پنجشنبه ها با سعدی
۱۳۹۹-۱۲-۱۴
یکی از وزرا پیش ذوالنون مصری رفت و همت خواست که روز و شب به خدمت پادشاه مشغولم..

دو برادر یکی خدمت پادشاه کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی باری این توانگر گفت درویش راکه چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟ گفت تو چرا کار نکنی تا از مذلّت خدمت رهایی یابی؟ که خردمندان گفته‌اند نان خود خوردن و نشستن به که کمر شمشیر زرّین به خدمت بستن.
 
 به دست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر
عمر گرانمایه دراین صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا
اي شکم خیره به نانی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دو تا

یکی از وزرا پیش ذوالنون مصری رفت و همت خواست که روز و شب به خدمت پادشاه مشغولم و به خیرش امیدوار و از عقوبتش ترسان. ذوالنّون بگریست و گفت: اگر من خدای را عزّوجلّ چنین پرستیدمی که تو پادشاه را، از جمله صدّیقان بودمی.
  
گر نبودی امید آسان و رنج
پای درویش بر فلک بودی
ور وزیر ازخدا بترسیدی
همان‌ گونه کز مَلِک، مَلَک بودی

**

ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست
غوغای عارفان و تمنای عاشقان
حرص بهشت نیست که شوق لقای توست
گر تاج می‌دهی غرض ما قبول تو
ور تیغ می‌زنی طلب ما رضای توست
گر بنده می‌نوازی و گر بنده می‌کشی
زجر و نواخت هر چه کنی رای رای توست
گر در کمند کافر و گر در دهان شیر
شادی به روزگار کسی کآشنای توست
هر جا که روی زنده‌دلی بر زمین تو
هر جا که دست غمزده‌ای بر دعای توست
تنها نه من به قید تو درمانده‌ام اسیر
کز هر طرف شکسته‌دلی مبتلای توست
قومی هوای نعمت دنیا همی پزند
قومی هوای عقبی و ما را هوای توست
قوت روان شیفتگان التفات تو
آرام جان زنده‌دلان مرحبای توست
گر ما مقصریم تو بسیار رحمتی
عذری که می‌رود به امید وفای توست
شاید که در حساب نیاید گناه ما
آنجا که فضل و رحمت بی‌منتهای توست
کس را بقای دائم و عهد مقیم نیست
جاوید پادشاهی و دائم بقای توست
هر جا که پادشاهی و صدری و سروری
موقوف آستان در کبریای توست
سعدی ثنای تو نتواند به شرح گفت
خاموشی از ثنای تو حد ثنای توست

 

افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

نظرسنجی

نظر شما در مورد مطالب این وب سایت چیست؟

انتخاب‌ها

تصاویر شاعران

This block is broken or missing. You may be missing content or you might need to enable the original module.