده اندک میتواند از عهده آن برآید.
نخوردن و نیاشامیدن چند ساعت، برای یک انسان متدین مشکل ساز نخواهد بود و او توانایی دارد چندین روز، چیزی نخورد و نیاشامد و در عین حال زنده و سالم بماند. آنچه مهم است، روزه جان است که دامنه گسترده ای دارد و در عین حال سخت و دشوار است؛ هر کسی نمیتواند به آسانی به آن دسترسی پیدا کرده یا به صرف دست یافتن به روزه جسم و شکم، بتواند بدان دست یابد.
روزه جسم، میتواند مقدمهای برای رسیدن به مرحله روزه جان باشد. رفع و دفع از خیالات، شبهات، انگیزهها و ... چیزی نیست که به صرف روزه جسم به دست آید. نکته دیگر این که در مرحله روزه دل، تمام اعضا و جوارح انسان روزهدار است؛ گوش، چشم و نگاه، زبان، ذهن و نفس کشیدن روزه است، حتی در خوردن و خوابیدن و در خلوت روزه هستند.
حضرت علی (ع) میفرمایند: «صوم النفس امساک الحواس الخمس عن سائر المآثم و خلو القلب من جمیع اسباب الشر؛ روزه جان، خودداری کردن حواس پنجگانه از باقیمانده گناهان است و خلوت و آسوده ماندن دل از تمام اسباب پلید.» اگر جان انسان روزه باشد، حواس پنجگانه، برای همیشه حواسش جمع خواهد بود و به سوی پلیدیها نخواهد رفت.
فلسفه روزه به تعبیر علی (ع) سه مقوله است، نخست تقویت ایمان و اراده. امام علی (ع) فرمودهاند: همانا بهترین چیز که نزدیکی خواهان به خدای سبحان بدان توسل میجوید، ایمان به خدا و پیامبر، و جهاد در راه خداست، که موجب بلندی کلمه مسلمانی است و یکتا دانستن پروردگار که مقتضای فطرت انسانی است؛ و برپا داشتن نماز که آن ستون دین است، و دادن حق مستمندان - زکات - که واجب شرع مبین است. و روزه ماه رمضان که نگهدارنده از عقاب است - و بازدارنده عذاب»
حضرت همچنین میفرمایند: «علیکم بصیام شهر رمضان فان صیامه جنه حصینه؛ بر شما باد به روزه ماه رمضان، زیرا روزه این ماه سپری است، نگهدارنده از آتش جهنم.»
دوم خودسازی و مقاومت که در انجام عبادات از روزه باید آغاز کرد. علی (ع) میفرمایند: بندگان خدا! پرهیز از نافرمانی خدا، دستان او را از در افتادن در حرامهای او نگهداشته است، و دل آنان را به ترس وی همراه داشته است؛ چندان که شبها بیدارشان میدارد، و روزهای گرم را با تشنگی بر آنان به سر میآرد. آسایش عقبی را با رنج دنیا به دست آورند»
حضرت در جای دیگر میفرمایند: والصیام ابتلاء لاخلاص الخلق؛ خداوند روزه را واجب کرد تا اخلاص آفریدگان آزموده شود.
راز اصلی از روزه در اسلام، دست یافتن به سلامتی جان است، که اگر انسان به سلامتی جان دست نیابد، تمام هستی خود را باخته است .
نکته سوم استکبارستیزی است، پایهگذار استکبار، شیطان است، بنابراین برای مبارزه با استکبار باید با شیطان جنگید و در جهاد اکبر شرکت کرد. این جهاد پایانی ندارد، صلح در آن صورت نمیگیرد و تا روز قیامت ادامه خواهد داشت. از جمله اهداف بعثت پیامبران نیز از سویی استکبار ستیزی و از سوی دیگر تربیت نیروی انسانی بوده است.
*منابع:
1- بحارالانوار
2- ابوالفتح جرجانی، تفسیر شاهی؛ آیات الاحکام، ج 1
3- غرر الحکم و درر الکلم، ج 1
4- نهج البلاغه، دکتر شهیدی ، خطبه 110، 114، 121
5- امالی ، شیخ صدوق ، ج2
7- قرآن کریم ، سوره انشراح ، آیه 4و5
برگرفته از سایت:
http://portal.anhar.ir/node/ 1023#gsc.tab= 0
http://www.delijanadineh.ir/Forum/forum-f125/topic-t2954.html
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940330000763
آخرین به روز رسانی در سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۰۳:۴۶
خودسازی در ماه رمضان PDF چاپ نامه الکترونیک
نوشته شده توسط zebardast
دوشنبه ۰۸ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۰۳:۵۶
خودسازی در ماه رمضان
رمضان ماه دعوت الهی است برای یافتن خود، برای ساختن خود و برای ارتقای خود به سوی الی ا... . رمضان ماه نگرش به گذشته برای اصلاح آینده است ماه خودسازی است برای رسیدن به خدا.
برنامه ای برای خودسازی
متن این برنامه کامل عملی را امام رضا علیه السلام ـ به نقل از پدرانش علیهم السلام، از امام على علیه السلام برای ما چنین نقل کرده است: روزى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله براى ما خطبه خواند و فرمود:
«اى مردم! همانا ماه خدا ، همراه با برکت و رحمت و مغفرت، به شما روى آورده است؛ ماهى که نزد خدا برترینِ ماه هاست وروزهایش برترینِ روزها، شب هایش برترینِ شب ها وساعاتش برترینِ ساعات است.
ماهى است که در آن به میهمانى خدا دعوت شده اید و از شایستگانِ کرامت الهى قرار داده شده اید. نَفَس هایتان در آن، تسبیح است، خوابتان در آن عبادت، عملتان در آن پذیرفته و دعایتان در آن، مورد اجابت است.
پس با نیّت هاى راست و دل هاى پاک، از پروردگارتان بخواهید تا براى روزه دارىِ آن و تلاوت کتاب خویش، توفیقتان دهد؛ چرا که بدبخت کسى است که در این ماه بزرگ از آمرزش الهى محروم بماند. با گرسنگى و تشنگى خود در این ماه ، گرسنگى و تشنگىِ روز قیامت را یاد کنید؛ به نیازمندان و بینوایانتان صدقه بدهید؛ به بزرگان خود احترام، و بر کوچک هایتان ترحّم، و به بستگانتان نیکى کنید؛ زبانتان را نگه دارید؛ چشم هایتان را از آنچه نگاه به آن حلال نیست، بپوشانید؛ گوش هایتان را از آنچه شنیدنش حلال نیست، فرو بندید؛ به یتیمان مردم محبّت کنید تا بر یتیمان شما محبّت ورزند؛ از گناهانتان به پیشگاه خداوند توبه کنید؛ در هنگام نمازها دستانتان را بر آستان او به دعا بلند کنید، که آن هنگام برترینِ ساعت هاست و خداوند با نظر رحمت به بندگانش مى نگرد و هر گاه با او مناجات کنند، پاسخشان مى دهد و چون او را صدا بزنند، جوابشان مى گوید و چون او را بخوانند، اجابتشان مى کند.
اى مردم! جان هاى شما در گرو کارهاى شماست، پس با آمرزش خواهى خود، آنها را آزاد سازید؛ و پشت هاى شما از بار گناهانتان سنگین است، پس با طول دادن سجده هاى خود آنها را سبک کنید، و بدانید که خداوند ـ که یادش والاست ـ به عزّت خود، سوگند خورده است که نمازگزاران و سجده کنندگان را عذاب نمى کند و در روزى که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان مى ایستند، آنان را با آتش، هراسان نمى سازد».
... وحالا نوبت مردم است!
چنانکه ملاحظه می شود تا اینجای خطبه، برنامه ای است برای خود سازی. اما از این پس نوبت جامعه سازی است. کسی که در اندیشه دیگران نیست، نشاید که نامش را انسان ، آن هم مسلمان نهند. برای همین است که رسول خدا چنین ادامه می دهند:
« اى مردم ! هر که از شما در این ماه ، روزه دارى را افطار دهد ، پاداش او براى آن، نزد خدا ، آزاد کردن یک برده و آمرزش گناهان گذشته اوست».
پس گفتند : اى پیامبر خدا ! همه ما توانایىِ این کار را نداریم!
پیامبر (ص) فرمود: «خود را از آتش نگه دارید، هر چند با یک دانه خرما؛ خود را از آتش نگه دارید، هر چند با یک جرعه آب. اى مردم! هر کس اخلاقش را در این ماه نیکو سازد، براى او وسیله عبور از صراط خواهد بود، در آن روز که گام ها بر صراط مى لغزد؛ و هر کس در این ماه بر بردگان خود آسان بگیرد، خداوند حساب او را سبک خواهد گرفت؛ و هر کس در این ماه شرّ خود را از دیگران باز دارد، خداوند در روز دیدارش، غضب خویش را از او باز خواهد داشت؛ و هر که در این ماه یتیمى را گرامى بدارد، در روز دیدار، خداوند گرامى اش خواهد داشت؛ و هر که در آن به خویشاوند خود نیکى کند، در روز دیدار ، خداوند با رحمتش به او نیکى خواهد کرد؛ و هر کس در آن از خویشان خود ببُرد، خداوند در روز دیدار، رحمتش را از او قطع خواهد نمود؛ و هر کس در آن نماز مستحبّى بخواند، براى او دورى از آتش نوشته مى شود؛ و هر کس واجبى را در آن ادا کند، پاداش کسى را دارد که هفتاد واجب را در ماه هاى دیگر ادا کرده است؛ و هر کس در آن بر من زیاد صلوات بفرستد، خداوند در روزى که وزنه اعمال سبک مى شود، وزنه اعمال او را بیفزاید؛
و هر کس در آن ، آیه اى از قرآن تلاوت کند، پاداش کسى را دارد که در ماه هاى دیگر ختم قرآن کرده است.
اى مردم! در این ماه درهاى بهشت باز است . پس، از پروردگارتان بخواهید که آنها را بر شما نبندد؛ و درهاى دوزخ ، بسته است . پس، از پروردگارتان بخواهید که آنها را بر شما نگشاید؛ و شیطان ها در بندند.
پس، از پروردگارتان بخواهید که آنها را بر شما مسلّط نسازد».
...... واما علی
علی علیه السلام در ادامه این روایت می فرماید: من برخاستم و گفتم : اى پیامبر خدا! برترینِ کارها در این ماه چیست؟
فرمود: «اى ابو الحسن! برترینِ کارها در این ماه ، پرهیز از حرام هاى الهى است» . سپس گریست .
گفتم: اى پیامبر خدا! سبب گریه شما چیست؟
فرمود: « اى على! بر این مى گریم که حرمت تو را در این ماه مى شکنند. گویا مى بینم تو در حال نماز براى پروردگار خویشى، که نگون بخت ترینِ اوّلین و آخرین ، همو که برادرِ پى کننده ناقه قوم ثمود است، برمى خیزد و بر فرق سرت ضربتى مى زند و محاسنت، از خون سرت، رنگین مى شود» .
گفتم: اى پیامبر خدا! آیا در آن حالت ، دینم سالم است؟
فرمود: «دینت سالم است» .
سپس فرمود: «اى على! هر کس تو را بکشد، مرا کشته است و هر کس تو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است و هر کس تو را ناسزا گوید، مرا ناسزا گفته است؛ چرا که تو از من هستى ، همچون جان من. روح تو، از روح من است و سرشت تو، از سرشت من . خداى متعال، من و تو را آفرید و من و تو را برگزید و مرا براى پیامبرى، و تو را براى امامت، انتخاب کرد. هر کس امامت تو را انکار کند، نبوّت مرا انکار کرده است.
اى على! تو وصىّ من، پدر فرزندان من، همسر دختر من و جانشین من بر امّتم هستى، در حال حیاتم و پس از مرگم. فرمان تو ، فرمان من است و نهى تو ، نهى من است. سوگند به خدایى که مرا به نبوّت برانگیخت و مرا بهترینِ آفریدگان قرار داد، تو حجّت پروردگار بر خلق اویى و امین او بر رازش و جانشین او بر بندگانش»
منبع:
http://www.khabaronline.ir/detail/ 427324
حضرت خدیجه (س) بهترین زنان بهشت PDF چاپ نامه الکترونیک
نوشته شده توسط zebardast
یکشنبه ۰۷ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۰۴:۱۲
ولادت و خانواده
خدیجه(علیها السلام) 68 سال قبل از هجرت بدنیا آمد. خانواده ای که خدیجه (علیها السلام)را پرورش داد از نظر شرافت خانوادگی و نسبت های خویشاوندی ، در شمار بزرگترین قبیله های عرب جای داشت.این خاندان در همه حجاز نفوذ داشت. آثار بزرگ و نجابت و شرافت از کردار و گفتار خدیجه (علیها السلام) پدیدار بود .
خدیجه (علیها السلام) از قبیله هاشم بود و پدرش خویلد بن اسد قریشی نام داشت . مادرش فاطمه دختر زائدبن اصم بود .
آیا خدیجه (س) قبل از پیامبر (ص) ازدواج کرده بود ؟
معروف است اولین کسى که به خواستگارى خدیجه آمد یکى ازبزرگان عرب به نام «عتیق بن عائذ مخزومى» بود . او پس ازازدواج با خدیجه ، در جوانى در گذشت و اموال بسیارى براى خدیجهارث گذاشت . پس از او «ابىهاله بن المنذر الاسدى» که یکى ازبزرگان قبیله خود او بود ، با وى ازدواج کرد . ثمره این پیوندفرزندى به نام «هند» بود که در کودکى در گذشت . ابىهالهنیز پس از چندى ، وفات یافت و ثروت بسیار از خویش بر جاى نهاد .
هرچند این مطلب که پیامبر اکرم (ص) سومین همسر خدیجه بود وجز عایشه با دوشیزهاى ازدواج نکرد ، نزد عامه و خاصه معروف است; ولى مورد تایید همگان نیست . جمعى از مورخان و بزرگان ، نظرمخالف دارند ; براى مثال «ابوالقاسم کوفى» ، «احمد بلاذرى » ، «علم الهدى» ، (سیدمرتضى) در کتاب «شافى» و «شیخ طوسى» در «تلخیص شافى » آشکارا مىگویند که خدیجه ،هنگام ازدواج با پیامبر ، «عذرا» بود . این معنا را علامهمجلسى نیز تایید کرده است . او مىنویسد : «صاحب کتاب انوارو البدء» گفته است که زینب و رقیه دختران هاله ، خواهر خدیجهبودند .
برخى از معاصران نیز چنین ادعا کردهاند و براى اثبات ادعاىخود کتابهایى نوشتهاند .
آشنایى با حضرت محمد (ص (
فضایل اخلاقى خدیجه ، بسیارى از بزرگان و صاحب منصبان عرب رابه فکر ازدواج با وى مىانداخت . ولى خاطرات همسر پیشین به وىاجازه نمىداد شوهرى دیگر انتخاب کند . تا اینکه با مقاماتمعنوى حضرت محمد (ص) آشنا شد و آن دو غلامى که براى تجارتهمراه پیامبر (ص) فرستاده بود ، مطالب و معجزاتى که از وىدیده بودند ، براى خدیجه نقل کردند . خدیجه فریفته اخلاق و کمالو مقامات معنوى پیامبر (ص) شد . البته او از یکى ازدانشمندان یهود و نیز ورقه بن نوفل ، که از علماى بزرگ عرب وخویشان نزدیک خدیجه به شمار مىرفت ، در باره ظهور پیغمبرآخرالزمان و خاتم الانبیا (ص) مطالبى شنیده بود . همه اینعوامل موجب شد تا خدیجه حضرت محمد (ص) را به همسرى خودانتخاب کند .
خواستگاری حضرت خدیجه از حضرت محمّد (ص)
حضرت خدیجه سلام الله علیها یکی از چهار زن کامل دنیا، اولین و بهترین همسر رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم و مادر فاطمه زهرا و طاهر است.
کنیه او «ام هند» است و قبل از رسول خدا دو شوهر به نامهای «عتیق بن عائذ» و «عمرو الکندی» داشت و از آنها فرزندانی به دنیا آورده بود.
جریان خواستگاری و ازدواج رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم با خدیجه خواندنی و مفصّل است. خدیجه به رسول خدا گفت:
«من برای شما زنی را در نظر گرفتهام».
رسول خدا فرمود:«او کیست؟»
خدیجه عرض کرد:« او کنیز شما خدیجه است».
زفاف خدیجه با حضرت محمد (ص) 2 ماه و 75 روز پس از بازگشتاز سفر تجارت شام تحقق یافت . در آن زمان ، حضرتمحمد (ص) 25سال داشت و خدیجه چهل ساله بود . ابن عباس سن ایشان را 28 سالنقل مىکند . هرچند بعضى از مورخان اهلسنتسعى مىکنند این سخنرا رد کنند ; چون راوى آن محمد بن صائب کلبى از شیعیان است وآنها او را ضعیف مىدانند .
خدیجه به سبب علاقه به حضرت محمد (ص) و مقام معنوى او بارسول خدا ازدواج کرد و تمام دارایى و مقام و جایگاه فامیلى خودرا فداى پیشرفت مقاصد همسرش ساخت .
در عقد ازدواج حضرت محمد (ص) و خدیجه ، عبدالله بن غنم بهآنها چنین تبریک گفت :
هنیئا مریئا یا خدیجه قد جرت لک الطیرفیما کان منک باسعد
تزوجتخیر البریه کلها و من ذا الذى فى الناس مثل محمد ؟
و بشر به البران عیسى بن مریم و موسى ابن عمران فیاقرب موعد
اقرت به الکتاب قدما بانه رسول من البطحاء هادو مهتد
گوارا باد بر تو اى خدیجه که طالع تو سعادتمند بوده و بابهترین خلایق ازدواج کردى . چه کسى در میان مردم همانند محمد (ص) است . محمد (ص) کسى است که حضرت عیسى و موسى به آمدنشبشارت دادهاند و کتب آسمانى به پیامبرى او اقرار داشتند .
رسولى که سر از بطحاء (مکه) در مىآورد و او هدایت کننده وهدایتشونده است .
درهنگام ازدواج ثروت حضرت خدیجه از همه قریش بیشتر بود و اهالی مکه با اموال او پیش از آنکه با پیغمبر (ص) ازدواج کند تجارت می کردند و خدیجه پس از ازدواج با پیغمبر هر چه داشت به وی بخشید و این ثروت هنگفت از پایه های تشکیل دهنده دعوت اسلامی به شمار می رود.
سخن از اسلام خدیجه گفتن در واقع سخن از اسلام در روز نخستین است. همه امت اتفاق نظر دارند که خدیجه اولین بانویی است که اسلام آورده است. در همان زمانی که پیامبر گرامی از اذیت و آزار و دشواریها رنج می برد، آنجا کسی بود که از بار اندوه و غمهای او می کاست و موجب می شد که غمها و اندوه های خویش را به فراموشی سپارد. او تنها خدیجه همان زن با ایمان بود، همان زن گرانقدری که یاور و شریک محمد (ص) بود.
تبسم خدیجه کوله بار اندوه و دردها را از محمد (ص) سبک می کرد و دوستی نمایان بر چهره اش موجب می شد که پیغمبر دردها و رنجهای خود را از یاد ببرد. ایمان خدیجه پیغمبر را از یک آینده درخشان و با شکوه برای دعوت خبر می داد و استواری عقیده اش دلیلی بر آغاز پیروزی بود. اموال خدیجه در واقع کلید شکست این محاصره بود. او مواد مصرفی را چندین برابر قیمت واقعیش از برای غذای کسانی که میان امت بودند می خرید تا اینکه سالهای محاصره اقتصادی با سلامت و رهایی امت سپری شد و حیله قریش با شکست و ناکامی مواجهه گردید.
رسول گرامی (ص) به خاطر صداقت و امانتی که از او نمایان شده بود به صادق و امین معروف بود و خداوند حاضر و ناصر چنین می خواست که خدیجه دارای سیره ای باشد که بدان از همه زنان منحصر بفرد باشد، به همین جهت در دوره جاهلیت به طاهره معروف بود و همین لقب برای شرف و افتخار او کافی است.
ابن عباس گفته است: رسول خدا (ص) بر روی زمین چهار خط کشید و گفت آیا می دانید این چیست؟
گفتند: خدا و رسولش داناترند.
پس رسول خدا (ص) گفت: بهترین زنان اهل بهشت چهار تن هستند: خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد (ص)، مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم زن فرعون.
مناقب خدیجه فراوان است و او از میان زنان کسی است که به مرحله کمال رسیده است. او خردمند و با جلال و متدین و پاکدامن و بزرگوار و از اهل بهشت بود. پیغمبر (ص) او را ستایش می کرد و بر دیگر زنان مؤمن برتری می داد و او را بسیار بزرگ می داشت تا جائیکه عایشه می گفت: به زنی رشک نبردم آنچنان که به خدیجه حسد ورزیدم زیرا که پیامبر (ص) بسیار زیاد از او یاد می کرد.
و بدینگونه او در تاریخ حیات رسول اکرم (ص) زنی عادی نبود. بسبب فداکاری شگفت انگیز این بانوی پارسا، پیامبر (ص) او را بسیار بزرگ می داشت. سه سال پیش از هجرت، در تلاطم وقایع وتند باد مصائبی که از سوی قریش و سایرین بر پیامبر (ص) وارد می شد شعله ای فروزان رنگ باخته، به خانوشی می گرائید. رسول اکرم (ص) به سادگی نمی توانست این خبر دلخراش را بپذیرد. او بدین ترتیب انسانی را از کف می نهاد که عالی ترین نمونه وفا و فداکاری و جامع ترین بیانگر راستی بود.
احترام پیغمبر خدا (ص) به خدیجه
احترام حضرت محمد (ص) به خدیجه ، به خاطر عقیده و ایمان اوبه توحید بود .
درود خدا بر خدیجه
خدیجه کبربى چنان مقام والایى داشت که خداوند عزوجل بارها براو درود و سلام فرستاد . طبق روایتى از حضرت امام محمد باقر (ص) : پیامبر اکرم (ص) هنگام باز گشت از معراج ، به جبرئیلفرمود : «آیا حاجتى دارى»؟
جبرئیل عرض کرد : خواستهام این است که از طرف خدا و من بهخدیجه سلام برسانى».
در روایتى دیگر مىخوانیم : روزى خدیجه به طلب رسول خدا (ص) بیرون آمد . جبرئیل بهصورت مردى با وى رو به رو شد و از خدیجه احوال رسولخدا (ص)را پرسید . خدیجه نمىتوانستبگوید رسول خدا (ص) در کجا به سرمىبرد . او مىترسید این مرد از کسانى باشد که قصد کشتن پیغمبر(ص) را دارد . وقتى که خدمت آن حضرت رسید و قصه باز گفت ،حضرت محمد (ص) فرمود : «آن جبرئیل بود و امر کرد که از خداتو را سلام برسانم».
وفات حضرت خدیجه
دهمین روز از ماه رمضان سال دهم بعثت (3 سال قبل از هجرت) می گذشت که واقعه ای رخ داد؛ در هنگامه ای که مسلمانان در شعب ابی طالب در محاصره بودند و وجود حضرت خدیجه کبری تسلای خاطری برای رسول گرامی اسلام در آن وضعیت سخت و طاقت فرسا بود.
آری! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یار دیرینه خود را از دست داد.
چون حضرت خدیجه بانوى فداکار و همسر بى نهایت مهربان حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) در سن شصت و پنجسالگى از دنیا رفت ، پیامبر (ص) او را با دست مبارک خویش در حجون مکه (قبرستان ابوطالب) به خاک سپردند . حزن در گذشت او پیامبر (ص) را بسیار محزون ساخت به همین دلیل آن حضرت سال در گذشتحضرت خدیجه را عام الحزن - سال اندوه - نام نهاد. از ثروت بسیار حضرت خدیجه همسر بىهمتاى پیامبر (ص) اسلام رونق یافت .
حضرت خدیجه س در حالی به همسری محمد ابن عبدالله در آمد که از ثروت و شهرت خاصی در عربستان برخوردار بود و خواهان زیادی از میان ثروتمندان قریش داشت . در این دوره زمانی حضرت محمد (ص) هنوز به رسالت برانگیخته نشده بود واز ثروت و مکنت نیز برخوردار نبود . ایشان در این زمان تحت سر پرستی جد بزرگوارشان حضرت عبد المطلب زندگی می کردند و شهرتی مگر در راستکاری و امانت داری نداشت اما حضرت خدیجه (س) او را برگزید و پس از رسالت آن حضرت نه تنها تمام سختی ها را به جان خرید و سرمایه خویش را برای هدف شگفت رسول الله (ص) خرج کرد بلکه اولین زنی است که به پیامبر اسلام ایمان آورد .
یاد خدیجه
رسول خدا (ص) با این که بعد از رحلتحضرت خدیجه (س) بازنانى چند ازدواج کرد ; ولى هرگز خدیجه را از یاد نبرد . عایشهمىگوید : هر وقت پیغمبرخدا (ص) یاد خدیجه مىافتاد ، ملول وگرفته مىشد و براى او آمرزش مىطلبید . روزى من رشک ورزیدم وگفتم : یا رسول الله ، خداوند به جاى آن پیرزن ، زنى جوان وزیبا به تو داد .
پیغمبر (ص) ناگهان بر آشفت و خشمگینانه دستبر دست من زد وفرمود : خدا شاهد استخدیجه زنى بود که چون همه از من رومىگردانیدند ، او به من روى مىکرد ; و چون همه از من مىگریختند، به من محبت و مهربانى مىکرد ; و چون همه دعوت مرا تکذیبمىکردند ، به من ایمان مىآورد و مرا تصدیق مىکرد . در مشکلاتزندگى مرا یارى مىداد و با مال خود کمک مىکرد و غم از دلممىزدود .
حضرت امام صادق (ع) فرمود : «وقتى خدیجه از دنیا رفت ،فاطمه کودکى خردسال بود ، نزد پدر آمد و گفت : «یا رسول اللهامى» ; مادرم کجاست ؟
پیامبر (ص) سکوت کرد . جبرئیل نازل شد و گفت : خدایتسلاممىرساند و مىفرماید : به زهرا بفرما ، مادرت در بهشت و در کاخطلایى که ستونش از یاقوت سرخ است و اطرافش آسیه و مریم هستند ،جاى دارد .
توضیحى کوتاه درباره مزار ایشان در مکّه مکرّمه
قبرستان ابوطالب ـ که به آن حُجُون و جنّة المُعلّى نیز گفته میشود ـ پس از قبرستان بقیع، اشرف مقابر است، و رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) مکرّر به آنجا رفت و آمد داشتهاند. و در آنجا حضرت عبدمناف جدّ اعلاى پیامبر، حضرت عبدالمطّلب جدّ پیامبر، حضرت ابوطالب عموى پیامبر، حضرت خدیجه همسر پیامبر، و عدّهاى از علماى بزرگ و جمع بسیارى از مؤمنین، مدفون میباشند. و بنابر قولى مدفن والده مکرّمه حضرت نبىّ اَکرم «آمنه بنت وهب» نیز در این قبرستان قرار دارد. گر چه مشهور این است که قبر آن جناب در أَبْواء بین مکّه و مدینه است.
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا زَوْجَةَ سَیّـِدِ الْمُرْسَلِینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا أَوَّلَ الْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِی نُصْرَةِ سَیِّدِ الاَْنْبِیاءِ، وَ نَصَرَتْهُ مَااسْتَطاعَتْ وَدافَعَتْ عَنْهُ الاَْعْداءَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ سَلَّمَ عَلَیْها جَبْرَئِیلُ، وَ بلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِیلِ، فَهَنِیئاً لَکِ بِما أَوْلاکِ اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَیْکِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ .
سلام بر تو اى مادر مؤمنان، سلام بر تو اى همسر سرور فرستادگان، سلام بر تو اى مادر فاطمه زهرا سرور بانوان دو جهان، سلام بر تو اى نخست بانوى مؤمن، سلام بر تو اى آن که دارائیش را در راه پیروزى اسلام و یارى سرور انبیا هزینه کرد و دشمنان را از او دور ساخت، سلام بر تو اى آن که بر او جبرئیل درود فرستاد، و سلام خداى بزرگ را به او ابلاغ کرد، این فضل الهى گوارایت باد و سلام و رحمت و برکاتش بر تو باد .
منابع:
http://iec-md.org/monasebatha/mazhabi/rehlat_hadhrat_khadija.html
http://www.sibtayn.com/fa/index.php?
http://www.jamnews.ir/detail/News/497842
http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?
http://www.aviny.com/occasion/ahlebeit/fatemeh/shahadat
سقای تشنه لب کربلا ادرکنی. به مناسبت میلاد حضرت ابوالفضل العباس (ع) PDF چاپ نامه الکترونیک
نوشته شده توسط zebardast
یکشنبه ۰۳ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۰۵:۴۵
در سپیده دم چهارم شعبان سال ۲۶ هجری قمری مولود عظیمالشأن و سرور فضایل عالمیان حضرت اباالفضل العباس دیده به جهان میگشاید .
در بعضى از کتب معتبر نقل شده که در روز ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع) ام البنین سلام الله علیه قنداقه او را به دست امیر المؤ منین (ع) داد تا بر وى نامى بگذارد. حضرت زبان مبارک را به دیده و گوش و دهان او گردانید تا حق بگوید و حق ببیند و حق بشنود. سپس در گوش راست وى اذان و در گوش چپش اقامه گفتند و فرمودند: من او را به اسم عمویم عباس، نامیدم. پس دست هاى او را بوسیده و اشک به صورت نازنینش جارى شد (از این پس بود که بوسیدن دست فرزند از راه عطوفت و شفقت مرسوم شد) و فرمود: گویا مى بینم این دست ها در یوم الطف در کنار شریعه فرات در راه یارى دین خدا قطع خواهد شد. ام البنین سلام الله علیه گریست و امام برای تسلای خاطرشان؛ ایشان را بشارت داد که فرزندت عباس (ع) نزد خداى تبارک و تعالى منزلتى عظیم دارد و خداى متعال در عوض دو دستش، دو بال به او مرحمت خواهد کرد که با آنها با ملائکه در بهشت پرواز کند، همان گونه که قبلا این عنایت را به جعفربن ابى طالب (ع) نموده است .
عباس صیغه مبالغه یعنی حداکثر عبوس وترش رو بودن، از عبس به معنی درهم شدن بشیره و عبوس شدن صورت است. امیرالمؤ منین (ع) از پس پرده هاى غیب، جنگاورى و دلیرى فرزند را در عرصه هاى پیکار دریافته بود و مى دانست که او یکى از قهرمانان اسلام خواهد بود، لذا او را عباس نامید .
دوران شیرخوارگی و کودکی حضرت عباس در کنار پدر و مادر گرامیش و خواهران و برادران والا مقامش میگذشت و از برکات وجودی آنها بهرههای معنوی و تربیت محمدی و علم احمدی (صلیالله علیه و آله) دریافت میکرد. فرزند پاکدل علی(ع) در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، که با پدر زیست، همیشه در حرب و محراب و غربت و وطن در کنار او حضور داشت .
روزی حضرت امیر(ع) عباسِ خردسال را در کنار خود نشانده بود، حضرت زینب (س) هم حضور داشت. امام به این کودک عزیز گفت: بگو یک. عباس گفت: یک. فرمود: بگو دو. عباس از گفتن خودداری کرد و گفت: شرم میکنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام دو بگویم. حضرت از معرفت این فرزند خشنود شد و پیشانی عباس را بوسید .
استعداد ذاتی و تربیت خانوادگی او سبب شد که در کمالات اخلاقی و معنوی، پا به پای رشد جسمانی و نیرومندی عضلانی، پیش برود و جوانی کامل، ممتاز و شایسته گردد. وی نه تنها در فصاحت و زیبا سخن گفتن چهره ای شناخته شده بود بلکه در خرد و فضایل انسانی از برترین جوانان دوران خود بود. او میدانست که برای چه روزی عظیم، ذخیره شده است تا در یاری حجّت خدا جان نثاری کند. او برای عاشورا به دنیا آمده بود
ویژگیهاى روحى حضرت ابالفضل العباس (ع)
سرورمان عباس ( علیه السّلام ) دنیایى از فضایل و نیکى بود. هر صفت نیک و گرایش والا را که بتوان تصور کرد، جزء ذاتیات او بود و همین افتخار او را بس که زاده امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) داراى تمامى فضایل دنیا بود. ابوالفضل همه فضیلتها و صفات پدر را به ارث برد تا آنکه نزد مسلمانان سَمبل هر فضیلتى و نماد هر ارزشى والا گشت .
در اینجا به اختصار برخى صفات حضرت را یاد مى کنیم :
1 شجاعت
دلیرى و شجاعت ، گویاترین نشان مردانگى است ؛ زیرا نشانه قوت و استوارى و ایستادگى در برابر حوادث مى باشد. ابوالفضل این صفت والا را از پدرش که شجاعترین انسان هستى است و داییهایش که از دلاوران نامدار عرب بودند و در میان سایر قبایل بدین صفت مشهور بودند، به ارث برده بود.
ابوالفضل دنیایى از قهرمانیها بود و آنگونه که مورخان گفته اند در جنگهاى همراه پدرش هرگز ترسى به خود راه نداد. روز عاشورا نیز آنچنان شجاعتى از خود نشان داد که زبانزد تاریخ گشت . ابوالفضل در این روز که از حماسى ترین روزهاى تاریخ اسلام است ، در برابر انبوه دشمنان که دشت را پر کرده بودند آنقدر دلاورى نشان داد که شجاعان قوم را متزلزل و عامه سپاهیان را هراسان کرد و زمین ، زیر پایشان لرزید و مرگ بر آنان سایه افکند تا آنجا که به حضرتش پیشنهاد فرماندهى کل سپاه را در صورت کناره گیرى از یارى برادرش دادند. لیکن عباس بر آن تمسخر زد و بر ایمان و عقیده اش و دفاع از آرمان مقدسش افزوده شد.
شجاعت و دلاورى حضرت عباس ( علیه السّلام ) در روز عاشورا براى به دست آوردن سودى مادى از این زندگى نبود، بلکه دفاع از مقدّسّترین آرمانهاى مجسم در نهضت برادرش سیدالشهداء بزرگترین مدافع حقوق محرومان و ستمدیدگان به شمار مى رفت .
با شاعران
شاعران از شجاعت ، دلیرى ، رادمردى حضرت و شکستى که یک تنه به سپاه اموى وارد کرد، همواره در شگفت بوده اند و شیفته شخصیت والاى او گشته اند. براى مثال ، شمارى از آنان را که در این باب داد سخن داده اند مى آوریم .
الف سید جعفر حلى :
شاعر علوى ((سید جعفر حلى )) در قصیده درخشان خود، ترس و هراس سپاه اموى از پیکارهاى حضرت را چنین تصویر مى کند:((از شیر کارآزموده نبردها، بر سپاهیان اموى ، عذاب فرو ریخت . جز هجوم شیرى خشمگین و غرّان که خواسته اش را نیک آشکار کرده بود، چیزى آنان را هراسان نکرد. ترس از مرگ ، چهره هاى آنان را اندوهگین کرده بود. اما عباس در آن میانه خندان بود. یمنه و میسره سپاه را درهم مى ریخت ، آنان را درهم مى کوفت و سرهایشان را درو مى کرد. دلاورى به او حمله نمى کرد مگر آنکه مى گریخت و سرش ، پیشاپیش او حرکت مى کرد. اسبان را چنان با نیزه اش رنگ آمیزى کرد که سیاه و سپیدشان یکسان شدند. بر شکارش خشمناکانه هجوم نمى آورد مگر آنکه بلاى محتوم را بر او سرازیر مى کرد. پیشروى او رنگى از درنگ و هراس داشت ، گویى براى تسلیم پیش مى رود. قهرمانى که شجاعت را از پدرش به ارث برد و بدان ، دماغ پرباد گمراه زادگان را به خاک مالید)).
مى بینید چگونه ((حلى )) هراس فراگیر امویان را از هجوم قمربنى هاشم ، قهرمان اسلام وصف مى کند و شفتگى صفوف آنان را تصویر مى نماید.
عباس با قلبى آرام و چهره اى خندان به لشکر دشمن مى تازد و از کشته ، پشته مى سازد و اسبان آنان را با خونشان رنگین مى کند. تا جایى که مى دانیم هرگز کسى شجاعت و دلیرى را چنین ترسیم نکرده است و بدون گزافگویى ، عباس همانگونه که مورخان نوشته اند خسارتهاى سنگینى به اهل کوفه وارد کرد.
((سید جعفر حلى )) همچنان در وصف شجاعت ابوالفضل ، داد سخن مى دهد و مى گوید:
((قهرمانى که هنگام سوار شدن بر اسب بزرگ ، گویى کوهى سرافراز، بر اسب نشسته است و شگفتا که اسبى ، چنین کوهى را خوب تحمل مى کند و رهوار مى تازد! سوگند به برق شمشیرش و من جز به آذرخش آسمانى ، سوگند نمى خورم اگر شهادت او مقدّر نبود، با شمشیرش هستى را مى زدود؛ لیکن این خداوند است که هرچه اراده کند، مقدر مى سازد و بر آن حکم مى راند)).
تیغ ابوالفضل صاعقه اى ویرانگر بود که برکوفیان فرود آمد و اگر قضاى الهى نبود، آنان را از صفحه روزگار محو مى کرد.
ب کاشف الغطاء:
امام ((محمد کاشف الغطاء)) شیفته شجاعت ابوالفضل شده و طى قصیده درخشانى او را چنین مى ستاید:
((هنگامى که عباس خندان به رزمگاه پا مى گذاشت ، چهره هاى امویان را هراس از مرگ ، دژم (اندوهگین ) مى کرد.به مرگ آورى ، آگاه بود و شمشیرش کارآزمودگان را از پا درمى آورد.
وقتى که تیرگى و سختى جنگ ، چون شبى تاریک به اوج مى رسید، مرگبارترین روز دشمنانش آغاز مى شد)).
هراس از ابوالفضل چهره هاى امویان را تیره کرده ، زیرا سرهاى قهرمانان آنان را درو کرد و روحیه آنان را درهم شکست و بارانى از عذاب بر آنان فروبارید.
ج فرطوسى :
شاعر دلباخته اهل بیت ، شیخ ((عبدالمنعم فرطوسى )) نور به قبرش ببارد در حماسه جاویدان خود، دلیرى و شجاعت ابوالفضل در میدان نبرد را چنین مى ستاید:
((در هر هجومى در جهاد، کوه است و در استوارى هنگام رویارویى کوهى است . تمامى گُردى و عزت پدرش على در او ریشه دواند و بارور گشت . در هر دلى و جانى ، نقشى از خود به یادگار گذاشته و در هر دیدار، هراسى در روان دشمن افکنده است )).
سپس همو، شکستهاى سنگین سپاه اموى به وسیله ابوالفضل را چنین ترسیم مى کند:
((چون پرچمى برفراز دژى ، بر پشت اسب خود نشست و در تیرگى چون شب جنگ ، ماهوار درخشید. دلهاى دلاوران از دیدن هیبت او فرو ریخت و چون هوا از پهلوهایشان به درآمد و بدنهاى درهم شکسته شان بر زمین افتاد در حالى که سرهایشان پرّان بود و او انبوه لشکریان را با ید بیضاى خود به سوى مرگ مى راند)).
شجاعت و دلاورى ابوالفضل ، شاعران بزرگ را شیفته خود کرد و ضرب المثل تاریخ گشت .
آنچه بر اهمیت این شجاعت مى افزاید ((للّه )) بودن آن است . حضرت ، شجاعت خود را در راه یارى حق و دفاع از آرمانهاى والاى اسلام به کار گرفت و هرگز دربند دستاوردهاى مادى زندگى زودگذر نبود.
2 ایمان به خدا
قوت ایمان به خدا و استوارى در آن ، یکى از بارزترین و بنیادى ترین ویژگیهاى ابوالفضل بود. حضرت در دامان ایمان ، مرکز تقوا و آموزشگاه خداپرستى و خداخواهى ، تربیت یافت و پدرش ، پیشواى موحّدان و سرور متقیان ، جانش را با جوهر ایمان و توحید حقیقى پرورش داد و تغذیه کرد. پدر، او را با ایمان مبتنى بر آگاهى و تعمّق در حقایق هستى و رازهاى طبیعت ، تغذیه نمود؛ ایمانى که خود چنین وصفش کرده بود:
((اگر پرده ها برایم کنار زده شوند، بر یقینم افزوده نخواهد شد)).این ایمان ژرف و ریشه دار با ذرّات وجود حضرت عباس عجین شد و او را به یکى از بزرگان تقوا و توحید بدل ساخت . و بر اثر همین ایمان پایدار و عظیم بود که ایشان ، خود، برادران و شمارى از فرزندانش را در راه خدا و تنها براى خدا قربانى کرد.
عباس ( علیه السّلام ) با دلاورى به دفاع از دین خدا و حمایت از عقاید اسلامى که در آستانه تحریف شدن و نابودى در زمان حکومت امویان قرار گرفته بود، برخاست و در این کار فقط خداوند و رضاى حق و جایگاه اخروى را مد نظر داشت .
3 خویشتندارى
یکى دیگر از صفات برجسته ابوالفضل ( علیه السّلام ) عزّت نفس و خویشتندارى بود. حضرت از زندگى خفت بار زیر سایه حکومت اموى ابا داشت ؛ حکومتى که بندگان خدا را برده خود و اموال بیت المال را دارایى شخصى کرده بود و به دنبال برادرش ، پدر آزادگان که صلاى عزّت و کرامت در داده بود و مرگ زیر سایه هاى نیزه ها را سعادت و زندگى با ظالمان را اندوهبار اعلام کرده بود، دست به قیامى خونین زد و به میدان نبرد و جهاد پا گذاشت .
ابوالفضل ( علیه السّلام ) در روز عاشورا عزّت نفس و خویشتندارى را با تمام ابعاد و آفاقش مجسم ساخت . امویان او را به شرط کناره گیرى از برادرش ، وعده فرماندهى کل قوا دادند، لیکن حضرت بر آنان تمسخر زد و فرماندهى سپاه آنان را لگدمال کرد و با شوق و اخلاص ، به سوى آوردگاه شتافت و در راه دفاع از حرّیت ، دین و آزادگى خود، کُندآوران را به خاک انداخت و سرها را درو کرد.
4 صبر
یکى از ویژگیهاى ابوالفضل ( علیه السّلام ) شکیبایى و بردبارى در برابر حوادث تلخ و دشوار بود. مصایبى که در روز عاشورا بر سر حضرت آمد، کوهها را مى گداخت ، لیکن ایشان همچنان استوار بودند و کمترین سخنى دالّ بر دردمندى بر زبان نیاوردند. حضرت همچون برادرش ، سیدالشهداء که صبرش از صلابت و سنگینى کوههاى سر به فلک کشیده ، بیش بود و به پیروى از امامش ، خود و اراده اش را تسلیم پروردگار بزرگ کرد و هرچه را بر خود و خاندانش نازل شد با چشم رضامندى نگریست . حضرت ابوالفضل ، ستارگان تابناک و اصحاب باوفا را مى دید که بر دشت سوزان کربلا چون قربانیها به خون تپیده اند و آفتاب ، آنان را مى گدازد، مویه و فریاد کودکان را مى شنید که بانگ ((العطش )) سر داده اند، نوحه بانوان حرم وحى بر کشتگان خود را مى شنید، تنهایى برادرش ، سیدالشهداء را در میان کرکسهاى کوفه و مزدوران ابن مرجانه که براى کشتنش بر یکدیگر پیشى مى گرفتند تا به رهبرشان نزدیک شوند، مى دید. آرى ، همه این حوادث سنگین را مى دید، لیکن امر خود را به خداى متعال واگذار کرده بود و بدون کمترین تزلزلى پاداش را از پروردگارش درخواست مى کرد.
5 وفادارى
یکى دیگر از صفات ابوالفضل که از برترین و برجسته ترین صفات است ، ((وفادارى )) است . حضرت در این صفت ، گوى سبقت از همگان ربود و رکوردى جاودانى برجاى گذاشت و به بالاترین حد آن رسید. نمونه هاى وفادارى حضرت را در اینجا مى آوریم .
الف وفادارى به دین :
ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) از وفادارترین کسان به دین خود بود و بشدت از آن دفاع کرد. هنگامى که اسلام در خطر نابودى قرار گرفت و دشمنان کمر بسته آن امویان با تمام وجود به انکار آن برخاستند و شبانه روز محو آن را وجهه نظر خود قرار دادند و با آن جنگیدند، ابوالفضل به رزمگاه پاگذاشت و در راه دین خود، مخلصانه جهاد کرد تا آنکه کلمه توحید در زمین برقرار باشد و در آرمانهاى اعتقادیش دستانش قطع گشت و به خون خود درغلتید.
ب وفادارى به امت :
سرور ما حضرت عباس ( علیه السّلام ) مى دید که امت اسلامى در زیر کابوس تیره امویان دست و پا مى زند و زندگى مرگبار سراسر ذلت و خوارى را سپرى مى کند. گروهى از مجرمان اموى سرنوشت آنان را در دست گرفته ، ثروتهاى آنان را به باد مى دهند، با مقدرات آنان بازى مى کنند و حتى یکى از سپاسگزاران اموى با وقاحت و بدون شرم و حیا اعلام مى کند که : (( (منطقه ) سواد؛ باغستان قریش است )) و چه اهانتى به امت بیش از این .
در برابر وضعیت طاقت فرسا، ابوالفضل وفادارى به امت را در قیام دید. پس همراه با برادرش و گروهى از رادمردان اهل بیت و آزادگان دلباخته آنان بپاخاست و شعار آزادى از یوغ بندگى امویان را سر داد و رهایى امت اسلامى از بردگى آنان را هدف خود کرد و جهادى مقدّس براى بازگرداندن زندگى کریمانه براى آنان را آغاز کرد و در راه این هدف والا، خود و تمامى بپاخاستگان به شهادت رسیدند. پس کدام وفادارى به امت مثل این وفادارى است ؟!
ج وفادارى به وطن :
سرزمین اسلامى در گرداب محنت و رنجهاى توانفرسا در ایام حکومت امویان ، غوطه ور بود. استقلال و کرامت خود را از دست داده بود و به باغستانى براى امویان ، سرمایه داران قریش و دیگر مزدوران بدل گشته بود.
تهیدستى و فقر، همه گیر و مصلحان و آزادگان خوار شده بودند و مجالى براى آزادى فکر و نظر نمانده بود. حضرت عباس تحت رهبرى برادرش سیدالشهداء براى درهم شکستن این حکومت سیاه و فروپاشى پایه هاى آن ، قیام کرد و بر اثر فداکاریهاى آنان بود که طومار حکومت اموى پس از چندى درهم پیچیده شد؛ در حقیقت بزرگترین وفادارى به وطن اسلامى همین است .
د وفادارى به برادر:
ابوالفضل پیمانى را که با خداوند براى حفظ بیعت خود با برادرش ریحانه رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله ) و
اولین مدافع حقوق مظلومان و محرومان بسته بود، بدان وفادار ماند. مردمان در طول تاریخ مانند این وفادارى در حق برادر را ندیده اند و قطعاً زیباتر از این وفادارى در کارنامه وفاى انسانى به ثبت نرسیده است ؛ وفاداریى که هر آزاده شریفى را به خود جذب مى کند.
6 قوّت اراده
((استوارى و قدرت اراده )) از مهمترین و بارزترین صفات بزرگان جاوید تاریخ است که در کار خود موفق بوده اند؛ زیرا محال است افراد سست عنصر و ضعیف الاراده بتوانند کمترین هدف اجتماعى را محقق کنند یا کارى سیاسى را به پایان برند.
ابوالفضل ( علیه السّلام ) در اراده نیرومند و عزم و جزم ، در بالاترین سطح قرار داشت . به اردوگاه حق پیوست و بدون تزلزل یا تردید، پیش رفت و در عرصه تاریخ به عنوان بزرگترین فرمانده بى مانند شناخته شد و اگر این صفت در او نبود، افتخار و جاودانگى در طول تاریخ برایش ثبت نمى شد.
7 مهربانى
محبت و مهربانى به محرومان و ستمدیدگان بر وجود ابوالفضل مستولى بود و این پدیده به زیباترین شکل خود در کربلا آشکار شد و جلوه کرد؛ سپاه امویان آبشخور فرات را بر اهل بیت بستند تا آنان بر اثر تشنگى بمیرند یا تسلیم گردند. ابوالفضل که لبهاى خشکیده و چهره هاى رنگ پریده فرزندان برادرش و دیگر کودکان را از شدت تشنگى دید، قلبش فشرده گشت و از عطوفت و مهربانى دلش آتش گرفت . سپس به مهاجمان حمله کرد، راهى براى خود گشود و براى کودکان آب آورد و آنان را سیراب کرد. در روز دهم محرم نیز بانگ ((العطش )) کودکان را شنید، دلش به درد آمد و مهر به آنان ، او را از جا کند. مشکى برداشت و در میان صفوف به هم فشرده دشمنان خدا رفت ، با آنان درآویخت و از فرات دورشان ساخت ، مشتى آب برداشت تا تشنگى خود را برطرف کند، لیکن مهربانى او اجازه نداد قبل از برادر و کودکانش سیراب شود، پس آب را فرو ریخت . حال در تاریخ امتها و ملتها بگردید آیا چنین محبت و رحمتى را جز در قمر بنى هاشم و افتخار عدنان خواهید یافت ؟!
اینها پاره اى از صفات و فضایل ابوالفضل است که با داشتن آنها چون پدرش به بالاترین قلّه مجد و کرامت دست یافت .
اینک، گرچه از صحنه های آن همه ایثار و دلاوری و وفا که در عاشورا اتّفاق افتاد و آینه ای فضیلت نما پیش چشم جهانیان نهاد، بیش از هزار و سیصد سال میگذرد، امّا تاریخ، روشن از کرامت های عباس بن علی(ع) است و نام او با وفا، ادب، ایثار و جانبازی همراه است و گذشتِ این همه سال، کمترین غباری بر سیمای فتوّتی، که در رفتار آن حضرت جلوهگر شد، ننشانده است.
عاشورا روز پر شکوه و الهام بخش و پر حماسه ای بود که انسانهایی والا و روحهایی بزرگ و ارادههایی عظیم، عظمت و والایی خود را به جهانیان نشان دادند و تاریخ از فداکاری عاشوراییان، روح و جان گرفت و زمان با نبض کربلاییانِ قهرمان و حماسه آفرین، تپید. کربلا مکتبی شد آموزنده و سازنده، که فارغ التحصیلان آن، در رشتهء ایمان و اخلاص و تعهّد و جهاد، مدرک و مدال گرفتند و ... عباس از زبده ترین معرفت آموختگان آن دانشگاه بود.
هنوز هم این مکتبِ عالی باز است و دانشجو میپذیرد و یکی از استادان این دوره های آموزشِ وفا و مراحلِ کسبِ معرفت، علمدار کربلاست، ایستاده بر بلندای عشق و شهامت، که با دستان بریده اش معبرِ آزادگی را میگشاید و راه نور را نشان میدهد و این حقایق، همه در نام عبّاس نهفته است و همراه با این نام،عطر یک «فرهنگ» به مشام جان میرسد.
منبع:
http://ketaab.iec-md.org/abalfazl_abbaas/zendegaani_hazrat_abbaas_sharif- http://www.ekshefkarbi133.ir/AbalfazlAbbas.aspx
http://lankarani.ir/far/news/show_news.php?&id_news=166
فضیلت ماه شعبان PDF چاپ نامه الکترونیک
نوشته شده توسط zebardast
چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۰۴:۴۹
بزرگان، پیوسته ماه شعبان را مقدمه ورود به «ضیافة الله» در ماه رمضان دانسته اند. از اینرو، کسب آمادگیهاى فکرى و روحى براى درک هر چه بیشتر فیض معنوى از این «مهمانى خدا»، لازم است
«شعبان» هم، ماه دعا و ذکر و یاد و توجه و عبادت و استغفار است. بنده خاضع هر شبانه روز پنج نوبت، چراغ دل را به نورى مىافرازد، تا فارغ از حجابها، جلوه هاى آشکار یار را در وسعت آفرینش به تماشا برخیزد و سفر معنویت و عرفان را، ره توشه اى بایسته فراهم آورد. از روشنایى تا روشنایى، پنج نوبت بلور نازک دل در خود مىشکند تا در سایه عطوفت بى مرز محبوب، پیوند گیرد و آینه تجلى نور خدا شود.
آنکه به «نماز» مىایستد و به «دعا» مىنشیند، بر سفره رزق روح نشسته است و روزى رحمت و استجابت در محراب عبودیت او نازل مىشود.
«برکت»، خیر و نیکى ماندگار و پایدار در یک چیز است. «مبارک» بودن یک روز یا یک ماه یا یک مکان و ساعت و لحظه، به سرشارى آن از اینگونه نیکىهاى جاودانه است و شعبان و رمضان از همین رو «مبارک» است. آنان که در این ماهها، دست نیکى به سوى دیگران دراز مى کنند و گام یارى به سوى منزل محرومان بر مى دارند و زبان خیرخواهى به نفع مستمندان مىگشایند، در همین دنیا بار سفر آخرت خویش را مىبندند و براى آن «روز نیاز»، ذخیره سازى مىکنند.
آگاه باش که شعبان ماه بسیار شریفى است،و سید انبیاء صلى اللّه علیه و آله انتساب دارد،و آن حضرت همه این ماه را روزه مىگرفت و روزه آن را به ماه رمضان وصل مىکرد و مىفرمود:شعبان ماه من است،هرکه یک روز از این ماه را روزه بدارد،بهشت بر او واجب مىشود.از امام صادق علیه السّلام روایت شده:چون ماه شعبان مىرسید حضرت زین العابدین علیه السّلام اصحاب خود را جمع مىکرد و مىفرمود:اى اصحاب من،مىدانید این چه ماهى است؟این ماه شعبان است،و حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله مىفرمود شعبان ماه من است،پس در این ماه براى جلب محبّت پیامبر خود،و براى تقرّب به سوى پروردگار خویش، روزه بدارید،به خدایى که جان على بن الحسین علیهما السّلام به دست قدرت اوست،سوگند یاد مىکنم از پدرم حسین بن على علیهما السّلام شندیم که فرمود:از امیر المؤمنین علیه السّلام شندیم:هرکه شعبان را براى محبّت پیامبر،و تقرّب جستن به سوى خدا روزه دارد،خدا او را دوست بدارد،و در روز قیامت به کرامتش نزدیک و بهشت را بر او واجب گرداند. شیخ از صفوان جمّال روایت کرده است که امام صادق علیه السّلام به من فرمود:کسانى را که پیرامون تو هستند،به روزه شعبان وادار کن.گفتم:فدایت شوم،مگر در فضیلت آن چیزى مىبینى؟فرمود:آرى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله هرگاه هلال شعبان را مىدید،به منادى دستور مىداد تا در مدینه ندا کنند:اى اهل مدینه،من از جانب رسول خدا صلى اللّه علیه و آله به سوى شما ارسال شدهام،آن حضرت مىفرماید:آگاه باشید،به درستى که شعبان ماه من است،خدا رحمت کند کسى را،که مرا در ماه من یارى کند،یعنى روه بدارد آن را،سپس امام صادق علیه السّلام چنین گفت: از امام صادق روایت است که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «ما فاتَنی صَومُ شَعبانَ مُذ سَمِعتُ مُنادی رَسولِ اللهَ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آله وَ سَلَم) یُنادی فی شَعبانَ فَلَن یَفُوتَنی ایّام حیاتی صَومُ شَعبانَ إِن شاءَ ا... . روزه ماه شعبان از من فوت نشد از زمانی که شنیدم منادی رسول خدا (ص) فریاد می کرد. بنابراین هرگز روزه ماه شعبان از من در ایام زندگانی ام فوت نخواهد شد.اگر خدا بخواهد.
پس مىفرمود:روزه دو ماه شعبان و رمضان مایه توبه و آمرزش خداست. اسماعیل بن عبد الخالق روایت کرده: نزد امام صادق علیه السّلام بودم،ذکر روزه شعبان به میان آمد،حضرت فرمود: فضیلت روزه شعبان چنین و چنان است،تا جایىکه انسان مرتکب قتل حرام مىشود،پس چنانچه شعبان را روزه بدارد این روزه به او سود مىرساند،و به خواست خدا آمرزیده مىشود!
مناجات شعبانیه
مناجات شعبانیه، سهمى از این ره توشه دارد که امامان معصوم علیهم السلام بر خواندن آن استمرار داشته اند. خوان رحمت الهى در ماه شعبان گسترده تر است، و «مناجات»، وسیله حضور در کنار این مائده معنوى است. نمازگزاران و متهجدان و نیایشگران، در محرابى مى ایستند که همه عارفان و سالکان و پیامبران و امامان، مقیم و معتکف آن بوده اند. اهل دعا، پیمانه از بحر بیکران رحمت خدا مى کشند و مستانِ سر خوشِ باده هاى سحرگاهى و شبهاى پر ستاره و روشن از تهجد و سجودند.
«مناجات شعبانیه»، درخواست «روشنایى دل» از خدایى است که هم «نور» است، هم فروغ آفرین. شعبانیه، گامى در زدودن «حجاب» از چهره «جان» است، تا جلوه ربوبى، در این آینه بهتر انعکاس یابد و نجواى او در ضمیرهاى روشن به گوش دل رسد. در مناجات شعبانیه، با امامان معصوم همنوا مىشویم تا همه ایام عمر را در سایه نیایش مبارک گردانیم.
مناجات معروف شعبانیه که از حضرت امیر (ع) و دیگر امامان معصوم (علیهم السلام) نقل شده مناجاتی است بسیار ارجمند و گرانبها که در آن معارف فراوانی نهفته است به ویژه درباره آداب و آیین بندگی ، شیوه سخن گفتن با خدا و چگونگی عذر و پوزش در درگاه الهی ، معنی و مفهوم دیدار و قرب خدا و نیز خودشناسی و خداشناسی . این مناجات یکی از مهم ترین و ارجمندترین اعمال این ماه است.
اعیاد خجسته شعبانیه
سوم شعبان : میلاد مبارک سومین امام معصوم، حسین بن علی حضرت اباعبدالله (ع)، سرور آزادگان جهان، دومین ثمره پیوند فرخنده على (ع) و حضرت فاطمه، دختر پیامبر اسلام (ص) در خانه وحى و ولایت؛ روز پاسدار.
چهارم شعبان: میلاد با سعادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)، سمبل مقاومت و وفاداری در راه آرمان مقدس جهاد فی سبیل الله و پرچم گذشت و فداکارى و جانبازى در صحراى کربلا؛ روز جانباز.
پنجم شعبان: میلاد مسعود زینت عبادت کنندگان و سرور نیایشگران، معصوم چهارم حضرت امام على بن الحسین زین العابدین صلوات الله و سلامه علیه.
نیمه شعبان: فرخنده میلاد دوازدهمین پیشواى معصوم، حضرت حجة بن الحسن المهدى، امام عصر و زمان - عجل الله تعالى فرجه - گلشن گل فروز مهر گیتی آل محمد (ص)، مصلح الهى و طلایه دار رهایى بشر.
احادیثی در فضیلت ماه شعبان
پیامبر صلی الله علیه و آله : شَعبانُ شَهری و رَمَضانُ شَهرُ اللّه ِ فَمَن صامَ شَهری کُنتُ لَهُ شَفیعا یَومَ القِیامَةِ ؛
پیامبر صلی الله علیه و آله :شعبان ، ماه من و رمضان ماه خداوند است . هر که ماه مرا روزه بدارد ، در روز قیامت شفیع او خواهم بود .
پیامبر صلی الله علیه و آله : إنَّما سُمِّیَ شَعبانُ لأِنَّهُ یَتَشَعَّبُ فیهِ أرزاقُ المُؤمِنینَ ؛
پیامبر صلی الله علیه و آله :ماه شعبان ، «شعبان» نامیده شد؛ زیرا روزى هاى مؤمنان در این ماه قسمت مى شود .
امام على علیه السلام : رَجَبٌ شَهری و شَعبانُ شَهرُ رَسُولِ اللّه ِ ؛
امام على علیه السلام :رجب ماه من و شعبان ماه رسول خدا است .
امام على علیه السلام : صَومُ شَعبانَ یَذهَبُ بِوَسواسِ الصَّدرِ وَ بَلابِلِ القَلبِ ؛
امام على علیه السلام :روزه ماه شعبان ، وسواس دل و پریشانى هاى جان را از بین مى برد .
امام صادق علیه السلام در جواب کسى که پرسیده بود : ما أفضَلُ ما یُفعَلُ فیهِ (شَعبانَ) ،
الصَّدَقَةُ و الإستِغفارُ ؛
امام صادق علیه السلام در جواب کسى که پرسیده بود :چه عملى در ماه شعبان برتر است؟ فرمودند :
صدقه و استغفار .
منابع:
http://www.erfan.ir/farsi/mafatih
http://www.hadithlib.com/rolls/view/
http://lankarani.ir/far/news/show_news.php?&id_news=163
http://akhlagh.porsemani.ir/node/1208
http://baghmalek-news.ir/?p=36999
http://osool.ac.ir/sokhan/16.asp