روزی به نام ادبیات کودک و نوجوان
۱۳۹۹-۰۴-۱۸
روزی به نام ادبیات کودک و نوجوان و معرفی کتاب يار آينه‌دار (مجموعه‌ي مقالات)/ به کوشش اسدالله شکرانه. روز ۱۸ تیر را به عنوان روز ادبیات کودک و نوجوان ثبت کرد، این روز، روز درگذشت مهدی آذریزدی پرتیراژترین نویسنده تاریخ ادبیات کودک و نوجوان ایران و کسی است که خود را وقف ادبیات داستانی کودکان کرد.

نام مهدی آذریزدی برای نسل‌های قبل‌تر از کودکان امروز بسیار آشنا و دوست داشتنی است. یکی از رویدادهای حوزه ادبیات کودک و نوجوان در سال ۱۳۹۱، نامگذاری روزی به نام ادبیات کودک و نوجوان بود. شورای عالی انقلاب فرهنگی در جلسه ۷۱۷ خود و بنا بر پیشنهاد شورای فرهنگی عمومی، روز ۱۸ تیر را به عنوان روز ادبیات کودک و نوجوان ثبت کرد، این روز، روز درگذشت مهدی آذریزدی پرتیراژترین نویسنده تاریخ ادبیات کودک و نوجوان ایران و کسی است که خود را وقف ادبیات داستانی کودکان کرد.
شخصیت آذریزدی، چیزی برای از دست دادن نداشت؛ نه ادعای عربی‎دانی، نه ادعای مدرک تحصیلی، نه ادعای ثروت، نه ادعای زبان خارجه دانی، و نه ادعای نسخه‌شناسی، نه ادعای ادبیات پست مدرن و نه ادعای بکار بردن لغات علمی و در حالی که عربی می‌دانست و خودش زبان انگلیسی را در حد رفع و رجوع کارهایش آموخته بود؛ اهل نسخه‎بازی و سندشناسی اصلا نبود. با غرب هم خیلی کار نداشت ولی بی اطلاع هم نبود، رمان می‎خواند، شخصیتهای برجسته را  می‎شناخت و کتابشناسی حاذق و کتاب دیده بود، چون همه اینها بود، پس، در شخصیت‌اش چیزی که نبود، وجود نداشت.  

تو گویی مادر دهر این فرزند را برای ادبیات کودک ما در آغوش داشت تا سرانجام روزی دست در دست تقدیر از دل "کویر بی‌کتابی" به "گلستان کتاب" پا نهد و "مهدی آذریزدی" تاریخ ادبیات ما شود. او این واقعه را چنین نقل می‎کند: یک وقتی کار کوچه و صحراکم شد(نمی‌دانم چرا). قرار شد من بروم سر کار بنایی و گلکاری کار کنم. این کارها هم اغلب توی شهر بود، و به این ترتیب من با شهر یزد آشنا می‌شدم.... از کار بنایی به کار در کارگاه جوراب بافی کشیده شدم. صاحب کارگاه با گلبهاریها، صاحبان یگانه کتاب‌فروشی شهر، خویشی داشت و او هم جداگانه یک کتابفروشی تاسیس کرد و مرا از میان شاگردهای جوراب بافی جدا کرد و به کتابفروشی برد. دیگر گمان می‎کردم به بهشت رسیده‎ام. تولد دوباره و کتاب خواندن من شروع شد.... به مدد کتاب، او در دنیایی دیگرگون قدم درنهاد. از اینجا بود که ادبیات پناهگاه روح زخم خورده او شد و کتاب نوشدارو. گویی با خواندن داستانها و قصه‌های منثور و منظوم و نوعی همذات پنداری با شخصیت‎هاست که در می‎یابد در رویارویی با مشکلات و رنجهای فرارو تنها نیست، و با پالایش روانی به احساس آرامش و امنیت دست می‌یابد و از تنهایی و تشویشش کاسته می‎شود.
آذر یزدی با خواندن قصه‎ها و حکایات لطیفی که از جان و روح لطیف بزرگانی چون سعدی و فردوسی بر آمده بود و درگیری احساسی با این داستانها بود که بعدها توانست قدم در جاده بازنویسی این آثار گذاشته و به تالیف چنان "داستانهای خوبی" اقدام نماید.
حرکت او به تهران و کار در چاپخانه علمی بود که او را به فکر تدارک کتاب برای کودکان انداخت و شبی قصه‎ای از انوار سهیلی در چاپخانه نظرش را جلب کرد و دریافت که اگر قصه ساده‎تر شود، برای بچه ها هم مناسب خواهد بود و اینچنین ادبیات کودک و نوجوان ما صاحب پدر شد.
از آن پس، بازنویسی و آفرینش "قصه‎های خوب برای بچه‌های خوب" ایران همه چیزش شد. (روحش شاد) حسن اسماعیلی طاهری(منتخب از کتاب: يار آينه‌دار (مجموعه‌ي مقالات)/ به کوشش اسدالله شکرانه.- يزد: انديشمندان يزد، ‎۱۳۹۲. صص25-23).

 

افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

نظرسنجی

نظر شما در مورد مطالب این وب سایت چیست؟

انتخاب‌ها

تصاویر شاعران

This block is broken or missing. You may be missing content or you might need to enable the original module.