بی بی نجمه بسیار مهربان و باخداست. همیشه ذکر خدا بر لب دارد و نماز شب میخواند. یک بار نشده که با ما تندی کند. هربار که برادرم علی نزد او می رود، به احترامش برمیخیزد.
احترام بی بی حمیده را هم دارد و در حضورشان هرگز بر زمین نمینشیند. ما در خانه به او تکتم میگوییم یعنی زمزم. در عقل، اطاعت، ادب و عبادت زبانزد بنیهاشم است.
من نمیدانم مارسی و مغرب کجاست، اما خیلی دوست دارم بدانم اقوام بی بی چگونه مردمانی هستند؟ در فامیل هر کس اسم زیبایی را می داند، روی ایشان گذاشته است. عمویم او را خیزران میگوید و دیگری سمانه، شقراء یا صقر. نامهایی با معناهای متفاوت: آب زمزم، آرامش، مال بسیار، چهره نورانی، خورشید و سلامتی!
...
علی در ایوان خانه گام برمیداشت. لباس زیبایی بر تن کرده بود که بر جمال و کمال او میافزود.
...
صدای گامهای شمرده امام و جیغ کودکی درهم آمیخت. همه به سوی اتاق بی بی نجمه نگریستند. لحظهای بعد، کودک در حالی که در میان قنداقی سفید قرار گرفته بود، میان دستهای پدر آرام گرفت.
کودک دختر بود. بر چهره ملکوتی پدر تبسمی زد. امام نوزاد مبارک را به آغوش کشید. در گوش راستش اذان، و در گوش چپش اقامه گفت. سپس آبی طلبیده و کامش را برداشت.
هشام پیش دوید و گفت:
امروز اول ذیقعده سال 173 بعد از هجرت جدتان رسولالله است و ده روز دیگر آقازادهتان علی پانزده ساله میشود. روز فرخنده و مبارکی است. این دختر، دومین فرزند شما از بی بی نجمه است؛ او را چه مینامید؟
امام دنیا را به ضیافت لبخنذ خویش میهمان کرد.
به نام مادرم فاطمه زهرا، او را فاطمه نام میگذارم!
صدای ملکوتی اذان، مدینه را غرق نور کرد.
خانه امام در جنبوجوشی بزرگ، مهیای ضیافت میلاد فاطمه شد. مردم مدینه، دستهدسته، لبخند بر لب به سوی منزل آن حضرت حرکت میکردند تا تولد نورسیده را تبریک گویند.
علی بیش از همه خوشحال بود، هدیهای به نام فاطمه...
منتخبی از کتاب مسافر غريب.
مسافر غريب: داستان بلند زندگي حضرت معصومه (س)/ حسن جلالي عزيزيان.- مشهد: هاتف( هجرت مشهد)، ۱۳۷۹.