برخی از آیات و روایات متناسب با هفته وحدت
۱۳۹۴-۰۹-۲۳
قرآن کریم:

وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِیعاً و لاتَفَرَّقُوا

همگی به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده نشوید

آل عمران ، آیه ۱۰۳ .

پیامبرصلی الله علیه وآله :

أیُّهَا النّاسُ! عَلَیکُم بِالجَماعَةِ و إیّاکُم و الفُرقَةَ

ای مردم! بر شما باد به جماعت و بپرهیزید از جدایی

میزان الحکمه ، ح ۲۴۳۴ .

پیامبرصلی الله علیه وآله :

الجَماعَةُ رَحمَةٌ و الفُرقَةُ عَذابٌ

وحدت مایه رحمت ، و تفرقه موجب عذاب است

کنزالعمّال ، ح ۲۰۲۴۲ .

پیامبرصلی الله علیه وآله :

یَدُاللَّهِ عَلَی الجَماعَةِ و الشَّیطانُ مَعَ مَن خالَفَ الجَماعَةَ یَرکُضُ

دست خدا بر سر جماعت است و شیطان با کسی همراه است که با جماعت ناسازگاری کند

کنزالعمّال ، ح ۱۰۳۱ .

پیامبرصلی الله علیه وآله :

عَلَیکَ بِالجَماعَةِ ؛ فَإنَّما یأکُلُ الذِّئبُ القاصِیَةَ

با جماعت همراه شو ؛ زیرا گرگ ، گوسفند دورمانده را می‏خورد

مسند أحمد ، ج ۶ ، ص ۴۴۶ .

امام علی‏علیه السلام :

لَوسَکَتَ الجاهِلُ مَااختَلَفَ النّاسُ

اگر نادان خاموشی می‏گزید ، مردم دچار اختلاف نمی‏شدند

بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۸۱ .

امام علی‏علیه السلام :

عَلَیکُم بِالتَّواصُلِ وَالتَّباذُلِ و إیّاکُم و التَّدابُرَ والتَّقاطُعَ

بر شما باد به ارتباط و بخشش به یکدیگر و دوری گزیدن از جدایی و پشت کردن به یکدیگر

نهج البلاغه ، نامه ۴۷ .

منبع:

http://www.hadith.net/n573-e5148.html

سیما و شمایل پیامبر اکرم(ص) PDF چاپ نامه الکترونیک
نوشته شده توسط zebardast
دوشنبه ۰۹ بهمن ۱۳۹۱ ساعت ۰۵:۰۹

حضرت محمد (ص) – غزل

می گذشتید از میان کوچه‌ها، با هر تبسّم

کوچه می‌شد در فضای عطر لب‌های شما، گم

ای پیام سبز جاری، در نگاه آسمان‌ها

آه از آیین و از آیینه‌های قلب مردم

دیدن خورشید از نزدیک باور کردنی نیست؟

من شما را در خیالم می‌کنم وقتی تجسّم!

آه ای دریای رحمت، نبض جاری در حقیقت

درد ما، امروز یعنی: لحظه‌های بی ترحّم

مهربانا، کاش می‌شد، بار دیگر هم بپیچد

صوت قرآن شما در، کعبه‌ی سبز ترنّم

عرض حاجت، دارم ای آیینه‌ی مهر الهی

یا رسول الله، می‌گویم: سلام! از خطّه‌ی قم

ای بهشت عارفانه، من کویرم یاری ام کن

گل کند در سینه‌ شاید، عشق و ایمان و تفاهم

شاعر: سیدعلی اصغر موسوی





سیما و شمایل حضرت رسول اکرم (ص)

از جمله اوصاف پیامبر صلی اللّه علیه و اله این بود که قامتش نه زیاد بلند بود و نه کوتاه بلکه چون تنها راه می رفت ، میان بالا به نظر می آمد. با وجود این ، ممکن نبود یک فرد نسبتا بلند قامت با آن حضرت راه برود مگر این که رسول خدا صلی اللّه علیه و اله برازنده تر از او به نظر می رسید و چه بسا دو مرد بلند قامت دو طرفش بودند ولی باز هم از آنها برجسته تر می نمود و چون از او جدا می شدند، آنها بلند قامت می نمودند، و آن حضرت میان بالا، آن حضرت می فرمود: همه نیکی در بلند بالایی قرار گرفته است .
اما رنگ چهره آن حضرت ، بسیار دلپذیر بود، نه گندم گون و نه خیلی سفید و روشن ، بلکه سفیدی یکدستی بود که به زردی ، سرخی و رنگهای دیگر آمیخته نبود.(1)
عموی پیامبر صلی اللّه علیه و اله ابوطالب او را ستوده ، می گوید:
(( و ابیض یستسقی الغمام بوجهه
ثمال الیتامی عصمة للا رامل )) (2)
برخی که آن حضرت را توصیف کرده اند، رنگ پوست حضرتش را آمیخته به سرخی ذکر کرده ، گویند: آنچه از صورت آن بزرگوار آشکار و در معرض ‍ آفتاب و باد بود، به رنگ سرخ آمیخته بود، و آنچه از بدن شریفش زیر لباس ‍ بود به رنگ روشن خالص و بدون سرخی بود.
قطرات عرق در چهره آن حضرت همانند دانه های مروارید و خوشبوتر از مشک بود.(3)
اما موی پیامبر صلی اللّه علیه و اله ، موهای نیکو صافی داشت ، نه زیاد نرم و نه زیاد پیچ در پیچ ، (4) چنان بود که وقتی شانه می کرد، گویی راه های شنی است . بعضی گفته اند: موهایش تا شانه ها می رسید اما بیشتر روایات بر آنند که تا نرمه گوشش می رسید و گاه موها را چهار رشته می کرد که هر گوشش را میان دو رشته قرار می داد و گاه موهایش را روی گوشها قرار می داد، پایین موها می درخشید و موهای سفید سر و ریشش هفده مو بو و چیزی بر آن افزون نگشت .(5)
از همه کس خوش صورت و نورانی تر بود، هیچ وصف کننده ای او را توصیف نمی کرد مگر این که به ماه شب چهارده تشبیه می کرد، (6) خشنودی و خشمش به دلیل درخشندگی سیمایش در چهره نمودار بود.(7) پیامبر صلی اللّه علیه و اله پیشانی گشاده ای داشت . ابروانش ‍ باریک و پرپشت بود، (8) میان دو ابرویش باز و چنان بود که گویی ، نقره خالص است (9) و چشمانش فراخ و سیه فام بود و در چشمانش رنگی آمیخته به سرخی بود و مژگان بلندی داشت که از فزونی نزدیک بود به هم بپیوندند، (10) استوار بنی (11) و گشاده دندان بود، به طوری که به هنگام خندیدن همچون برق در وقت درخشندگی می درخشیدند و لبهایش از همه بندگان خدا نیکوتر و انتهای دهانش از همه لطیف تر بود (12) و برآمدگی گونه هایش کوتاه و نرم و هموار بود، نه صورتش دراز و نه گرد کم گوشت ، (13) و محاسنش کوتاه و پرپشت بود. محاسن را به حال خود می گذاشت و شارب را می گرفت . گردنش از همه بندگان خدا بهتر بود، نه دراز و نه کوتاه ، آنچه از گردن وی در برابر آفتاب و باد پیدا بود، گویی گلابپاش نقره ای است که مایع نوشیدنی درون آن به رنگ طلا باشد در سفیدی چون نفره و در سرخی چون طلا می درخشید.(14)
فراخ سینه بود، گوشتهای پیکر مبارکش به روی هم چین نخورده بود بلکه چون آینه صاف و چون ماه سفید بود، باریکه ای از مو، از گودی گلو تا سر نافش همچون ترکه ای کشیده بود که جز آن در سینه و شکمش موی دیگری نبود. (15) سطح شکمش سه قسمت بود که شلوار یک قسمت آن را می پوشاند و دو قسمت دیگر بیرون بود.
شانه های سترگ و پر مو داشت ، سر استخوانهای شانه ها، آرنجها و کفلهایش ‍ درشت بود.(16)
پشتش پهن و مابین دو کتفش مهر نبوت بود یعنی پشت شانه راستش ‍ برآمدگی سیاه مایل به زردی بود که اطراف آن را موهایی در پی هم همچون یال اسبان پوشانده بود.(17)
بازوها و دو ساق دستش ستبر و مچهایش دراز و دستها باز و اندامش معتدل و انگشتانش چون شاخه هایی نقره فام بود، کف دستش نرمتر از ابریشم و چنان بود که گویی دست عطر فروش است - چه عطر زده باشد یا نه - خوش بو، بوده است هر که با او مصافحه می کرد، تمام آن روز بوی آن را استشمام می کرده دست بر سر کودکی که می کشید، میان کودکان بوی خوش از سر وی به مشام می رسید. (18) اندامهای پوشیده اش همچون رانها و ساقها، زیبا (19) و در چاقی میانه اندام بود، در آخر زندگی تنومند شد ولی عضلات گونه هایش نظیر آغاز زندگی محکم بود، بدون آن که چاقی به او زیانی رسانده باشد.
اما راه رفتنش ، چنان راه می رفت که گویی از سنگی جدا می شود و در سرازیری حرکت می کند، بدون شتابزدگی و آرام راه می رفت ، نه از روی تکبر.(20)
پیامبر می فرمود: ((من از همه کس بیشتر به حضرت آدم شباهت دارم و پدرم ابراهیم از نظر سیما و خلق و خو، بیش از همه مردم به من شباهت داشت .))(21)
بارها می فرمود: ((من در نزد خدا ده نام دارم : من محمّد، احمد و آن ماحی هستم که خداوند به وسیله من کفر را نابود می کند و من آن عاقبت هستم که پس از او کسی نیست و من آن (( حاشرم )) که بندگان خدا با آمدن من (با یکدیگر) محشور می شوند، و منم پیام آور توبه ، پیام آور اخبار غیبی و آن شخص در پی آمده ای که تمام مردم در پی او بیایند و منم (( قثم )) (22) ابوالبحتری می گوید: (( قثم )) یعنی کامل و جامع .

پی نوشت :
1- تا این جا را ابونعیم در (( الدلائل ، )) ص 230 نقل کرده است . به (( معانی الاخبار، )) ص 79 و (( عیون اخبار الرضا، )) آخر ج 1، و (( مکارم الاخلاق ، )) ص 9 و کافی ج 1، ص ‍ 443 و (( الشمائل )) ترمذی ، ص 1 و صحیح مسلم ، ج 7، ص 83 مراجعه کنید.
2- این مطلب را ابن هشام در (( السیرة النبویة و طبرسی در (( اعلام الوری )) به طور مرسل نقل کرده و کلینی در کافی ، ج 1، ص 449 با سند آورده است : او سفید رویی است که به احترام او طلب باران می کند. او فریادرس یتیمان و پناه بیوه زنان است .
3- در صحیح مسلم ، ج 7، ص 82 اخباری وجود دارد که بر مطالب وارده در متن دلالت می کند.
4- این حدیث را در (( الشمائل ، )) ص 1 نقل کرده است . این مطلب در حدیث مکرر آمده است .
5- به این عبارت در مصادر موجود دست نیافتم ، آری ابونعیم در (( الدلائل )) ص 231 و مسلم در صحیح خود، در باب پیری پیامبر صلی اللّه علیه و اله ، ج 7، ص 84 اخباری را به این مضمون نقل کرده اند.
6- در حدیث هند بن ابی هاله و علی بن ابی طالب علیه السلام که آخر همین باب ، ص 158 خواهد آمد، چنین است .
7- به کتاب کافی ، ج 1، ص 449، (( معانی الاخبار، )) ص 80، (( عیون الاخبار )) ، آخر ج 1، (( الشمائل ترمذی ، )) ص 2، (( دلائل النبوه ابونعیم ، )) ج 3، ص 228 و (( طبقات ابن سعد، )) ج 1، بخش 1، ص 54 و 156 و بخش 2، ص 121 و 131 مراجعه کنید.
8- این حدیث را صدوق در (( المعانی )) و ترمذی در (( الشمائل )) از حدیث حسین بن علی علیه السلام از هند بن ابی هاله نقل کرده اند، در کافی ، ج 1، ص 443 عبارت (( (( مقرون الحاجبین )) )) آمده است .
9- حاکم در مستدرک ، ج 3، ص 9 و زمخشری در (( ربیع الابرار )) حدیث ام معبد (( (( کان ابلج الوجه )) )) آورده اند، در حالی که این سخن ام معبد نیست ؛ زیرا که ام معبد پیامبر صلی اللّه علیه و اله را در حدیث خویش به (( قرن )) توصیف کرده است ؛ (( (نهایه ) )) .
10- در (( النهایة )) راجع به وصف پیامبر صلی اللّه علیه و اله می گوید: مژگانش بلند بود.
11- در معانی صدوق آمده است : (( (( اقنی العرنین )) )) یعنی وسط بینی اش برجستگی داشت ، بنابراین معنایی که مؤ لف این کتاب کرده ، معنای مستقیم نیست بلکه نقل به مضمون است .
12- در صحیح مسلم ، ج 7، ص 84 و معانی صدوق ، ص 80 و (( الدلائل ابونعیم ، )) ج 3، ص ‍ 228 و مکارم ص 10 و کافی ، ج 1، ص 443 در وصف پیامبر صلی اللّه علیه و اله آمده است : (( (( ضلیع الفم )) )) یعنی دهان بزرگ و در (( نهایه )) آمده است : از اوصاف آن حضرت ، بزرگ دهان و به قولی فراخ دهان بوده است و عرب دهان بزرگ را می ستاید و دهان کوچک را مذمت می کند، شاعر در هجو مردی گوید: (( ان کان کدی و اقدامی لفی جرذ؛ بین العواسج اجنی حوله المصع ؛ )) یعنی : اگر رنج و تلاشم برای مردی باشد که دهانش مانند دهان موش صحرایی میان بوته های خار که میوه آنها را می چیند، کوچک است !
13- این مطلب را ترمذی در سنن ، ج 13، ص 117 آورده است .
14- این حدیث پیش از این کتاب از کتاب (( المعانی )) و کتب دیگر نقل شد و از کافی خواهد آمد.
15- در کافی ، ج 1، ص 443 آمده است : باریکه مویی از گودی گلو تا سر نافش کشیده مانند خط میان صفحه ای از نقره درخشان ، و از گردن تا شانه مانند ابریقی از نقره بود. و در کتاب (( المعانی ، )) ص 80 آمده است : بین گودی گلو و سر نافش با موهایی مرتبط بود.
16- این حدیث را احمد در مسند، ج 1، ص 96 و 116 از حدیث علی بن ابی طالب علیه السلام و مسلم در ج 7، ص 85 نقل کرده اند.
17- این حدیث را بخاری در ج 1، ص 57 و مسلم در ج 7، ص 86 و ابن سعد در (( طبقات ، )) ج 1، بخش 2، ص 131 و احمد در ج 2، ص 226 و 227 نقل کرده اند.
18- این حدیث را ابونعیم در (( الدلائل ، )) آخر جزء 1، ص 232 نقل کرده است . و دارمی در مقدمه سنن خویش ، ص 31 و ابن سعد در (( الطبقات )) ، ج 1، ق 2، ص 99 و 123 و احمد در مسند، ج 3، ص 107، 200، 222، 227، 228 و طیالسی در مسند خود، ص 157 به شماره 1248 و هیتمی در (( مجمع الزوائد، )) ج 8، ص 282 مطلبی به این مضمون آورده اند.
19- در بعضی از نسخه ها بجای (( (( جمیل )) عبل )) یعنی ستبر، آمده است .
20- در حدیث هند بن ابی هاله آمده است : هرگاه حرکت می کرد از جا کنده می شد، بی شتاب گام بر می داشت و به آرامی راه می رفت به گونه ای که گویی در سرازیری حرکت می کند و هرگاه به سمتی رو می کرد با تمام بدن رو می آورد. در (( مجمع الزوائد، )) ج 8، ص 272 به نقل از بزاز در مسند خود آورده است : هرگاه راه می رفت چنان بود ک گویی در سرازیری راه می رود.
21- این حدیث را ابونعیم آخر کتاب (( الدلائل )) نقل کرده است و ابویعلی و ابن عساکر از ام هانی در خبر طولانی آورده اند: (( اما ابراهیم ، به خدا سوگند که من از همه مردم در خلق و خو شباهت بیشتری به او دارم .)) به (( درالمنثور، )) ج 4، ص 188 مراجعه کنید.
22- به (( مجمع الزوائد، )) ج 8، ص 284 و صحیح مسلم ، ج 7، ص 89 و بخاری ، ج 6، ص ‍ 188

منبع: http://www.bibaknews.org/articel.php?id=140000000038

هفته وحدت گرامی باد PDF چاپ نامه الکترونیک
شنبه ۰۷ بهمن ۱۳۹۱ ساعت ۰۶:۴۴

مبنای وحدت اُمت اسلامی

نویسنده:مرحوم علامه محمد تقی جعفری

منشا حقیقی وحدت امت اسلامی ، همانا دین اسلام است.این منشا ،ریشه اصلی خود را از فطرت سلیم انسان میگیرد که خداند متعال در نهاد مردم همه جوامع به ودیعت نهاده است . تحولاتی که این دین فطرت در طول تاریخ داشته، فقط مربوط به فروع جزیی احکام بوده است که از تنوع موقعیت های حیاط انسانی در جوامع مختلف سرچشمه گرفته است . و اصول و مبادی کلی که من دین الهی را تشکیل میدهند، همواره در طول تاریخ متحد بوده اند . بنابراین، از نظر ما ،مبنای وحدت امت اسلامی مستند به همان دین فطری انسانی است که همه پیامبران الهی آن را به بشریت تبلیغ نموده و متن کامل آن پس از حضرت نوح و پیامبران پیشین به وسیله حضرت ابراهیم ابلاغ شده و یهود و مسیحیت نیز خود را وابسته به آن می دانند . ارکان و اجزا اصلی دین فطرت که ملت اسلامی باید آن ها را دارا باشد ، از دو طریق اثبات می شود :
1- قرآن مجید که حاوی اثبات توحید خالص "اعتقاد به یگانگی خداوند و شریک ندشتن او به طور مطلق و لزوم اعتقاد به صفات کمالی خداوند و سلب صفات نقص و وابستگی از خداوند" می باشند .
2- معاد و ابدیت که بدون آن دو حیات انسان ها در این دنیا قابل تفسیر و توجیه قانع کننده نمی باشد .
3- نیاز بشر به پیامبران که حقایق فوق حواس و عقل او را در وصول به کمال واقعی که هدف زندگی او در این دنیا است به او آموزش دهند . این نیاز فقط با بعثت پیامبران و اوصیایی که بعد پیامبران کار تبلیغ را ادامه میدهند مرتفع خواهد شد .
4- عبادت ها و تکالیفی که برای بر قراری رابطه کشش به بارگاه خداوندی ضرورت دارند . مانند نماز و حج .
5- انجام دادن کارهای نیک بطور عام که ضروری ترین آنها همانا کوشش برای برآوردن نیاز های مادی و معنوی معقول مردم میباشد .
ب:این اصول و ارکان و اجزا اصلی دین فطرت از راه عقل سلیم نیز به خوبی اثبات شده و در کتب فلسفی و کلامی مشروحا مورد تحقیق قرار گرفته اند . این اصول و ارکان و اجزا از یک وحدت عالی در به فعلیت رسانیدن استعداد های آدمی برخوردارند که همان دین فطرت است که خداوند بر حضرت ابراهیم خلیل الله (علیه السلام) وحی فرموده است:و جاهدوا فی الله حق جهاده هوا جتباکم و ما جعل علیکم فی الدین من حرج مله ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین من قبل .(و جهاد کنید در راه خدا آنچنان که شایسته جهاد برای اوست ،او شما را برگزیده است و خداوند برای شما مشقتی در دین قرار نداده است . این همان دین پدرتان ابراهیم است او شما را پیش از این مسلمان نامیده است ). آیات دیگری در قرآن ثابت میکنند که دین ابراهیم همان دین فطرت است که بر همه پیامبران نازل شده است : شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا والذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ان اقیمو الدین ولا تتفرقوا فیه.
(برای شما از دین همان را تشریع کرده است که به نوح توصیه فرموده و آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی (علیه السلام) توصیه نمودیم اینکه دین را بر پای دارید و در آن پراکنده نشوید ). و قطعی است که فطری آدمی همان گونه که در منطقه "آنچنان که هست" یک حقیقت است در منطقه "آنچنان که باید و شاید" که به موقعیت شخصیت ایده آل "النفس المطمئنه" میرسد ،یک حقیقت میباشد، زیرا تجزی و تلاشی فطرت و شخصیت دلیل آن است که نتوانسته لست از عرضه قوانین جبری و نا آگاه مادیات که در مجرای تجزیه و ترکیب است بالا تر برود.و هر اندازه که شخصیت متعالی شود به وحدت عالی تر نائل میگردد.


منبع: http://www.aviny.com



وحدت و نظام تربیت نبوی
نویسنده:محمد احسانی

وحدت مسلمانان جهان از ضروری ترین مسایل روز جوامع اسلامی است و همه باید بر محوری جامع و فراگیر که تمامی مذاهب و اندیشه های دینی، آن را قبول داشته باشند، گردهم آمده، یکپارچه و هماهنگ حرکت نمایند.
به نظر می رسد، وجود مقدس پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) مناسب ترین محور وحدت مسلمانان است؛ زیرا همه مسلمانان ایشان را قبول دارند و آن حضرت را به عنوان بنیانگذار نهضت اسلامی شناخته و از رهنمودهای او پیروی می کنند. سیره پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، بخصوص سیره تربیتی ایشان که در قالب مبانی، اهداف و اصول تربیت نبوی قابل تبیین و ارایه می باشد، نقش عمده ای در وحدت جامعه اسلامی داشته و دارد، زیرا مهم ترین هدف پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، تعلیم و تربیت انسانها بوده و در این زمینه فعالیتهای فراوانی انجام داده است. ...

نهم ربیع الاول سالروز امامت حضرت مهدی (عج)

نهم ربیع الاول، نه تنها نخستین روز امامت امام عصر علیه السلام است، بلکه آغاز دوره ای حیاتی و مهم در تاریخ شیعه نیز به شمار می آید . در سال روز نهم ربیع الاول که یادمان آغاز امامت ولی عصر علیه السلام است، تصمیم گرفتیم در چند سطر کوتاه به رخ دادهایی که پس از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام در سامرا روی داد، اشاره کنیم .

روز جمعه، هشتم ربیع الاول سال 260 هـ.ق، امام حسن عسکری علیه السلام پس از این که نماز صبح را خواندند، بر اثر زهری که هشت روز قبل معتمد به ایشان خورانده بود، به شهادت رسید. این حادثه در شرایطی روی داد که امام یازدهم افزون بر این که مانند پدران خود زمینه را برای غیبت آماده کرده بود، شب پیش از شهادت شان، دور از چشم مأموران خلیفه، نامه های بسیاری به شهرهای شیعه نشین فرستادند. خبر شهادت امام در سراسر شهر سامرا پیچید و مردم به احترام او عزاداری کردند. به گفته مورخان، در روز شهادت امام، سامرا به صحرای قیامت تبدیل شده بود .
برچسب‌ها:
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید