خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: شهریار عباسی نویسنده هوشمندی است. او به خوبی به موقعیت تاریخی که در آن زیست میکند آگاه است. مهمترین گواه این مدعی را باید در آثاری دانست که او نوشته است. هتل گمو که شاید کماکان بتوان از آن به عنوان خوشفرمترین رمان این نویسنده یاد کرد در زمانهای نوشته که داستان نویسی درباره دفاع مقدس به سبک تهییجی و با درون مایه حماسی در میان نویسندگان مساوی بود با نوعی نگاه خاص و به حاشیه رانده شدن اما او با هوشمندی تمام داستانی نوشت که چنین بود اما خوش فرم بودن و زیبایی روایت در آن جای هیچ شبهای را باقینمیگذاشت.
عباسی پس از آن به داستان بلند سایههای بلند رسید. یک روایت تاریخی اجتماعی درباره ایران که در چندین فراز تاریخی از کشور رخ میداد. سایههای بلند از نظر توانایی نویسنده در روایت طی چند فراز تاریخی و توانایی او در قصهگو ماندن در تمامی داستان مبدل به اثر داستانی مهم دیگری از این نویسنده شد.
«دختر لوتی» رمان بعدی این نویسنده حاصل رجعت دوباره او به موضوع جنگ در لایههای اجتماع بود که نوستالژیهای بومی او از زادگاهش را نیز در درون مایه خود میپروراند. گرچه از نظر ساختاری و روایی به این رمان انتقاداتی وارد شد اما در نهایت این رمان برای او گرانترین جایزه ادبی ایران را به ارمغان آورد.
در چنین موقعیتی و پس از تجربه دبیری جایزه ادبی جلال آل احمد که برای عباسی تجربه کم دردسری نیز نبود، او با رمان بازیگوش باردیگر به پیشخوان کتابفروشیها بازگشته است. بازیگوش به اذعان نویسنده رمانی بر پایه روایت است. عباسی که نشان داده سبک روایی را در خلق رمان به سایر شیوههای داستانگویی ترجیح میدهد در این رمان داستانی در بستر تاریخ عرضه میکند داستانی که شروع آن در حدود دو دهه قبل از انقلاب اسلامی است و پایان آن در سالهای پس از دفاع مقدس
بازیگوش رمانی قصهگو است. نثر سختیخوانی ندارد. میتوان یک روزه آن را خواند و از داستانش لذت برد. میتوان با شخصیتهای مثبت و حتی منفی رمان همداتپنداری کرد. با آنها همراه شد و گاه به آنها حق داد. عباسی به خوبی در بازیگوش از عهده قصهگویی بر آمده است و روایتی از سرگذشت چند انسان را به شکلی روایت میکند که در تمام داستان قصه با شیبی یکنواخت به راه خود ادامه میدهد اما همین مساله و تمرکز نویسنده بر قصه گویی را شاید بتوان به نوعی پاشنه آشیل داستان او نیز دانست.
در بسیاری از مواقع بازیگوش از ضعف و نبود منطق در روایت داستانی آسیب میبیند. عباسی در مواردی چند از داستان خود مخاطب را برای پاسخ یافتن درباره چرایی یک رخداد به حال خود واگذار میکند. اینکه چرا زن در داستان از وضعیت اجتماعی نامناسب خود که خود که منجر به همنشینی با رانندگان کامیون شده دچار تاملات روحی میشود و تحولی در ساختار فکری او رخ میدهد و یا اینکه چرا پسر او تنها با دو جلسه صحبت و یا خوانش چند مجله و کتاب به سمپات گروههای برانداز مبدل میشود و در نهایت او که راضی به توبه در زندان نبوده و برای این کار مادرش را به بستر مرگ فرستاده است، چرا آزاد میشود، اینکه چرا سرنوشت پدر در انتهاب روایت ناتمام باقی میماند تنها بخشی از همین ابهاماتی است که رمان به او پاسخ نمیدهد. به عبارت دقیقتر «بازیگوش» از پاسخ به آنچه که انگیزه و علت بسیاری از رفتارهای قهرمانانش را شکل میدهد به شکلی بازیگوشانه فرار کرده است و همین مساله در پایان لذت خوانش از داستان را دو چندان نمیکند.
با وجود اینکه بازیگوش و روایت آن یکی از نقاط قوت در کارنامه داستاننویسی عباسی است اما نبود منطق روایت داستانی در بسیاری از بزنگاههای این داستان از آن اثری ساخته که طعم خوش آثار متاخر عباسی را چندان بازسازی نمیکند.
با این همه بازیگشو در زمره آثاری است که خوانش آن میتواند در بازار جولان ترجمه، امید به داستان و داستان نویسی ایرانی را در میان مخاطبان دوچندان کند.