جلوههاي حيات در ديوان کبير حضرت مولانا/ سوسن مشايخي.- قم: وثوق، ۱۳۹۸.
شماره دیویی: من/849م31/1فا8
در غزلیات مولوی، جلوههای حیات، همچون: عشق، امید، مرگ، خشم، خواب، شادی، غم، آه، اشک، خنده و گریه به زیبایی مشهود است. آفتاب جمال مولانا هزاران ماه است که در آسمان ذوق و معرفت الهی طلوع کرده و جانهای مشتاق کلام دلنشین او را نورافشان میکند.
این اثر در چهار دفتر تنظیم شده است و زندگی مولانا،شکل شعری مولانا، حیات و آفرینش، تسبیح جمادات، عشق که آفرینش و حیات و هستی همه ماحصل عشق است و خداوند بر وجود انسان عاشقتر است تا انسان بر وجود خداوند و سایر نمودهای حیات و عشق از امید تا نومیدی و غم و شادی و مرگ و نتایج اخلاقی و تحلیلها و نمونه های مختلف در جایجای این اثر آمده و مورد بررسی قرار گرفته است.
مولانا و ابلیس:ص.423 و دفتر چهارم کتاب جلوههاي حيات در ديوان کبير حضرت مولانا
مولانا گفت: روزی در سیر، ابلیس را دیدم و او را گفتم «از چه بر آدم سجده نکردی ؟» گفت: «تو بندهی مولای خویشی، من هم بندهی مولای خویش. اگر شمس تبریزی از دری در آن مجلس که در آن نشستهای درآید و انبیاء جملگی از دری دیگر به آن مجلس وارد شوند، تو روی به شمس میکنی یا ایشان؟»
گفتم: «لا ولله که جز در شمس بنگرم !».
گفت: «مگر نه ایشان انبیا باشند؟» گفتم: «مرغ دلم گرفتار بند شمس است و مولای من اوست». گفت: «اگر شمس امر کند که در ایشان نگری؟»
گفتم : «آخر دل نمیرود!». گفت: «بعید از تو، آنچه خود میدانی، از من چرا پرسی؟! ». گفتم: «تو میدانستی که اگر سجده نیاوری به عذاب مبتلا میشوی و آنچه نباید بر سرت میآید؟» گفت: «آری!» گفتم: «پس از چه، سجده نبردی !». گفت: «میل او بر عذاب من بود و راه سلوکم اینچنین بود». مختار بودم که امر او را اطاعت کنم یا دل به میل او بندم، پس میل او را بر امر او بالاتر و مقدم دانستم میل او آزمایش بنی آدم بود و قبول این ماموریت، امتحان من!» گفتم: از چه رو کبر ورزیدی، گفت: «آنکه با کدخدایی دوستی دارد، فخر فروشد، گفتم: «به قیمت قهر و عذاب؟!» گفت: «مگر تو نگفتی عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد؟» آن عاشقی که قهر را لطف نمیبیند، عاشقش نگویند که او در بند خویش است، نه در بند معشوق. دهان بستم و در عشق نگریستم چه او را عاشقی پاک باخته دیدم. گفت: «جز حضرت باری چه کس را قدرت در کائنات که بخواهد مرا مجازات کند؟» گفتم: «هیچکس!» گفت: «هر چه از دوست رسد خوب است، گر همه سنگ و گر همه چوب است!» طرفه حالیست که ابلیس راست گوید! باز گفت: «میل خدای این است که نگذارم نامحرم در حریم دوست رود، جز آنها که خدایت دوستار ایشان است و ایشان دوستدار خدای. در دیدار دو عاشق، جای ابلیس کجاست؟! من دفع مزاحم میکنم در دیدار مولایم با عاشقانش».