نیما شاعری که برای آینده شعر ایران پدری کرد
۱۴۰۳-۰۸-۲۱
نیما یوشیج نام مستعار علی اسفندیاری است که با بهترین شعرهایی که در عرصه شعر و ادبیات فارسی به جای گذاشت، رفته رفته نیما را در تاریخ ادبیات ایران به ثبت رساند. نامی که جزئی از شعر معاصر ایرانی شد و لقب پدر شعر نوین فارسی را به خود اختصاص داد و معاصرانش او را بنیانگذار شعر نو نامیدند. درواقع «افسانه» نیما مانیفست شعر نو فارسی بود که توانست در عرصه شعر ایران تحول که نه بلکه انقلابی بزرگ به پا کند و بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش بکشد.

بیست و یکم آبان مصادف با زادروز پدر شعر نو فارسی است. شاعری که توانست برای آیندگان خود پدری کند و نام شعر نو را بر هنر خویش بگذارد. در میان شاعرانِ نسل بعد از نیما یوشیج مهدی اخوان ثالث یکی از متعهدترین شاعرانی بود که به نحوه بیان نیما وفادار بود که حاصل این تعهد نگارش کتابی با عنوان «بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج» از سوی اخوان ثالث بود. این کتاب شامل چندین مقاله درباره نیما یوشیج و بررسی اشعار او از زوایای یک شاعر دیگر بود که اتفاقا خود را شاگرد او می‌دانست. در واقع به نوعی ادای دین اخوان در حق نیما بود.

روایت پرویز ناتل خانلری از نیما یوشیج

دکترپرویز ناتل خانلری در کتاب خاطرات خود که به همت سعیدی سیرجانی تدوین و منتشر شده است گفت:« نیما یوشیج پسرخاله مادرش بود که دوران نوجوانی او را نیما با اشعارش پر کرده بود. نیما خانه‌ی کوچکی در خیابانی که بعد اسمش را «پاریس» گذاشتند، خریده بود. یک سر خیابان پاریس از طرف شمال به خیابان مؤدب‌الملک و سر دیگرش به خیابان استخر می‌خورد. در آن وقت نه تلفنی وجود داشت که به‌وسیله‌ی آن بتوان از نیما وقت گرفت و نه گماشته و نوکری داشتیم که او را واسطه‌ی تعیین وقت قرار دهیم. اصلا وقت‌ گرفتن معمول نبود و هرکس هر ساعت که می‌خواست، در خانه‌ی کسی را می‌زد.
ما هم همین کار را کردیم و یک روز بعد از ظهر به خانه‌ی نیما رفتیم که اسم جدیدش هنوز در خانواده رایج نشده بود و او را به نام «میرزا علی خان» می‌شناختند و خطاب می‌کردند. نیما در خانه بود. خودش در را به روی ما باز کرد. تنها بود و از دیدن ما که البته به سبب خویشاوندی هر دو را می‌شناخت اظهار خوشوقتی کرد. و ما را به اتاق پذیرایی که ضمنا اتاق نشیمن و تحریر او نیز بود، راهنمایی کرد. یادم نیست که به چه عباراتی غرض خودمان را از ملاقات او بیان کردیم. در هر حال به او فهماندیم که هر دو ذوق شعر داریم و به‌اصطلاح «جوجه شاعر» هستیم و مفتون او شده‌ایم و آمده‌ایم که او را بشناسیم و از او در کار شعر و شاعری راهنمایی بخواهیم.

نیما از اینکه می‌دید اشعارش تا این حد رواج یافته که مشتاقان به سراغش می‌آیند، لذتی برد. از ما چنان بامحبت و گرمی پذیرایی کرد که از آن به‌بعد در ملاقات او و رفتن به خانه‌اش هیچ تأملی نداشتیم. در این زمان نیما عضو وزارت دارایی بود اما کار مهمی نداشت و نمی‌خواست داشته باشد. مواجب مختصری می‌گرفت و گاهی به اداره سر می‌زد. اما آن حقوق ماهانه کفاف مخارجش را نمی‌داد. در مازندران املاک موروثی خانوادگی داشت که درآمد آن کمکی به زندگیش می‌کرد. دو سه سالی هم بود که متأهل شده بود. همسرش عالیه خانم جهانگیر، برادرزاده میرزا جهانگیرخان معروف، مدیر روزنامه صوراسرافیل بود که در یک مدرسه‌ی دخترانه، معلمی می‌کرد و تمام وقت خود را در مدرسه می‌گذرانید. به این طریق نیما که از اداره می‌گریخت، تمام روز را غالباً تنها در خانه می‌گذرانید، کتاب می‌خواند و شعر می‌گفت.»

منابع:
https://www.khabaronline.ir/
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

نظرسنجی

نظر شما در مورد مطالب این وب سایت چیست؟

انتخاب‌ها

تصاویر شاعران

This block is broken or missing. You may be missing content or you might need to enable the original module.