مِنا ؛ قربانگاه عشق
۱۳۹۴-۰۹-۲۳
مِنا ؛ قربانگاه عشق
‎ ـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن


مثنوی « مِنا ؛ قربانگاه عشق» تقدیم به خانواده‌های داغدار و چشم انتظار قربانیانِ قربانگاهِ مِنا:

از چشم منا چکد ستاره -در ماتم محنتی دوباره

در وادیِ عارفانِ عاشق - پرپرشده بر زمین شقایق

خونین زِ غمِ مِنا ، ِجگرها - آتش بگرفته بال و پرها

از فتنۀِ آلِ مستِ باده - بس سرو سَهی زمین فتاده

خون گشته زِ دیده بس که جاری - گردیده مِنا چو لاله زاری

پرپر شده لاله‌هایِ در باغ - غم بر دلِ عاشقان نهد داغ

کعبه شده سهم بولهب ها - جانِ همه عاشقان به لب‌ها

از ملک حجاز ناله خیزد - از دیدۀِ کعبه ژاله ریزد

ضحاک به دوش رسته ماری - گرگینۀِ بولهب تباری

ره بسته به کعبه عاشقان را - آتش زده اَمن و هم اَمان را

روییده دو اژدهای سَفّاک - یک‌باِر دگر به دوشِ ضَحاک

تا از سر ظالمی خروشند - خون از رگِ عاشقان بنوشند

پرپر شده بس که یاس و لاله - بر چشمِ مِنا نشسته ژاله

خونابِ جگر، روان زِ دیده – بر سینه و سر زند سپیده

شب نوحه گری کند جگر سوز – از آنچه که رفته بر سَرِ روز

تن‌ها همه درهم و شکسته - کَشتیِّ مِنا به خون نشسته

غم کرده رَصَد ستاره‌ها را - تا زیج بلا کند خدا را

زان محنت و غم که شد مِنا را - شش‌در زِ بلا گشوده ما را

جاری شده خونِ دل به دیده - پوشیده به تن سیه سپیده

آن آل پلیدِ فتنه پرداز - بُتخانه نموده کعبه را باز

در کعبه نشسته بت پرستی - بر بازیِ فتنه چیره دستی

حرمت بِشکسته دینِ حق را - بگرفته به شب، رهِ فَلَق را

وز بادۀِ فتنه گشته سَرمست - بگرفته سبویِ کینه در دست

ویرانه نموده خانۀِ یاس - خون کرده دل علی به احساس

سیلی زده بر رخ پِیَمبر – سودایِ سقیفه کرده در سر

خود خوانده خدا به‌رسم نمرود - پوشیده به تن رَدا، زَراَندود

تَر کرده به خون لاله نانش - خون می‌چکد از لب و دهانش

بنموده گُل علی لگدکوب - بد کرده به هرچه بوده آن خوب

ای آل همیشه مستِ باده - ای فرقِ علی زِ کین گُشاده

کوچک ملک ای شه مُحَقَّر - با آل علی فتاده ای در؟!

بر ملک یمن ز کینه تازی؟ - خواهی چو سقیفه فتنه سازی؟

بر خاک یمن گشوده آتش - ببریده زِ کین سَرِ سیاوش

ای آلِ سعودیِ حجازی - دانم به خدا در انقراضی

ما شیعۀِ حیدریم و کَرّار - با خصمِ علی به شوق پیکار

بُگذشته ز آتشیم و آبیم - یاران همیشه در رکابیم

ما کاوه و رستمیم و آرش -ما کاخ تو را زنیم آتش

ما وارثِ ذوالفقار هستیم - مردانِ علی وَقار هستیم

از بادۀِ فاطمی چو نوشیم - با نایِ علی علی خروشیم

ما کهنه به تن کفن بپوشیم - عباسِ علم گرفته دوشیم

لب تشنۀ بوی کربلاییم - بر فاطمه قومِ مُبتلاییم

ما راه یمن گرفته در پیش - حیدر نسبیم و فاطمی کیش

بگرفته علم به دوش آییم - دریای پر از خروش آییم

بگرفته علم به کف جلودار - ما در پیِ او سپاهِ بسیار

بگذشته زِ آب و آتش و خون - بر فاطمه گشته قوم مجنون

مردانِ علی علی به لب گو - بر فاطمه خون بها، طلب جو

تشنه لبِ انتقام زهرا - بگذشته ز بحر و دشت و صحرا

رو کرده به وادیِ حجازیم - تا بیرق کربلا فرازیم

ای آل همیشه مستِ باده - بین لشکر حق به ره فتاده

جان همچو علی به کف نهاده - مردانِ سواره و پیاده

بربسته میان دودَم نیامی - لب تشنۀ آب انتقامی

بر بارۀ خون سوارِ مستی - شمشیر دودم گرفته دستی

شوریدۀ حیدری پرستی - بگذشته ز خان و مان و هستی

بگرفته علم به دوش آید – دریای پُر از خروش آید

آید که سپیده جان بگیرد – تا بوی علی جهان بگیرد

تا ملک حجاز از تو گیرد - تا هرچه بدی به نطفه میرد

آن دم که سپاه حق کشد صَف - جان‌ها بگرفته جمله در کف

بینی تو خروش حق پرستان - شمشیر دودَم گرفته دستان

بر پیکر تو شرر بِباریم - بر سینۀ تو سرت گذاریم

ای گشته ملک به قوم تازی - بر حملۀ ما تو بی‌حفاظی

آتش به سرت ز ما چو بارد - مردانه دمار تو بر آرد

بارد به سرت شهاب‌ها چون - نقش تو کشد به خاک، در خون

بر بارۀِ شب گذشته از نیل - بارد به سرت ستاره سجیل

ای آل سقوط کرده بشنو - ابلیس هبوط کرده بشنو

بشنو خبرم ز نوبهاران - بر خاک تو یورش سواران

افسانۀ کربلا نگاران - مردان دلیر شب شکاران

ای گشته ملک به آلِ نَسناس - ای تشنه به خونِ شیعۀِ یاس

ای بتکده کرده کعبۀِ حق - ای سمبل شرک و کفرِ مطلق

دارم خبرت ز بارِشِ مرگ - باران تگرگ و ریزشِ برگ

از بارش قدر و فاتح و حوت - جا دادن تو میان تابوت

خیزد چو درفشِ کاویانی - اندر یَدِ مردم کیانی

غوغای علی علی رود سر - خیزد چو خروش حیدر حیدر

آن دم که زقوم آریایی - خیزد سپهی همه وَلایی

بر جبهۀِ حق همیشه یاور -از تخمۀ رستمِ دلاور

در کف بگرفته ذوالفقاران - افسانۀِ حیدری نگاران

سرمستِ میِ علی، هوَالحق - سر داده به دارِ عشقِ مطلق

شولایِ سپیده کرده بر تن - آشفته عدو به بانگِ هل من

شوریده ز شوق سر بداری - چون فاطمه با علی به یاری

طومار تو را به خون نوردند - قومی که همیشه اهل دردند

سر بندۀ یا علی به سرها - بی‌باک و هراس از خطرها

وز نیل بلا به جان گذرها - بر فاطمه سینه را سپرها

بر یاوریِ علی چو عمار - چون مالک اشترِ علمدار

مردان همه شده اباذر - بر شعلۀِ عشق حیدر آذر

بر فاطمه قوم بسته سَربند - بر بارۀِ خون چو ره نَوَردَند

بر خاک تو نقش خون نگارند - تا ریشۀ فتنه را در آرند

از ظلمت شب خراج گیرند - هم سر ز تو هم که تاج گیرند

این لشکر همچونان ابابیل - بارد به سر تو نار و سِجّیل

طوفان‌زده این قبیلۀ نیل - غرقت بکند به موج تَهلیل

ای یاس علی نموده نیلی - بنموده رخش کبود سیلی

بین لشکر پرشکوه ما را _ این رهبر هم چو کوه ما را

این سیِّدِ اهلِ وادیِ عشق - این والیِ بر ایادیِ عشق

کز لعل لبش غزل شود مست - بر تیغ دو دَم چو آورد دست

لشکر چو کشد به وادیِ جنگ - بر خصم علی کشد چنان تنگ

کآید شب تیره روز از شور - شب کُشته شود به خنجر نور

ای بسته کمر به کین زهرا - محشر به مِنا نموده بر پا

ای کِشته به خاک و خون مِنا را - پرپر بنموده لاله‌ها را

از ما بهراس ای حرامی - گیریمت از آن که انتقامی

ای خوانده ملک تو خویش، بشنو - سفاکِ روان‌پریش بشنو

ای وارث تخت و تاجِ ضحاک - خون‌ریزِ همیشه بوده سفاک

ما را به سر آرزویِ جنگ است - دل بهر شکستنِ تو تنگ است

دل را تب و تاب و شور و شین ست - هنگامۀ یاری حسین است

دل خسته ز سستی و درنگ است - ما زنده و تو به‌جای، ننگ است

از داغ مِنا دل آتشین است - گویی که دوباره اربعین است

بر سینه زند علی ز غم مُشت - ما را به خدا غم یمن کُشت

دل‌تنگی کربلایِ ما، تو - آلوده به خاک و خون مِنا، تو

سر داده نوای بی‌قراری - ما را طلبد مِنا به یاری

ای تکیه نشسته‌ها بخیزید - گردیده به دسته‌ها بخیزید

سر بنده ببسته‌ها بخیزید - پیمان نگسسته‌ها بخیزید

ای منتظران بر ظهورش - تشنه لب بادۀِ طهورش

ای نامه نوشتگان به مهدی - بر یاری او ببسته عهدی

از داغِ مِنا به اشک و زاری - ما را ‌طلبد مِنا به یاری

ای منتظران رسد خبر! گوش - وز لعل سحر کند فلق نوش

از وادیِ لاله و عقاقی - آید سحری همیشه باقی

ای منتظران خبر ز نور است - هنگامِ رسیدن ظهور است

دل‌ها همه بی‌قرارِ یار است - لب تشنۀ بوی نو بهار است

آید مه فاطمی نشانی - گُم گشته، نگارِ کهکشانی

ای منتظران خبر چنین است - شب را به خدا سحر قَرین است

خورشید ولا رسد به ناگاه - گردد شب عاشقی سحرگاه

دل در تب و تاب انتظار است - دل‌تنگِ ظهور، آن نگار است

بنگر که مِنا چه لاله گون است -جان از تن عاشقان برون است

آشفته که این‌چنین امور است - شاید که نشانی از ظهور است

به امید ظهور حضرت یار

پنجم مهرماه 1394 منصور نظری


روز عرفه

روز نهم ما ذی الحجه روز عرفه است .روز عرفه و از اعیاد عظیمه است اگرچه به اسم عید نامیده نشده است و روزى است که حق تعالى بندگان خویش را به عبادت و طاعت خود خوانده و مَوائد جُود و احسان خود را براى ایشان گسترانیده و شیطان در این روز خوار و حقیرتر و رانده تر و خشمناکترین اوقات خواهد بود. روزی که حاجیان در سرزمین عرفات وقوف می کنند و نغمه ربنا را به لب جاری می سازند.از برترین اعمال این روز قرائت دعای عرفه . دعایی که میراث کلام دلنشین اربابمان حضرت ابا عبدالله الحسین است . خداوند متعال در این روز به سه مکان و سه گروه از انسانها، توجه ویژه دارد:

1. کربلا و زائران امام حسین (ع).

2. صحرای عرفات (در نزدیکی مکه) و حجاج بیت الله.

3 . هر جا از دنیا که دستی به سوی او بلند شود و دلی بشکند.

چرا «عرفه»؟

ـ آنگاه که جبرئیل (ع) مناسک حج را به حضرت ابراهیم (ع) می‌آموخت، چون به عرفه رسید به او گفت : «عرفت؟» یعنی «یاد گرفتی؟» و او پاسخ داد آری. لذا به این نام خوانده شد.

ـ وجه دیگر اینکه مردم از این جایگاه و در این سرزمین به گناه خود اعتراف می‌کنند.

ـبعضی دیگر هم آن را جهت تحمل صبر و رنجی میدانند که برای رسیدن به آن باید متحمل شد ؛ چرا که یکی از معانی «عرف» صبر و شکیبایی و تحمل است.

حضرت آدم (ع) در عرفات

مطابق روایتی از امام صادق(ع)، وقتی جد اعلای ما حضرت آدم (ع) از باغ بهشتی به زمین فرود آمد، چهل روز هر بامداد بر فراز کوه صفا با چشم گریان در حال سجده بود. جبرئیل (ع)، فرود آمد و پرسید:

ـ چرا می گریی، ای آدم؟

ـ چرا نگریم در حالیکه از جوار خداوند به این دنیا فرود آمده ام؟

ـ به درگاه خدا توبه کن و بسوی او بازگرد.

ـ چگونه ؟

جبرئیل در روز هشتم ذیحجه آدم را به منی برد، آدم شب را در آنجا ماند و صبحگاهان عازم صحرای عرفات شد. جبرئیل هنگام خروج از مکه، احرام بستن و لبیک گفتن را به او آموخت و چون عصر روز عرفه فرا رسید، آدم را به غسل فرا خواند و پس از نماز عصر، او را به وقوف در عرفات دعوت کرد و کلماتی را که از پروردگار دریافت کرده بود به وی تعلیم داد، این کلمات عبارت بودند از:

سبحانک اللهم و بحمدک

لا اله الا انت

علمت و ظلمت نفسی

واعترفت بذنبی

اغفر لی انک انت الغفور الرحیم یعنی:

جز تو خدایی نیست

کار بدی کردم و بر خود ظلم نمودم

اینک به گناه خود اعتراف می‌کنم

مرا ببخش که تو بخشنده و مهربانی.

آدم (ع) تا غروب آفتاب همچنان دعا میکرد و با تضرع اشک می‌ریخت. وقتی که آفتاب غروب کرد همراه جبرئیل روانه مشعر شد و شب را آنجا گذراند. صبحگاهان در مشعر بپاخاست و به دعا پرداخت... تا اینکه سرانجام بخشیده شد ...

حضرت ابراهیم (ع) در عرفات

جبرئیل(ع) در صحرای عرفات، مناسک حج را به حضرت ابراهیم (ع) آموخت و حضرت ابراهیم (ع) در برابر او می فرمود: عَرِفتُ، عَرِفتُ (شناختم، شناختم).

پیامبر خاتم (ص) در عرفات

دامنه کوه عرفات در زمان صدر اسلام، کلاس صحرایی پیامبر اسلام (ص) بود و بنا به گفته برخی مفسرین آخرین سوره قرآن در صحرای عرفات بر پیغمبر (ص) نازل شد و پیغمبر آنرا به مردم و شاگردانش تعلیم فرمود.

رسول گرامی اسلام (ص) در چنین روزی سخنان تاریخی خود را در اجتماع عظیم و با شکوه حجاج بیان داشت:

... ای مردم سخنان مرا بشنوید! شاید دیگر شما را در این مکان ملاقات نکنم. شما به زودی بسوی خدا باز می گردید. در آن جهان به اعمال نیک و بد شما رسیدگی می شود. به شما توصیه می کنم هرکس امانتی نزد اوست به صاحبش برگرداند.

ای مردم بدانید ربا در آئین اسلام ، حرام است. از پیروی شیطان بپرهیزید. به شما سفارش می کنم که به زنان نیکی کنید زیرا آنها امانتهای الهی در دست شما هستند و با قوانین الهی بر شما حلال شده اند.

... من در میان شما دو چیز به یادگار می گذارم که اگر به آن دو چنگ زنید گمراه نمی شوید، یکی کتاب خدا و دیگری سنت و (عترت) من است.

هر مسلمانی با مسلمان دیگر برادر است و همه مسلمانان جهان با یکدیگر برادرند و چیزی از اموال مسلمانان بر مسلمانی حلال نیست مگر اینکه آنرا به رضایت به دست آورده باشد...

فضیلت روز عرفه

حدیث پیامبر اکرم (ص) در مورد روز عرفه :

۱-خداوند در هیچ روزی با اندازه روز عرفه ، بندگان را از آتش دوزخ نمی رهاند.

۲-برخی از گناهان جز در عرفات بخشوده نمی شوند.

۳-گناه کارترین فرد در عرفات کسی است که از آن جا باز گردد در حالی که گمان می برد آمرزیده نخواهد شد.
اعمال روز عرفه

اول: غسل

دوّم: زیارت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ که مقابل هزار حجّ و هزار عمره و هزار جهاد بلکه بالاتر است و احادیث در کثرت فضیلت زیارت آن حضرت در این روز متواتر است و اگر کسی توفیق یابد که در این روز در تحت قُبّه مقدّسه آن حضرت باشد، ثوابش کمتر از کسی که در عرفات باشد نیست، بلکه زیاده و مقدّم است.

سوم: پس از نماز عصر، پیش از آن‌که مشغول به خواندن دعاهای عرفه شود دو رکعت نماز بجا آورد در زیر آسمان و اعتراف و اقرار کند نزد حق تعالی به گناهان خود تا فایز شود به ثواب عرفات و گناهانش آمرزیده شود پس مشغول شود به اعمال و ادعیه عرفه که از حُجَج طاهره ـ صلوات اللّه علیهم ـ روایت شده و آنها زیاده از آن است که در این مختصر ذکر شود.

روزه گرفتن در روز عرفه نیز بسیار سفارش شده است.



حدیث فضیلت روز عرفه

امیر مؤمنان علی(ع) درباره راز وقوف در عرفات فرمود :

«عرفات، خارج از مرز حرم است و مهمان خدا باید بیرون دروازه، آن‌قدرتضرع کند تا لایق ورود به حرم شود».[1]
امام سجاد(ع) در حدیثی فرمود :

عصر روز عرفه و ظهر روز دهم که حاجیان در منا حضور دارند، خدای سبحان به فرشتگان مباهات می‌کند و می‌فرماید: «اینان بندگان من هستند که از راه‌های دور و نزدیک با مشکلات بسیار به اینجا آمده و بسیاری از لذت‌ها را بر خود حرام کرده و بر شن‌های بیابان‌های عرفات و منا خوابیده‌اند و این‌گونه با چهره‌های غبارآلود، در پیشگاه من اظهار ناتوانی و خواری می‌کنند. اینک به شما اجازه دادم تا آنان را ببینید. آنگاه فرشتگان حق به اذن خداوند بر دل‌ها و اسرار نهان آنها آگاه می‌شوند.[2]

از امام صادق(ع) سؤال شد: عرفات را چرا عرفات نامیده‌اند؟

حضرت فرمود: «جبرئیل، حضرت ابراهیم را روز عرفه به این مکان آورد، چون ظهر فرا رسید، جبرئیل گفت: ای ابراهیم! به گناه خود اعتراف کن و مناسکت را بیاموز! چون جبرئیل گفت اعتراف کن! این سرزمین عرفات نامیده شد».[3]
پیامبر اکرم(ص ) می‌فرماید :

«خداوند در هیچ روزی به اندازه روز عرفه، بندگان خود را از آتش جهنم آزاد نمی‌کند».[4]

«در میان گناهان، گناهانی است که جز در عرفات بخشیده نمی‌شود».[5]

«هنگامی که مردم در عرفات وقوف می‌کنند و حاجت‌های خود را با گریه و زاری درخواست می‌کنند، خداوند نزد فرشتگان به این مردم افتخار می‌کند و به فرشتگان خطاب می‌کند: آیا نمی‌بینید که بندگان من از راه‌های دور و غبارآلود به‌سوی من آمده‌اند و مالشان را در راه من خرج کرده‌اند و بدن‌ها را خسته کرده‌اند؟ به عزت و جلالم سوگند! گناهکارانشان را به نیکوکارانشان می‌بخشم و آنها را از گناه پاک می‌کنم، مانند روزی که از مادر متولد شده‌اند».[6]
«آنگاه که در عرفات وقوف کنى، چنانچه گناهانت به تعداد شن‌های شنزار یا ستارگان آسمان یا قطره‌های باران باشد، خداوند آنها را خواهد بخشید».[7]

نقل است از رسول خدا(ص) پرسیدند :‌

چه کسی از اهل عرفات، گناهش از همه بزرگ‌تر است؟ حضرت فرمود: «کسی که عرفات را درک کرده باشد و

گمان کند خداوند او را نیامرزیده است».[8]

امام سجاد(ع) در روز عرفه صدای نیازمندی را شنید که گدایی می‌کرد. به او فرمود : «وای بر تو! آیا در مثل چنین روزی از غیر خدا درخواست می‌کنى، درحالی‌که در این روز برای بچه‌هایی که در شکم مادران هستند، امید سعادت و خوشبختی می‌رود».[9]

امام باقر(ع) فرمود : «هیچ‌کس (چه نیکوکار و چه بدکار) در عرفات وقوف نمی‌کند، مگر اینکه خداوند دعایش را مستجاب می‌کند».[10]

پی نوشت ها :

[1]. اصول کافى، ج 4، ص 224 .

[2]. همان، ج 96، ص 259 .

[3]. همان، ج 74، ص 402 .

[4]. جبل الرحمة، جدای از کوه‌های اطراف خود، در سرزمین عرفات قرار دارد. رسول اکرم(ص) برتخته سنگی از

این کوه ایستاد و خطبه معروف عرفات را ایراد کرد. همچنین، سالار شهیدان امام حسین(ع) دعای بلند روز عرفه را در دامنه این کوه خواند.

[5]. نک: مفاتیح الجنان، اعمال روز عرفه

.[6]. آیت‌الله جوادی آملى، صهبای حج، ص 415.

[7]. کافى، ج 4، ص 316؛ علل الشرایع، ج 2، ص 436.

[8]. سنن الکبرى، ج 5، ص 192.

[9]. جعفریات، ج 114، ص 415.

[10]. تنبیه الغافلین، ص 489.

منابع:

http://www.saelin18.com/?p=11007

http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=khabar&id=97

http://www.akairan.com/din-andisheh/ahadis1/2013161398.html

ازدواج حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امیر مومنان علی علیه السلام


کمالات بسیار حضرت فاطمه (س) از یک سو و انتسابش به شخص پیامبر از سوی دیگر و نیز شرافت خانوادگی او سبب شد که بسیاری از بزرگان به خواستگاری او بیایند. تعداد زیای از افراد سر شناس و ثروتمند مکه به خواستگاری فاطمه آمدند و مهریه های بالایی را به پیامبر پیشنهاد کردند. اما هر گاه سخن از پول و ثروت و مهریه های بالا برای ازدواج با فاطمه میشد، پیامبر با عصبانیت درجواب آنها می فرمودند:" آیا شما گمان می کنید من بنده پول و ثروتم؟"
مسلما پیامبر در امر ازدواج حضرت فاطمه، در صدد تبیین الگوهای اسلامی و از بین بردن سنتهای جاهلیت بود که شخصیت زن را در بالا برودن مهریه اش می پنداشتند. پیامبر به تمامی کسانی که با معیارهای غلط و رسوم جاهلیت به خواستگاری فاطمه می آمدند، جواب رد داد. تا اینکه نوبت به شخصیتی ممتاز که سالهای عمرش را در خدمت رسول خدا گذرانده و خود تربیت شده دامن پر فضیلت نبوت بود یعنی حضرت علی (ع) رسید.
ایشان از مال و ثروت دنیا بهره ای نداشت . اما سراسر وجودش مملو از ایمان به خدا و رفتارش مزین به ارزشهای الهی بود. حضرت علی (ع) هنگامی که به قصد خواستگاری فاطمه نزد پیامبر رفت، در حالیکه سراسر وجودش را حجب و متانتی خاص فرا گرفته بود چنین گفت:
" ای رسول خدا ، تو مرا در کودکی از پدرم ابوطالب و مادرم فاطمه بنت اسد گرفتی و در سایه تربیت خود پروردی و در این پرورش از پدر و مادر بر من مهربانتر بودی و مرا از سرگردانی رهانیدی / تو در دنیا و آخرت تنها اندوخته من هستی ، اکنون که خداوند مرا به واسطه تو نیرومند ساخته است می خواهم برای خود سامانی ترتیب دهم و همسری برگزینم. من برای خواستگاری فاطمه آمده ام."
ام سلمه می گوید:" هنگامی که حضرت علی(ع) پیشنهاد خود را مطرح ساخت، چهره رسول خدا از شادمانی روشن گشت، سپس بر چهره علی تبسمی زد و فرمود:" صبر کن تا از دخترم اجازه بگیرم"
پیامبر گرامی اسلام(ص) پس از کسب اجازه از حضرت فاطمه(ص) نزد علی آمد و موافقت خود را با این ازدواج اعلام فرمود.
بدین ترتیب زندگی مشترک حضرت فاطمه (س) و حضرت علی(ع) با عنایت الهی به سادگی و بدور از تشریفات آغاز گردید/ این بانوی گرامی با دریایی از فضائل اخلاقی و روحی وارد مرحله جدیدی از زندگی گردید و تقدیر الهی بر این امر واقع شد که او در مقام مادر فرزندانی را تربیت کند که هر یک از مجریان شایسته احکام الهی کردند.
درسی از شب ازدواج حضرت فاطمه (س)
در شب ازدواج حضرت فاطمه(س) شور و شوق خاصی در شهر مدینه برپا بود. قلب پیامبر به خاطر این پیوند مقدس مملو ا ز شادی وشعف بود . پیامبر بسیاری از اصحاب و بویژه مستمندان را به میهمانی این ازدواج فرا خوانده بود. زنان بسیاری گرد آمده بودند تا حضرت زهرا را در این مراسم مشایعت کرده و به خانه علی (ع) ببرند. در میان این شلوغی و ازدحام ناگاه زن فقیری نزد حضرت فاطمه رفت و درخواست کمک نمود. همه با تعجب فاطمه را می نگریستند که چگونه در چنین زمان حساس و به یاد ماندنی از زندگی اش ، هر آنچه در پیرامونش می گذرد را رها کرده و به یاری بنده ای از بندگان خدا می شتابد حضرت با قلبی مملو از رحمت و رافت و با نگاهی مهربان به آن زن گفت :
"بگو چه می خواهی تا من تو را یاری کنم ."
زن بامشاهده چهره مهربان حضرت زهرا و در حالکه بغض گلویش را می فشرد چنین گفت:
" ای دختر رسول خدا، نمی خواستم که در چنین شب بزرگی از زندگی ات خاطر تو را آزرده کنم ، ولی چه کنم که ناتوانی به گونه ای مرا در سختی قرار داده که چاره ای جز این ندیدم که به نزد تو بیایم. اکنون نیازمند به پوشاکی هستم که خود را با آن بپوشانم."
حضرت زهرا پس از شنیدن سخنان زن به او گفت :" قدری صبر کن تا من برگردم.
پس از لحضاتی حضرت فاطمه با لباسی که برای مراسم عروسی اش تهیه شده بود، به سوی زن آمد. حضرت با دستان مهربان خود لباس عروسی اش را به زن بخشید و او را به خدا سپرد. اطرافیان در حالیکه با تعجب بسیار به دختر پیامبر می نگریستند علت این امر را از او جویا شدند و حضرت در جواب آنان به آیه ای از آیات قرآن استناد کردو فرمود:
" لن تنالوا البرحتی تنفقوا مما تحبون"
"هرگز به مقام نیکو کاران نخواهید رسید مگر از آنچه دوست می دارید در راه خدا انفاق کنید."
پیامبر پس از این اتفاق فرمود:" جبرئیل بر من نازل شد و فرمود:
" خداوند به تو و فاطمه سلام می رساند و می فرماید هرچه فاطمه بخواهد به او می دهیم."
من با فاطمه (س) ، این موضوع را مطرح کردم و او در جواب من گفت:
" هیچ چیز جز توفیق خدمت در راه حق نمی خواهم و از خداوند طلب می کنم که رحمتش همیشه باقی باشد."
مراسم ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س)

**فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الّده

پس زنان صالح و درستکار (در قبال همسرانشان) مطیع و متواضع و همچنین در غیاب (همسرانشان) در قبال آن چه خدا برای آنان قرار داده‌است. حفظ کننده خودشان و اسرار و اموال شوهرشان هستند ). نساء، 34)

مراسم عروسی آنها ساده و پر از صمیمیت بود . پس از تهیه جهیزیه برای حضرت زهرا (س)، پیامبر(ص) خطبه‌ی عقد علی (ع) و فاطمه (س) را در مسجد در حضور مردم خوانده و پیامبر(ص) از علی (ع) خواست سخن بگوید، حضرت علی‌ (ع) به پا خاست و پس از یاد و سپاس خدا به امر او سخن گفت و رضایت خود را از این ازدواج اعلام نمود .

پیامبر از عایشه و ام‌سلمه خواست تا حضرت فاطمه (س) را برای عروسی آماده کنند، و از عمار خواست عطر خوبی تهیه کند . 1

پیامبر(ص) با خیل فرشتگان با تکبیر عروس را به خانه شوهر بدرقه کرده و فاطمه (س ) در راه لباس خود را به فقیر بخشید . علی (ع) ولیمه‌ای به میمنت عروسی با حضرت زهرا (س) تهیه و با کمک پیامبر (ص) مردم را اطعام کردند. 2

درس‌های عملی که می تواند به مراسم عروسی جوانان ما رنگ و بویی دیگر بخشد :

* سادگی مراسم و در حد وسع مادی داماد

* ذکر خدا و دوری از هر گونه معصیت و گناه

* زینت و آرایش عروس در حد وسع عروس است .

اما شروع زندگی زیبا اگر بر پایه ی اعتقادات صحیح باشد به همان زیبایی ادامه خواهد یافت ، بانویی که زیور آلات دنیا برایش کم اهمیت است و به وظایف انسانی و شرعی خود عالم است در زندگی شایسته عمل خواهد کرد. شوهر‌داری حضرت زهرا (س) یک الگوی کامل برای بانوان مسلمان است.حضرت زهرا (س) در مدت نه سال خانه‌داری، بهترین الگوی شوهرداری را برای بشریت ارائه داد؛ زندگانی نه ساله پربرکت او برای همه‌ی رهروانش بهترین الگو همسرداری است. تا دنیا و آخرت به سعادت واقعی دست یابد.

اطاعت کردن از شوهر

اطاعت از شوهر از صفات زنان صالحه و درستکار است که قرآن آنها را به صفت اطاعت همراه با تواضع نسبت به شوهر ستوده است (قانتات). 3

مصداق کامل این آیه به شهادت همسر بزرگوارش حضرت علی (ع)، حضرت زهرا اینچنین بوده است:

«)فاطمه) او هیچ‌گاه مرا به خشم نیاورد و در هیچ ‌کاری نافرمانی مرا نکرد و براستی هر وقت به او نگاه می‌کردم غم و اندوه‌هایم بر طرف می‌شد. 4 »

احترام به شوهر

حضرت فاطمه (س) همواره به حضرت علی (ع) احترام فراوان می‌گذاشت همواره او را با لقب «ابا الحسن» صدا می‌زد؛

حضرت فاطمه (س) شوهرش را برای یکی از اهالی مدینه اینچنین معرفی می‌کند:

«علی(ع) امامی ربانی و الهی، و اندامی نورانی و مرکز توجه همه‌ی عارفان و خداپرستان و فرزندی پاکان، گوینده‌ی به حق و روا...» 5

خانه‌داری و خدمت شوهر کردن

جهاد زن به فرمایش پیامبر اسلام (ص)، «خوب شوهرداری است.»

خانه‌داری و خدمت شوهر کردن و فراهم نمودن آسایش او، مصداق بزرگ «خوب شوهرداری» است . فاطمه (س) تمامی کارهای منزل را انجام می‌داد به گونه‌ای که علی علیه‌السلام نحوه‌ی کار کردن او را در منزل اینگونه بیان می‌کند:

«یا رسول‌الله، فاطمه آنقدر آب آورده که بند مشک در سینه‌اش اثر گذاشته، آن‌قدر آسیا گردانیده است که دست‌هایش آبله کرده، آنقدر در نظافت خانه کوشیده که لباس‌هایش گرد‌آلود و کثیف شده و آنقدر آتش زیر دیگ روشن کرده که جامعه‌اش، به سیاهی گراییده است». 6

قناعت ورزیدن و از همسر تقاضا نکردن

قناعت از صفات ممتاز اخلاقی به شمار می‌آید، علی‌ علیه‌السلام آن را پاک‌ترین زندگی می‌داند:

عن علی علیه‌السلام: اطیب العیش القناعة

پاک‌ترین زندگی، قناعت است. 7

و در جای دیگر علی (ع) تفسیر «حیات طیب» قرآن را قناعت بر می‌شمرد:

از علی (ع) راجع به آیه «پس قطعا او را با زندگی پاکیزه‌ای حیات بخشیم» (نحل، 97) پرسیدند فرمود: «حیات طیبه و پاکیزه، قناعت است». 8

زهرا (س) با تمام وجودش همسرش را در امور دینوی و اخروی یاری و مدد کردند. و لحظه به لحظه زندگانی نه ساله‌اش یاری و کمک روحی و معنوی علی(ع) بوده به گونه‌ای که شوهرش او را «رکن زندگی خود می‌داند»

روزی حضرت علی (ع) به‌خانه تشریف آوردند و به حضرت فاطمه (س) فرمودند: آیا نزد تو طعامی هست؟

فاطمه (س) فرمود: به حق آن خداوندی که پدرم را گرامی داشته است به پیغمبری و تو را گرامی داشته به وصایت، که در این بامداد نزد من هیچ غذایی نیست که برای تو حاضر کنم. دو روز بود که غذایی نداشتم به غیر آنچه نزد تو می‌آوردم، از خود و فرزندان خود باز می‌گرفتم و تو را بر خود و ایشان اختیار کردم.

حضرت فرمود: ای فاطمه! چرا در این دو روز مرا خبر نمی‌کردی که طعام در خانه نیست تا از برای شما طعامی طلب کنم.

فاطمه (س) فرمود: ای ابوالحسن! من شرم می‌کنم از خدا که تو را تکلیف کنم بر چیزی که قادر بر آن نیستی.

کمک کردن به شوهر در کارهای دنیا و آخرت

امام صادق در مورد صفات زن خوب می‌فرمایند:

«... همسرش را در کار دنیا و آخرتش یاری می‌رساند و روزگار را بر او سخت نمی‌کند... ». 9

زهرا (س) با تمام وجودش همسرش را در امور دینوی و اخروی یاری و مدد کردند.

و لحظه به لحظه زندگانی نه ساله‌اش یاری و کمک روحی و معنوی علی(ع) بوده به گونه‌ای که شوهرش او را «رکن زندگی خود می‌داند»

وقتی علی (ع) از مسجد برگشت و چشم حضرت زهرا (س) به او ‌افتاد بر شانه‌های آن حضرت تکیه کرد و فرمود:

«روحم فدای روح تو و جانم سپر بلای تو باد ای ابوالحسن! اگر در شرایط خوب باشی من با تو هستم و اگر در شرایط بدی باشی من نیز با تو هستم». 10

جمله‌ی زیبای حضرت علی نسبت به ایشان که می‌فرمود:

«... هرگاه به او نگاه می‌کردم غم و اندوه‌هایم برطرف می‌شد». 11

اما تنها این فاطمه (س) نبود که همسر داری شایسته ای می کرد ،بلکه همسرداری حضرت علی علیه‌السلام نیز سرشار از درس هایی است که می تواند برای آقایان بهترین الگو باشد.

علی علیه‌السلام امام و پیشوای متقین، الگو و اسوه ی تمام بشریت است. او که دارای شخصیت‌های گوناگون و منضاد بود؛ ‌آنکه شجاعان از شنیدن نام او در هراس بودند و تاب مقاومت در مقابل شمشیر او را نداشتند ولی در منزل همسری نرم و مهربان بود.

ارضای عاطفی همسر

زن مخلوقی عاطفی و احساسی است، و همواره دوست دارد معشوق شوهر خود قرار گیرد و حس عاطفی او را به نحو احس ارضاء کند.

علی علیه‌السلام رابطه‌ی عاطفی خود را با حضرت زهرا (س) تشبیه به یک جفت کبوتر می‌کند و می‌فرماید:

کنّا کزوج حمامة فی ایکة متمتعین بصحبة و شباب

ما همانند دو کبوتر در یک آشیانه بودیم که از نشاط، سلامت و جوانی برخوردار بودیم. 12

کمک در خانه موجب جلب محبت بیشتر همسر و رضایت الهی است علی علیه‌السلام در منزل به حضرت زهرا(س) کمک می‌کردند و بعضی از کارهای خانه را مانند جارو کردن، دسّاس کردن گندم و ... انجام می‌داد

کمک و یاری به همسر

کمک در خانه موجب جلب محبت بیشتر همسر و رضایت الهی است .علی علیه‌السلام در منزل به حضرت زهرا (س) کمک می‌کردند و بعضی از کارهای خانه را مانند جارو کردن، دسّاس کردن گندم و ... انجام می‌داد.

روزی پیامبر(ص) وارد خانه‌ی علی (ع) گردید. ملاحظه نمود که آن حضرت به همراه فاطمه (س) مشغول آسیا کردن می‌باشند. پرسید: کدام‌یک از شما بیشتر خسته می‌باشید؟ علی (ع) عرض کرد: ای رسول خدا! فاطمه خسته‌تر است.

به فاطمه (س) فرمود: بلند شو دخترم.فاطمه (س) بلند شد و حضرت جای او نشسته، با علی (ع) مشغول به آرد کردن دانه‌ها شد.

این دو بزرگوار در مشکلات و سختی ها در کنار یکدیگر بودند و رضای خداوند را در زندگی بر همه چیز ترجیح می دادند .هرچند عمر زندگی شان کوتاه بود اما سرشار از عشق و علاقه و صمیمیت و فداکاری بوده و می تواند تا آخر تاریخ یک الگوی کامل باشد. حیف است که ما شیعه ی این بزرگواران باشیم اما زندگی مان هر روز از منش و عادات رفتاری آنها دور شود.

زندگی مشترک حضرت فاطمه (س) و همسر با وفایش علی (ع) به سادگی و بدور از تشریفات آغاز شد و این بانوی گرامی وارد مرحله جدیدی از زندگی گردید. حضرت با کمال میل و در حالیکه احساس خوشبختی می کرد به خانه ساده و بی آلایش علی بن البیطالب (ع) رفت. پدر بزرگوارش معنی زندگی را به او آموخته بود و به وی تفهیم فرموده بود که انسانیت ، جوهر زندگی است و اهمیت ازدواجی که بر اساس خوی و خصلتهای اسلامی استوار گردد، به مراتب از زر و زیور دنیا با ارزشتر است .
ایشان به شئون مختلف زندگی عنایتی خاص داشت و با کار و کوشش به رفع نیازمندیهای منزل می پرداخت . زندگی حضرت فاطمه زهرا(س) بخاطر موقعیت حساسی که خاندان پیامبر داشتند و در راه دعوت اسلام با آزار و اذیت مشرکین و منافقین روبرو بودند آکنده از سختی و فشارهای اقتصادی و اچتماعی بود. اما این شرایط دشوار، خللی در عزم و اراده ایشان ایجاد نکرد و این بانوی گرامی با صبر و تحملی خاص به وظایف خود عمل می فرمود.
در زندگی حضرت عبادت و طاعت پروردگار ، انجام وظایف خانواده و همچنین مشارکت در مسائل اجتماعی و سیاسی هر یک در جای خود جلوه ای خاص داشت.
حضرت فاطمه (س) با اینکه مسئولیت زیادی در خانه بر عهده داشت، اما هیچگاه خود را از مسائل سیاسی و اجتماعی دور نگه نداشت، حمایت بی دریغ ایشان از پیامبر اسلام و همچنین امام علی(ع) درخشانترین نقطه زندگیش می باشد. حضرت در برخی از غزوات مشارکت داشتند و پیامبر در جنگ ها مسئولیت برخی از کارها را به این بانوی گرامی می سپردند. ایشان در سخت ترین شرایط تا آنجا که مقدور بود پدر و شوهر خود را د ر جبهه ها همراهی می کردند.
حضرت فاطمه (س) با تمام توان، برای تبیین و تبلیغ فرهنگ اسلامی و آموزشهای زندگی ساز آن می کوشید. پس از رحلت پیامبر نیز حضرت فاطمه (س) در مورد سرنوشت جامعه اسلامی بی تفاوت نماند و در مقابل ظلم و بیعدالتی به شایستگی ایستادگی کرد. خطبه ای که این بانوی گرامی پس از رحلت پیامبر در مسجد النبی بیان کردند، نمایانگر شجاعت، شهامت ، بینش الهی و آگاهی سیاسی و اجتماعی ایشان است. با وجود چنین مسئولیت هایی ایشان در کنارهمسر با وفایش حضرت علی(ع) فرزندانی را تربیت کرد که هر یک الگویی راستین در ارزشهای انسانی شدند و از آنان نسلی پا به عرصه وجود نهاد که هنوز بعد از گذشت بیش از هزار سال ، سیره آنان در زندگی فرا روی تمامی حق جویان و کسانی است که بدنبال ارزشهای الهی و انسانی هستند
پی نوشت ها:

[1]- داستان از فضایل و کرامت فاطمه زهرا(س)، صفحه 124

[2] - همان مدکر صفحه 130- 128

[3] - نساء آیه 34

[4] - بحارالانوار جلد 43 صفحه 134

[5] - ریاحین الشریعه جلد 1 صفحه 93

[6]- همسران سازگار صفحه 215 به نقل از بحارالانوار جلد 43 صفحه 82

[7] - همسرانسازگار صفحه 92.

[8] - همسران سازگار صفحه 91.

[9] - وسایل الشیعه جلد 14 صفحه 14

[10]- داستان از فضایل مصائب و کرامات فاطمه زهرا(س) صفحه 151

[11] - بحارالانوار جلد 43 صفحه 134

[12] - کافی، جلد 3، صفحه481

منابع:

http://www.tebyan.net

http://www.hellomahdi.com/hosseinie/fatima/shahadat/ezdevaj.htm

http://farhangi.um.ac.ir/portal/?q=node/9475



شهادت جوادالائمه (ع)

محمد بن على بن موسى الرضا علیه السّلام نهمین پیشواى شیعیان و از برگزیدگان خدا براى هدایت مى باشد.ایشان در سال 195 هجری در مدینه چشم به جهان گشودند و در آخر ذى‌قعدۀ سال ٢٢٠ هجرى توسط همسرشان ام الفضل دختر مأمون در حالی که بیش از 25 سال نداشتند و پس از 17 سال امامت، به شهادت رسیدند. آن حضرت با دو خلیفه عباسى یعنى «مأمون» (193 - 218) و «معتصم» (218 - 227) معاصر بوده است

مادر بزرگوار ایشان

مادر آن حضرت سبیکه [سکینه‏] نوبیّه و به روایت دیگر خیزران بوده که او را از خانواده امّ المؤمنین ماریه قبطیه دانسته‏ اند. نام مادر آن بزرگوار، ریحانه نیز ذکر شده است، به نوشته نوبختى نام این بانو درّه بوده که بعدها او را خیزران خوانده ‏اند. [1]

حضرت موسى بن جعفر علیه السلام به یزید بن سلیط می فرمایند: ... بعد از من امر امامت با پسرم على است . اى یزید وقتى که بعد از من او را ملاقات کردى و خواهى کرد به او مژده بده که پسرى امین ، ماءمون و مبارک برایش متولد خواهد شد او به تو خبر می دهد که تو مرا ملاقات کرده اى ، به او بگو کنیزى که آن پسر از او به دنیا خواهد آمد از بستگان ماریه قبطیه کنیز رسول خداست.گر توانستى سلام مرا به آن کنیز (مادر امام محمد تقى ) برسان (19) و همین موضوع حکایت از رتبه والاى آن بانوى فضیلت دارد.اگر توانستى سلام مرا به آن کنیز (مادر امام محمد تقى ) برسان [2] و همین موضوع حکایت از رتبه والاى آن بانوى فضیلت دارد.

القاب و کنیه حضرت

مشهورترین لقب امام، «جواد» است و القاب دیگرى همچون: زکى، مرتضى، قانع، رضى، مختار، متوکل، منتجب نیز براى آن حضرت برشمرده‏ اند. کنیه‏ اش ابو جعفر است که معمولا در روایات تاریخى ابو جعفر ثانى ذکر مى‏ شود تا با ابو جعفر اول، یعنى حضرت باقر علیه السّلام اشتباه نشود.
همسران و فرزندان ایشان

همسران آن حضرت :حضرت سمانه خاتون سلام الله علیها و ام الفضل دختر مأمون که جاسوس در خانه حضرت بود و حضرتش را با سم به شهادت رسانید. فرزندان ایشان :

امام علی النقی علیه السلام
ابواحمد موسی مبرقع:ایشان جد سادات رضوى است که الحمدلله نسل فرزندان وى هنوز هم زیاد هستند و بسیارى از سادات نسبشان به و میرسد.وى اولین فرد از سادات رضوى است که در سال 256 هق به قم وارد شد و چون همواره به روى خویش رقع (نقاب ) مى انداخت بنابراین به ایشان موسى مبرقع مى گویند.
حکیمه خاتون سلام الله علیها:وى از زنان نیکوکار، اهل عبادت ، تیزهوش ،بود که در موضوع ازدواج امام حسن عسکرى علیه السلام با نرجس خاتون مادر حضرت حجت ثانى عشر روایاتى از ایشان نقل شده است.

مادر تمام این بزرگواران سمانه خاتون سلام الله علیها بوده اند.
اصحاب امام جواد(علیه السلام)

بسیارى از اصحاب امام جواد علیه السّلام از اصحاب پدر بزرگوار و فرزندان آن حضرت بودند که عده‌اى از آنها سالها عمر کرده و حتى تألیفات گرانبهایى مشتمل بر احادیث امامان علیهم السّلام از خود به یادگار گذاشته‌اند.

برخی از اصحاب امام جواد (علیه السلام):

حضرت عبدالعظیم حسنی : این بزرگمرد علوى حسنى، در رى سکنا گزید و به ترویج و اشاعه احادیث اهل بیت علیهم السّلام همت گماشت. در اثر فعالیتهاى او بود که شیعیان رى رو به افزایش گذاشتند و تشیّع در این دیار رو به گسترش نهاد.
ابوهاشم جعفری( داود بن قاسم):یکى دیگر از اصحاب امام جواد علیه السّلام است. او احادیث زیادى از امام جواد علیه السّلام نقل کرده و یکى از برجسته‌ترین یاران آن حضرت مى‌باشد. ابو هاشم از خاندان جعفر بن ابى طالب بود و در کتب رجال از وى به نیکى یاد شده است.
علی بن مهزیار :او از امام رضا و امام جواد علیهما السّلام هر دو روایت نقل کرده و از نزدیکان امام جواد علیه السّلام بوده و آن حضرت در بزرگداشت وى عنایت ویژه‌اى داشته‌اند. [3]روایات او از امام جواد علیه السّلام نسبتا زیاد است.[4]
احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى : وى از خواص شیعیان امام رضا و امام جواد علیهما السّلام بود که همه علماى رجال از او ستایش کرده‌اند. او در سال ٢٢١ بدرود حیات گفت. ابن ندیم از وى و کتابش که مشتمل بر روایات او از امام رضا علیه السّلام مى‌باشد یاد کرده و دو کتاب «الجامع» و «المسائل» را از آثار وى دانسته است. [5]
زکریا بن آدم:هل قم و از یاران بسیار نزدیک حضرت امام رضا و امام جواد علیهماالسلام بود.در آخر عمر امام جواد علیه السلام به خدمت آن حضرت رسیدم از ایشان شنیدم که مى فرمود: خداوند به صفوان بن یحیى و محمد بن سنان و زکریا بن آدم از طرف من جزاى خیر عنایت فرماید آنان یاران با وفاى من هستند.[6]
فضل بن شاذان :آنجناب اهل نیشابور از فقهاء و متکلمین نامدار شیعه ، شخصیتى مورد اعتماد و برخوردار از جلالت قدر و داراى تاءلیفات عدیده که بعضى آثار وى راتعداد 180 جلد کتاب نوشته اند وى مفتخر به درک محضر چهار امام (حضرات معصومین امام رضا و جواد و على نقى و حسن العسکرى علیهم السلام ) بوده است.



مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت ، سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد . " از اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد ، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبی دایمی و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد . رنجهای دایمی که امام جواد (ع ) از ناحیه این مأمور خانگی برده است ، در تاریخ معروف است " .

از روشهایی که مأمون در مورد حضرت رضا (ع ) به کار می بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظ ره بود . مأمون و بعد معتصم عباسی می خواستند از این راه به گمان باطل خود امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند . در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نیز چنین روشی را به کار بستند . به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مأمون نمی دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی و زیادی سالهای عمر ندارد . باری ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیر اسلامی در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران ، زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهای زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی گردید و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی مایه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری پاسخ گفت . برای نمونه ، یکی از مناظ ره های ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد تقی (ع ) را در زیر نقل می کنیم : " عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابی دؤاد بود ، نقل می کند که ذرقان گفت : روزی دوستش ( ابن ابی دؤاد ) از دربار معتصم عباسی برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید . گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتی ؟ گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جریانی پیش آمد که مایه شرمساری وخواری ما گردید . گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود . خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید . عده ای از فقها حاضر بودند ، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند ، و محمد بن علی الرضا را هم خواست .

خلیفه از ما پرسید : حد اسلامی چگونه باید جاری شود ؟ من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد . خلیفه گفت : به چه دلیل ؟ گفتم : به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم . بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند . یک دسته از علماء گفتند : باید دست را از مرفق برید . خلیفه پرسید : به چه دلیل ؟ گفتند : به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : ... و ایدیکم الی المرافق . و این آیه نشان می دهد که دست دزد را باید از مرفق برید . دسته دیگر گفتند : دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزاء می شود . و چون بحث و اختلاف پیش آمد ، خلیفه روی به حضرت ابوجعفر محمد بن علی کرد و گفت : یا اباجعفر ، شما در این مسأله چه می گویید ؟

آن حضرت فرمود : علمای شما در این باره سخن گفتند . من را از بیان مطلب معذور بدار . خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید .

حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند می دهی پاسخ آن را می گویم . این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بیان کردند خطاست . حد صحیح اسلامی آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد . خلیفه پرسید : چرا ؟ امام (ع ) فرمود : زیرا رسول الله (ص ) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی باقی نمی ماند ، و در قرآن کریم آمده است " و ان المساجد لله ... " سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسی نباید آنها را ببرد .

معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد ، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند . ذرقان می گوید : ابن ابی دؤاد سخت پریشان شده بود ، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است .

سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت : یا امیرالمؤمنین ، آمده ام تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری می گویم . معتصم گفت : بگو . ابن ابی دؤاد گفت : وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می دهی تا یک مسأله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی ، همه بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند ، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایی که در حضور تو می شود هستند ، و چون می بینند که رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد ، کم کم مردم به آن حضرت توجه می کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی منتقل می گردد ، و پایه های قدرت و شوکت تو متزلزل می گردد . این بدگویی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد .

این روش را قبل از معتصم مأمون نیز در مورد حضرت جوادالأئمه (ع ) به کار می برد ، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، مأمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظ ره زد و از جمله از یحیی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود ، خواست تا از امام (ع ) پرسشهایی کند ، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام (ع ) ضربتی وارد کند . اما نشد ، و اما از همه این مناظ رات سربلند درآمد . روزی از آنجا که " یحیی بن اکثم " به اشاره مأمون می خواست پرسشهای خود را مطرح سازد مأمون نیز موافقت کرد ، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد.

جایگاه امام نزد خدا

امام جواد علیه السلام به دلیل قابلیت و لیاقت و بهره‌مندی از موهبت الهی از جایگاهی رفیع در پیشگاه خداوند، پیامبر اکرم، پدر بزرگوارش و تمام کسانی که بهره‌ای از شناخت امام دارند برخوردار است.
اگر چه دشمنان دین و حاکمان معاصر امامان معصوم علیهم السلام همواره در مقام توطئه و سرکوب و تحقیر آنان بوده اند، اما حقانیت و صداقت و نورانیت امامان شیعه پیوسته نقشه های دشمنان را خنثی و بی‌تأثیر می‌ساخته است و در برخی موارد، حتی دشمنان تحت تاثیر وجود پر برکت آنان قرار می‌گرفته‌اند.

شهادت امام جواد (علیه السلام)

معتصم عباسی که از رشک بیش از حد و کم علاقه شدن ام فضل دختر مامون به امام جواد علیه السلام آگاه بود، با همکارى جعفر پسر مامون و برادر ام فضل و از راه حیله و نیرنگ زمینه اى فراهم ساخت که ام فضل را تحریک و به قتل امام جواد وادار نماید.معتصم یا جعفر سمى را در انگور رازقى تزریق کردند و براى ام فضل فرستادند و او نیز آن را در کاسه اى گذاشت و جلو همسر جوانش حضرت جواد علیه السلام نهاد.زمانی که حضرت جواد علیه السلام از آن انگور میل فرمودند، طولى نکشید که آن عزیز آثار زهر را احساس فرمودند و کم کم درد شدید برایشان عارض گردید به سختى ایشان را رنجور ساخت در آن حال آن زن نابکار پشیمان شده و گریه مى کرد حضرت جواد علیه السلام فرمودند: اکنون که مرا کشتى - این گریه ات دیگر براى چیست ؟به خدا سوگند به چنان فقر و تنگدستى گرفتار مى شوى که قابل جبران نباشد و به دردى مبتلا مى شوى که درمان ندارد و به بلائى گرفتار مى شوى که پوشیده نماند.

امام را پس از شهادتشان در مقبره قریش بغداد و پشت قبر مطهر جد مظلوم باب الحوائجش موسى بن جعفر(علیه السلام) به خاک سپردند.
اخلاق وفضایل امام جواد علیه‌السلام‌

نهمین پیشواى ما را به خاطر دست بخشنده و گستردگی جود و کرم، «جواد» مى‏خوانند. امام جواد علیه‌السلام‌ وقتی خبر بیماری کسی را می شنید، به عیادتش می شتافت و از او دلجویی می کرد. غذای امام جواد علیه السلام همانند جد بزرگوارش امیرمؤمنان علیه السلام خیلی ساده و به دور از تشریفات بود. ایشان همانند فقیران جامعه غذا می خورد و با دیگران هم غذا می شد. در بسیارى از احادیث آمده است که آن‏حضرت از آنچه دردرون ضمایر مردم مى‏گذشته و یا رویدادهایى که در آینده براى آنها پیش‏ مى‏آمده، مطّلع بوده و از آنها خبر مى‏داده است.

این احادیث رساننده این‏ مفهوم است که‏ این امامان بزرگوار از راه الهام یا به وسیله پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به خداى سبحان مرتبط بوده‏اند و از این طریق، به گونه مستقیم، از منبع علم و معرفت سیراب‏ مى‏شدند؛ در حالى که سایر مردم مثلاً از راه حواس و تجارب به علم ‏و دانش نایل مى‏آیند.

در اینجا مواردی از جود و احسان حضرتش را به نظاره می‌ نشینیم:

علی بن مهزیار می‌گوید که دیدم حضرت امام جواد علیه‌السلام نماز واجب و غیر واجب خود را در یک قبای خز طارونی به جای آورد و به من هم قبای خز دیگری بخشید و فرمود: «این لباس را هنگام نماز پوشیده‌ام» سپس به من فرمود: «ای علی! این لباسِ اهدایی را هنگام نماز خواندن بپوش.»[7]

«محمد بن سهل بن الیسع قمی» از افرادی است که به افتخار دریافت لباس متبرک از امام نهم علیه‌السلام نائل آمده است. او در این باره می‌گوید که من در شهر مکه، مجاور بودم. از آنجا به مدینه آمدم و به حضور حضرت جواد علیه‌السلام رسیدم. در نظر داشتم که از آن امام عالیقدر درخواست کنم که به من لباسی به عنوان تبرک عنایت کند؛ اما فرصت نشد و از محضرش خداحافظی کردم ... و از شهر مدینه منوره بیرون آمدم.

در همین موقع که به راه افتاده بودم، پیکی از راه رسید. او لباسی را به همراه داشت که در بقچه‌ای پیچیده بود و از اهل کاروان درباره «محمد بن سهل قمی» می‌پرسید تا این که به من رسید و من را شناخت. به من گفت: «مولای تو (امام جواد علیه‌السلام) این لباس را برایت هدیه فرستاده است. لباس‌های اعطایی امام علیه‌السلام دو لباس نرم و نازک بود. احمد بن محمد گفته است: «محمد بن سهل قمی» از دنیا رفت. من او را غسل دادم و در آن دو لباس اهدایی امام علیه‌السلام او را کفن کردم.[8]
میراث علمی امام جواد (علیه السلام)[ویرایش]

کوتاه بودن عمر آن حضرت، سبب شد تا زمینۀ بسط روابط با شیعیانش کمتر به وجود آید. در عین حال، علاوه بر مطالبى که دربارۀ اصحاب و یا کتب آنها از امام جواد علیه السّلام روایت شده، بیش از دویست و بیست حدیث پیرامون مسائل مختلف اسلامى از آن حضرت در دسترس ما قرار دارد. طبیعى چنان است که در شرایط سیاسى آن روز، نامه‌هاى زیادى از دست رفته باشد. نیز گفتنى است که تعداد یکصد و بیست نفر، احادیث صادره از آن حضرت را روایت کرده‌اند. شیخ طوسى یکصد و سیزده تن از راویان حدیث امام جواد علیه السّلام را برشمرده است. از این مقدار حدیث که از آن امام نقل شده، مى‌توان به عظمت علمى و احاطه او بر مسائل فقهى، تفسیرى و عقیدتى و نیز دعا و مناجات پى برد، چنان که در لابلاى کلمات قصار، زیبایى که از آن حضرت بر جاى مانده، کمالات اخلاقى وى بخوبى نمودار است.[9]

چند حدیث از امام محمد تقی (ع):

1- قالَ الإمام محمد تقی الجواد (علیه السلام): الْمُؤمِنُ یَحْتاجُ إلی ثَلاثِ خِصال: ١- تَوْفیق مِنَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ ٢- وَواعِظ مِنْ نَفْسِهِ ٣- وَقَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ. [بحارالأنوار، ج 72، ص 65، ح 3]

مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است: ١- توفیق از طرف خداوند متعال ٢- واعظی از درون خود ٣- قبول و پذیرش نصیحت کسی که او را نصیحت نماید.

2- قالَ الإمام الجواد (علیه السلام): مُلاقاةُ الاْخوانِ نَشْرَةٌ، وَتَلْقیحٌ لِلْعَقْلِ وَإنْ کانَ نَزْراً قَلیلاً. [امالی شیخ مفید، ص 328، ح 13]

ملاقات و دیدار با دوستان و برادران، موجب صفای دل و نورانیّت آن می گردد و سبب شکوفایی عقل و درایت خواهد گشت، گرچه در مدّت زمانی کوتاه انجام پذیرد.

3- قالَ الإمام الجواد (علیه السلام): کَیْفَ یُضَیَّعُ مَنِ اللهُ کافِلُهُ، وَکَیْفَ یَنْجُو مَنِ الله طالِبُهُ؟ وَمَنِ انْقَطَعَ إلی غَیْرِاللهِ وَکَّلَهُ! [بحارالأنوار، ح 68، ص 155، ح 69]

چگونه گمراه و درمانده خواهد شد کسی که خداوند سَرپرست و متکفّل اوست ، چطور نجات می یابد کسی که خداوند طالبش می باشد؟ و هر که از خدا قطع امید کند و به غیر او پناهنده شود، خداوند او را به همان شخص واگذار می کند!

4- قالَ الإمام الجواد (علیه السلام): مَنْ عَتَبَ مِنْ غَیْرِارْتِیاب أعْتَبَ مِنْ غَیْرِاسْتِعْتاب. [بحارالأنوار، ج 71، ص 181]

سرزنش کردن دیگران بدون علّت و دلیل سبب ناراحتی و خشم خواهد گشت، در حالی که رضایت آنان نیز کسب نخواهد کرد.

5- قالَ الإمام الجواد (علیه السلام): أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الْإِخْلَاصُ. [بحارالأنوار، ج 67، ص 245، ح 19]

با فضیلت ترین و ارزشمندترین عبادت ها آن است که خالص و بدون ریا باشد.

6- قالَ الإمام الجواد (علیه السلام): مَنْ أصْغی إلی ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللهِ فَقَدْ عَبَدَاللهَ، وَإنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبلیس فَقَدْ عَبَدَ إبلیسَ! [مستدرک الوسائل، ج 17، ص 308، ح 5]

هرکس به شخصی سخنران علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست؛ پس چنانچه سخنور برای خدا و از خدا سخن بگوید، بنده خداست؛ و اگر از زبان شیطان سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود!

7- قالَ الإمام الجواد (علیه السلام): لا یَضُرُّکَ سَخَطُ مَنْ رِضاهُ الْجَوْرُ. [بحارالأنوار، ج 75، ص 380، ح 42]

کسی که طالب رضایت خداوند متعال باشد، دشمنی ستمگران، او را زیان و ضرر نمی رساند.

8- قالَ الإمام الجواد (علیه السلام): مَنْ خَطَبَ إلَیْکُمْ فَرَضیتُمْ دینَهُ وَأمانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ، إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَکُن فِتْنَةٌ فِی الأَرْضِ وَفَسَادٌ کَبِیرٌ. [تهذیب الأحکام، ج 7، ص 396، ح 9]

هر که به خواستگاری دختر شما آید و به تقوا و تدیّن و امانتداری او مطمئن می باشید با او موافقت کنید و گرنه شما سبب فتنه و فساد بزرگی در روی زمین خواهید شد.

9- قالَ الإمام الجواد (علیه السلام): لَوْسَکَتَ الْجاهِلُ مَااخْتَلَفَ النّاسُ. [کشف الغمّه، ج 2، ص 349]

چنانچه افراد جاهل، ساکت باشند ؛ مردم دچار اختلافات و تشنّجات نمی شوند.

10- قالَ الإمام الجواد (علیه السلام): مَنِ اسْتَحْسَنَ قَبیحاً کانَ شَریکاً فیهِ. [کشف الغمّه، ج 2، ص 349]

هر که کار زشتی را تحسین و تأیید کند، در عقاب آن شریک می باشد.

11- قالَ الإمام الجواد (علیه السلام): مَنِ انْقادَ إلَی الطُّمَأنینَةِ قَبْلَ الْخِیَرَةِ فَقَدْ عَرَضَ نَفْسَهُ لِلْهَلَکَةِ وَالْعاقِبَةِ الْمُغْضِبَةِ. [بحارالأنوار، ج 68، ص 340، ح 13]

هر کس بدون تفّکر و اطمینان نسبت به جوانب [هر کاری، فرمانی، حرکتی و ...] مطیع و پذیرای آن شود، خود را در معرض سقوط قرار داده; و نتیجه ای جز خشم و عصبانیّت نخواهد گرفت.

12- قالَ الإمام الجواد (علیه السلام): مَنِ اسْتَغْنی بِاللهِ إفْتَقَرَ النّاسُ إلَیْهِ، وَ مَنِ اتَّقَی اللهَ أحَبَّهُ النّاسُ وَ إنْ کَرِهُوا. [بحارالأنوار، ج 75، ص 79، ح 62]

هر که خود را به وسیله خداوند بی نیاز بداند مردم محتاج او خواهند شد و هر که تقوای الهی را پیشه خود کند خواه ناخواه، مورد محبّت مردم قرار می گیرد گرچه مردم خودشان اهل تقوا نباشند.

14- قالَ الإمام الجواد (علیه السلام): لَیسَ حُسنُ الجوارِ کَفَّ الأذى‏ ولکِن حُسنُ الجَوارِ الصَّبرُ عَلَى الأذى‏؛
خوشْ‏ همسایگى تنها خوددارى از آزار دادن همسایه‏ نیست ،

بلکه شکیبایى بر آزار دیدن از همسایه‏ است.
تحف ‏العقول ،ص 409

15- قالَ الإمام الجواد (علیه السلام): مَن زارَها عارِفاً بِحَقِّها فَلَهُ الْجَنَّةُ؛
هر کس او(یعنی حضرت معصومه (س) ) رابا شناخت زیارت کند بهشت پاداش او خواهد بود.
بحارالأنوار ، ج 102، ص 266

16- قالَ الإمام الجواد (علیه السلام): تَأخیرُ التَّوبَةِ اغْترارٌ؛
به تأخیر انداختن توبه ، فریبْ‏خوردگى است.
الإرشاد ، ج 2، ص 205

17- قالَ الإمام الجواد (علیه السلام): الثِّقَةُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِکُلِّ غالٍ و سُلَّمٌ إلى کُلِّ عالٍ ؛
اعتماد به خدا بهاى هر چیز گران بها است ، و نردبانى به سوى هر بلندایى .
بحار الأنوار ، ج 75 ، ص 364

18- قالَ الإمام الجواد (علیه السلام): قَد عاداکَ مَن سَتَرَعَنکَ الرُّشدَ اتِّباعاً لِما تَهواهُ ؛
آن که براى پیروى از هوس تو ، راه پیشرفت را از تو پنهان کند ، با تو دشمنى کرده است .
بحار الأنوار ، ج 75 ، ص 364

19- قالَ الإمام الجواد (علیه السلام): إعلَم أنَّکَ لَن تَخلُوَ مِن عَینِ اللَّهِ فَانظُر کَیفَ تَکونُ؛
بدان که از دیده خدا پنهان نیستى . پس بنگر که چگونه ‏اى.
تحف العقول ، ص 454



پانوشت:

حیات فکرى و سیاسى ائمه، جعفریان ،ص:473
انوارالبهیه ص 124.
رجال النجاشى، ص ١٧٧
مسند الامام الجواد علیه السّلام، ص ٣١۶
الفهرست، ابن ندیم، ص ٢٧۶
رجال کشى ص 502 و ص 595
من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، نشر جامعه مدرّسین، ج 1، ص 262 و وسائل الشیعه، ج 4، ص 359.
بحارالانوار، ج 50، ص 44 و فتح الابواب، علامه مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفا، 1404 ق، ص 243.
حیات فکری و سیاسی امامان شیعه،رسول جعفریان،ص 489



منبع:



http://dana.ir/News/440413.html

http://wiki.ahlolbait.com/

http://forty-hadith-11.mihanblog.com/post/3



ولادت امام رضا (ع) دراشعار شاعران PDF چاپ نامه الکترونیک
نوشته شده توسط zebardast
چهارشنبه ۰۴ شهریور ۱۳۹۴ ساعت ۰۵:۵۶

دل من دوباره پر زده سمت حرم تو
همیشه دلخوشم من به سخا و کرم تو
بارون بارون ، دوباره آسمون برا قدوم تو می‌باره
خندون ، میشن ، توی آسمون و کهکشونا ماه و ستاره
رو طاق عرش بازم ریسه میبندن
همه فرشته ها دارن می خندن
مولا مولا ، علی موسی الرضا ضامن آهو
******

قرارمون باشه نماز صبح صحن گوهرشاد
همه بعد نماز با هم بریم پنجره فولاد
زیر ، لب‌ها ترانه رضارضاتوی حرم میگیریم
تا وقتی که برات کربلا رو از امام رضابگیریم
همه غرق نوا و شور و شینیم
دیوونه ی رضا و هم حسینیم
مولا مولا ، علی موسی الرضا ضامن آهو

شاعر حبیب باقرزاده

تو آبروی مردم ایرانی ، افتخار برا شهر خراسانی
بذار ساده بگم ساده بگم آقا ، من رعیتم و تویی که سلطانی
چه شوری ، چه حالی داره صحن و سرات
چه خوشحال ، دارن میان همه زائرات
الهی ، یه روزی اسم ما هم باشه ، میون ، شهیدات
خوش به حال همه خادمات ، یاعلی موسی الرضا
قربون ، گنبد طلات ، یاعلی موسی الرضا
یاعلی ، علی یاعلی ، یاعلی موسی الرضا
******

غوغایی شده صحن گوهرشادش ، زائراش میرن پنجره فولادش
چه آقایی چه آقایی چه آقایی ، کربلا میده تو شب میلادش
دوباره ، ز راه دوری راه افتاده
یه زائر ، ولی خسته پای پیاده
می دونه ، تو دستش رو آخر می گیری ، امیدش زیاده
ای که هستی تو آرامشم ، یاعلی موسی الرضا
ای تو باغ و بهار دلم ، یاعلی موسی الرضا
یاعلی ، علی یاعلی ، یاعلی موسی الرضا
******
حالم به هوای تو پریشونه ، زائرت همیشه به تو مدیونه
به یاد همه نوکرای تو آقا ، شعرای کریم خانیُ می خونه
امام ، رئوفی و الحق مولایی
برای ، همه ایران امام رضایی
کسی که ، یه بار بیاد مشهد الرضا ، سراغش ، میایی
تو پناه دل خسته ای ، یاعلی موسی الرضا
شاه کلید در بسته ای ، یاعلی موسی الرضا
یاعلی ، علی یاعلی ، یاعلی موسی الرضا

شاعر : ایمان مقدم

هر چى کرم بود تو خراسان گذاشتند
بیخود نبود اسم تو سلطان گذاشتند
هر کشورى برا خودش حاکمى میخواد
شکر خدا تو رو تو ایران گذاشتند
هر کى کربلا رو میخواد
امشب و پیش تو میاد
خالیه جاى من دم پنجره فولاد
مهدى قدم میزنه تو صحن گوهر شاد
دل دل دل میکنه دل بى قرارم امشب
بجز امام رضا باهیچکى کار ندارم امشب
معنى قرآن صاحب ایران
خاک تو کفشداریاتم حضرت سلطان
******

جا روکش صحن توام حیدر هشتم
سایه ى تو رو ایرونه باالاخص رو قم
مطمئنم صدام بهت میرسه آقا
خیلى سلام دادم یه بار بگو علیکم
هرکى که دلش اسیره
امشب و جلا میگیره
خوش بحال اونکه تورو ببینه بمیره
بدون امضات کسى کربلا نمیره
جبرئیل اومده مشغول پابوسیه
اربابمون شاه طوس رنگ ما هم طوسیه
معنى قرآن صاحب ایران
خاک تو کفشداریاتم حضرت سلطان
******
عشق تو رو بورسه بى تو دنیا کساده
عاشق و دیوونه تون هستم فوق العاده
دیشب پریشب توى خواب بهشتو دیدم
ورودى بهشت همون باب الجواده
دلبرم چه بامرامه
هرجاکه میرم باهامه
طواف دور کعبه هفت دور تمامه
چون دور هشتم دور گنبد آقامه
یک خواهش آقاجون ببخش زبون درازم
زار بگرده یه شبى تو حرمت جنازم
معنى قرآن صاحب ایران
خاک تو کفشداریاتم حضرت سلطان

هر چى کرم بود تو خراسان گذاشتند
بیخود نبود اسم تو سلطان گذاشتند
هر کشورى برا خودش حاکمى میخواد
شکر خدا تو رو تو ایران گذاشتند
هر کى کربلا رو میخواد
امشب و پیش تو میاد
خالیه جاى من دم پنجره فولاد
مهدى قدم میزنه تو صحن گوهر شاد
دل دل دل میکنه دل بى قرارم امشب
بجز امام رضا باهیچکى کار ندارم امشب
معنى قرآن صاحب ایران
خاک تو کفشداریاتم حضرت سلطان
******

جا روکش صحن توام حیدر هشتم
سایه ى تو رو ایرونه باالاخص رو قم
مطمئنم صدام بهت میرسه آقا
خیلى سلام دادم یه بار بگو علیکم
هرکى که دلش اسیره
امشب و جلا میگیره
خوش بحال اونکه تورو ببینه بمیره
بدون امضات کسى کربلا نمیره
جبرئیل اومده مشغول پابوسیه
اربابمون شاه طوس رنگ ما هم طوسیه
معنى قرآن صاحب ایران
خاک تو کفشداریاتم حضرت سلطان
******
عشق تو رو بورسه بى تو دنیا کساده
عاشق و دیوونه تون هستم فوق العاده
دیشب پریشب توى خواب بهشتو دیدم
ورودى بهشت همون باب الجواده
دلبرم چه بامرامه
هرجاکه میرم باهامه
طواف دور کعبه هفت دور تمامه
چون دور هشتم دور گنبد آقامه
یک خواهش آقاجون ببخش زبون درازم
زار بگرده یه شبى تو حرمت جنازم
معنى قرآن صاحب ایران
خاک تو کفشداریاتم حضرت سلطان

شاعر : میثم میرزایی



هر چى کرم بود تو خراسان گذاشتند
بیخود نبود اسم تو سلطان گذاشتند
هر کشورى برا خودش حاکمى میخواد
شکر خدا تو رو تو ایران گذاشتند
هر کى کربلا رو میخواد
امشب و پیش تو میاد
خالیه جاى من دم پنجره فولاد
مهدى قدم میزنه تو صحن گوهر شاد
دل دل دل میکنه دل بى قرارم امشب
بجز امام رضا باهیچکى کار ندارم امشب
معنى قرآن صاحب ایران
خاک تو کفشداریاتم حضرت سلطان
******

جا روکش صحن توام حیدر هشتم
سایه ى تو رو ایرونه باالاخص رو قم
مطمئنم صدام بهت میرسه آقا
خیلى سلام دادم یه بار بگو علیکم
هرکى که دلش اسیره
امشب و جلا میگیره
خوش بحال اونکه تورو ببینه بمیره
بدون امضات کسى کربلا نمیره
جبرئیل اومده مشغول پابوسیه
اربابمون شاه طوس رنگ ما هم طوسیه
معنى قرآن صاحب ایران
خاک تو کفشداریاتم حضرت سلطان
******
عشق تو رو بورسه بى تو دنیا کساده
عاشق و دیوونه تون هستم فوق العاده
دیشب پریشب توى خواب بهشتو دیدم
ورودى بهشت همون باب الجواده
دلبرم چه بامرامه
هرجاکه میرم باهامه
طواف دور کعبه هفت دور تمامه
چون دور هشتم دور گنبد آقامه
یک خواهش آقاجون ببخش زبون درازم
زار بگرده یه شبى تو حرمت جنازم
معنى قرآن صاحب ایران
خاک تو کفشداریاتم حضرت سلطان

شاعر : میثم میرزایی



خواستم تا شبی قلم بزنم

خط سرخی به روی غم بزنم

خواستم تا به یاری خورشید

در سیاهی شب قدم بزنم

تا که مخلوط عشق و عقلم را

باز از نو دوباره هم بزنم

مثل هر بار عشق آمد و من

لاجرم حرف از دلم بزنم

حرف دل حرف عشق حرف رضاست

باید از شاه طوس دم بزنم

با دو بال کبوتری وارم

می پرم تا سری حرم بزنم

می پرم تا به ماورا برسم

به حریمی پر از خدا برسم

باز امشب حرم چراغان است

در و دیوار ریسه بندان است

ابرها را ببین که آمده اند

باز وقت نزول باران است

ظاهرا باز کعبه می سازند

قبله گاهی که در خراسان است

آسمان با ستاره و ماهش

در زمین مدینه مهمان است

جبرئیل از بهشت آمده و

روی دستش گلاب و قرآن است

نجمه او را بغل گرفته ببین

لبش امشب چقدر خندان است

غرق گل­بوسه کرد رویش را

می زند شانه باغ مویش را

چون نسیم بهار آمده ای

چقدر باوقار آمده ای

از تنت بوی یاس می آید

ز کدامین دیار آمده ای؟

گفته بودی مدینه گریه کنند

با دلی بی قرار آمده ای

از دل زائران خسته ی خود

تا بشویی غبار آمده ای

کرده ای پهن دام عشقت را

آخر اینجا چه کار آمده ای؟

فکر کردی دلم اسیرت نیست

که به قصد شکار آمده ای؟

من از اوّل کبوترت بودم

جَلد صحن منوّرت بودم

هر زمان غصّه ای عذابم داد

نام تو بردم و شدم دل­شاد

میهمان نه که خانه زاد توام

خاک­بوس قدیم گوهرشاد

حرم تو فقط خراسان نیست

دل من هم شده رضا آباد

آمدم تا که حرفهایم را

بزنم با تو ، هر چه بادا باد

چشم در چشم حلقه های ضریح

دست در دست پنجره فولاد

با دلی غرق خواهش آمده ام

قسمت می دهم به جان جواد

کربلای مرا هم امضا کن

راه آن را به روی من وا کن

مثل ابری به روی ایرانی

مظهر رحمتی ، تو بارانی

غیر رویت کجا طواف کنم؟

که شما کعبه ی فقیرانی

با تو در آسمان رها هستم

بی توام در قفس چو زندانی

حاجتم را نیامده دادی

حرف دل راچه خوب می دانی

مثل هر بار از دو چشمانم

قصّه های نگفته می خوانی

موقع مرگ منتظر هستم

مثل آن پیرمرد سلمانی

لحظه ها را برای آمدنت

می شمارم ؛ صفای آمدنت

دل من مال توست آقا جان!

که به دنبال توست آقا جان!

روی آن شاخه های باروَرت

میوه ی کال توست آقا جان!

یا که در بزمتان عزادار و

یا که خوشحال توست آقاجان!

در عزای مصیبت جدّت

نخی از شال توست آقا جان!

به خدا آرزوی لب هایم

بوسه بر خال توست آقاجان!

وقت تحویل سال اگر آیم

سال من سال توست آقاجان!

در دلم ابر ماتم آمده است

باز بوی محرّم آمده است

کار دل را دوباره در هم کن

سینه را کربلایی از غم کن

ماه ذیقعده و زیارت تو

باز پابوسیَت نصیبم کن

کمی از اشک خود به چشمم ده

دیدگان مرا پر از نم کن

دلمان را بگیر ، دست خودت

فقط آماده ی محرّم کن

چایی روضه هایمان را با

کوثر اشک فاطمه دم کن

بهر شب های ماه ماتممان

مجلس روضه ای فراهم کن

این دل تنگم عقده ها دارد

گوییا میل کربلا دارد

شاعر: محمّد علی بیابانی









عطر گلاب





خانه های آن کسانی می خورد در بیشتر

که به سائل می دهند از هر چه بهتر بیشتر

عرض حاجت می کنم آن جا که صاحبخانه اش

پاسخ یک می دهد با ده برابر بیشتر

گاه گاهی که به درگاه کریمی می روم

راه می پویم نه با پا بلکه با سر بیشتر

زیر دِین چارده معصومم اما گردنم

زیر دِین حضرت موسی بن جعفر بیشتر

گردنم در زیر دینِ آن امامی هست که

داده در ایران ما طوبای او بر ، بیشتر

آن امامی که «فداکِ» گفتنش رو به قم است

با سلامش می کند قم را منوّر ، بیشتر

قم ، همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین

همچنین از آسمان دارد (چِل اختر) بیشتر

قصد این بارِ قصیده از برادر گفتن است

ور نه می گفتم از این معصومه خواهر بیشتر

در مقامش مصرعی می گویم و رد می شوم

لطف باباها ست معمولاً به دختر بشتر

عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم

بودنت را می کنم این گونه باور بیشتر

مرقدت ضرب المثل های مرا تغییر داد

هر که بامش بیش برفش، نه! کبوتر بیشتر

چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است

این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر

پیش تو شاه و گدا یکسان تراند از هر کجا

این حرم دیگر ندارد حرفِ کمتر ، بیشتر

از غلامان شما هم می شود دنیا گرفت

من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر

ای که راه انداختی امروز و فردای مرا

چشم در راه تو هستم روز آخر بیشتر

بر تمام اهل بیت خویش حساسی ولی

-جان زهرا- چون شنیدم که به مادر بیشتر

دوستت دارم نمی دانم که باور می کنی

راست می گویم به ولله از ابوذر بیشتر

***

بیشتر هایی که گفتم از تو خیلی کمترند...

شاعر: حسین رستمی





یک چشمه



باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام

باز هم زائرتان نیستم از دور سلام

با زبانی که به ذکرت شده مأمور سلام

به سلیمان برسد از طرف مور سلام

کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها

باز از دوریت افتاده به کارم گره ها

ننوشته ست گنهکار نیاید به حرم

پس بیایید اگر خوب و اگر بد به حرم

برسد خواهش این ناله ی ممتد به حرم

زود ما را برسانید به مشهد ، به حرم

مست از آنیم که از باده به خم آمده ایم

ما سفارش شده ایم ، از ره قم آمده ایم

یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست

پس از این فاصله تا طوس دویدن زیباست

پا برهنه شدن و جامه دریدن زیباست

بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست

پیچش قافله ی ما که به سوی نور است

رگه ای در دل فیروزه ی نیشابور است

چه خبر در حرم ضامن آهو شده است؟

صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است

طرف پنجره فولاد هیاهو شده است

باز یک چشمه از آن لطف و کرم رو شده است

مادری گریه کنان ذکر رضا می گیرد

دست و پای فلجی باز شفا می گیرد

با شفا از تو ، چه زیبا شده بیمار شدن

به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن

کار من هست فقط گرمی بازار شدن

گر چه در باور من نیست خریدار شدن-

-یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟

من برایت دو سه تا بیت کلاف آوردم

تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی

کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی

مرد سلمانی تو باشم و یارم باشی

لحظه ی مرگ بیایی و کنارم باشی

قول دادی به همه پس به خدا می آیی

هر که یک بار بیاید تو سه جا می آیی

شاعر: مجید تال

برچسب‌ها:
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید