مجموعه شعر جدید قاسم صرافان با نام «سرنوشت» توسط انتشارات جمهوری راهی بازار نشر شد. صرافان مجموعه شعر جدیدش را به شهید محسن حججی تقدیم کرده است.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، در روزهای سوگواری سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع)، مجموعه شعر جدید قاسم صرافان با عنوان «سرنوشت» توسط انتشارات جمهوری منتشر شده است. در مقدمه این اثر به قلم شاعر آمده است: «تقدیم به سردار بی سر حرم، شهید محسن حججی.» این کتاب در پرونده «جهان تازهی شعر اهل بیت (ع)» انتشارات جمهوری منتشر شده است. در این پرونده قرار است به شعر شاعران آیینی پرداخته شود.
این کتاب از 37 شعر آیینی به نامهای «عرض بر زمین»، «وداع»، «نادیدنیها»، «غم تو»، «رو سفید»، «سوار گمشده»، «دین من»، «زندگی»، «عمری کنار تو»، «میر عشق»، «وسط شعلهها»، «سقا»، «جذبهی ماه»، «عقیله»، «سر نی»، «دلبر حسین»، «آرام جان»، «محمدی به نام علی»، «شیرمرد»، «آخرین سرباز»، «میراث حسن»،«شیرینتر از عسل»، «روضهی دختر»، «شیرین زبان»، «دختر مادر»، «محجوب»،«نامم فاطمهست»، «زبان زینبی»، «هوایی»، «سفر عشق»، «کربلا»، «شهر عشق»، «دل جامانده»، «شیر حرم»، «علمداران»، «علم عشق» و «سرنوشت» تشکیل شده است.
در شعر سرنوشت که تقدیم به شهید محسن حججی شده است، میخوانیم
«آرامتر از عقلم و دیوانهتر از عشق
آن خانه به دوشم که درآورده سر از عشق
آن قایق طوفانزده در موج جنونم
دیوانهی لبخند کسی، در دل خونم
اینجا چه خبرهاست، که از خود خبری نیست؟
در سینه چه سری است، که بر شانه سری نیست؟
اینجا چه خبرهاست، که یاران همه رفتند؟
تا مسلخ خود، سرخوش و بیواهمه رفتند؟
رفتند بمیرند، در این عشق بمیرند
رفتند بمیرند و همه روح پذیرند
رفتند بمیرند و از این نفس ببرند
کندند دل از خود، که حبیبند، که حرند
رفتند، نگویید به عاشق، به سلامت!
مجنون نخورد هیچ، به جز سنگ ملامت
کی میشود از عشق و جنون دم زد و آسود؟
از دلبر و دل دم زد و آوارهی خود بود؟
دلبستهی معشوق، که دلخستهی خود نیست
دلدادهی دلدار، که دلبستهی خود نیست
مهمانی عشق، آن سوی دریاچهی خون است
آبادی لیلا، وسط دشت جنون است
هر کس که در این راه، دلش رفت، سرش رفت
«سینا» پدرش پر زد و لیلا پسرش رفت
اینجا چه خبرهاست که از خود خبری نیست؟
در سینه چه سری است، که بر شانه سری نیست؟
ای عشق! نظر کن، که تو مقصود جهانی
حکم است بمیریم، که تو زنده بمانی
ای عشق! نظر کن، که در این خاک، چه کردی؟
با یوسف و آن پیرهن پاک، چه کردی؟
در بند و غریب است، ولی بیم ندارد
سر میدهد، اما سر تسلیم ندارد
میرفت و دلم رفت به دنبال نگاهش
حالم، چقدر خوب شد از حال نگاهش
از حال نگاهش، سر حال آمده جانم
وا کرده دلش، پنجرهای رو به جهانم
من، غرق غریبی که دلیرانه قدم زد
در بند اسیری که امیرانه قدم زد
در آن نظر آخرش، ای عشق! چهها بود؟
گفت آن سر بر خاک: خدا بود، خدا بود»
مجموعه شعر جدید قاسم صرافان با نام «سرنوشت» در 96 صفحه، شمارگان 1100 نسخه و بهبهای 9 هزار تومان توسط انتشارات جمهورری راهی بازار نشر شده است.
قاسم صرافان در دی ماه سال 55 در شهر آبادان متولد شد و تا چهار سالگی، یعنی شروع جنگ در آنجا زندگی کرد اما از آن سال به بعد به شهر پدریاش یعنی کازرون مهاجرت کرد. تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را در کازرون سپری کرد. بعد از آن به واسطه قبولی در رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه اصفهان به این شهر آمد و برای 15 سال یعنی تا سال 90 مهمان گنبدهای فیروزهای و گردشگران کنارههای زنده رود بود. کارشناسی ارشد را هم در همان رشته و دانشگاه گذراند و پس از اتمام تحصیلات، به عنوان عضو هیئت علمی مشغول تدریس در دانشگاه شد. در حال حاضر چند سالی است که ساکن تهران است. وی فعالیت جدیاش را در عرصه شعر از سال 1384 و با شرکت در محافل و انجمنهای ادبی اصفهان آغاز کرده است. نخستین مجموعه شعر او با عنوان «از آهو تا کبوتر» در سیزدهمین جایزه «کتاب فصل» شایسته تقدیر شناخته شد.