در پشت جلد این کتاب میخوانیم: «آس و پاس در پاریس و لندن اولین کتابی است که از اورول منتشر شد. او برای چاپ این کتاب دردسرهای زیادی کشید؛ دو ناشر آن را رد کردند و حتی نویسنده نسخه دستنویس را به دوستی داد تا آن را بسوزاند. این کتاب روایت اورول است از مقطعی فلاکتبار از زندگیاش در پاریس و لندن، دورانی که در کنار آدمهای فرودست جامعه زندگی میکرد و برای امرار معاش تن به هر کاری میداد. گرچه شهرت اورول به مزرعه حیوانات و ۱۹۴۸ است، بعضی از طرفدارانش کتاب حاضر را خواندنیترین اثر او میدانند.»
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، «آس و پاس در پاریس و لندن» که در گذشته با نام «آس و پاسها» توسط اکبر تبریزی ترجمه شده بود، به تازگی با ترجمه بهمن دارالشفایی از سوی نشر ماهی منتشر شده است.
در پشت جلد این کتاب میخوانیم: «آس و پاس در پاریس و لندن اولین کتابی است که از اورول منتشر شد. او برای چاپ این کتاب دردسرهای زیادی کشید؛ دو ناشر آن را رد کردند و حتی نویسنده نسخه دستنویس را به دوستی داد تا آن را بسوزاند. این کتاب روایت اورول است از مقطعی فلاکتبار از زندگیاش در پاریس و لندن، دورانی که در کنار آدمهای فرودست جامعه زندگی میکرد و برای امرار معاش تن به هر کاری میداد. گرچه شهرت اورول به مزرعه حیوانات و ۱۹۴۸ است، بعضی از طرفدارانش کتاب حاضر را خواندنیترین اثر او میدانند.»
در مقدمه این کتاب به قلم مترجم اثر آمده است: «بیش از هشتاد سال از چاپ این کتاب میگذرد و همیشه این بحث مطرح بوده که وقایع و شخصیتهای کتاب تا چه حد واقعی هستند و تا چه حد محصول تخیل اورول. ناشر اصلی کتاب در جایی گفته که اورول، پیش از چاپ کتاب، در یادداشتی خطاب به ویراستار تاکید کرده که همه وقایع و شخصیتها واقعی هستند، البته در مواردی اسم شخصیتها یا ترتیب زمانی وقایع را تغییر داده است. طبق تحقیقاتی هم که در این دههها انجام شده نیمه اول کتاب که در پاریس میگذرد، حتی از نظر توالی زمانی تا حدود زیادی مبتنی بر واقعیت است. اما نیمه دوم، که در لندن میگذرد، تجربیات اورول است از دورههای مختلفی که خودخواسته با خیابان خوابها سر میکرده و توالی وقایع آنطور که در کتاب آمده نبوده است.»
در بخشی از فصل دو کتاب میخوانیم: «شارل جوانی بود خانوادهدار و تحصیلکرده. از خانه فرار کرده بود و با پولهایی که گاه و بیگاه به دستش میرسید سر میکرد. در ذهنتان این طور مجسمش کنید: صورتی جوان و گلگون با پوستیتر و تازه و موهای قهوهای نرم مثل یک بچه کوچولوی نازنازی، و لبهایی بیش از اندازه قرمز و خیس مثل آلبالو. پاهایش کوچکند و دستهایش به طور غیرعادی کوتاه. کف دستش هم مثل دست بچهها گود است. حرف که میزند، انگار دارد میرقصد و روی پایش بند نیست.»
از نکات جالب این کتاب آوردن نقشه دو شهر پاریس و لندن در صفحات پایانی کتاب است که در آن محلهها، پارکها و مکانهایی که داستان در آن اتفاق میافتد، علامت گذاری شده است.
بهمن دارالشفایی روزنامهنگار، مترجم و مستندساز ایرانی است. او در سال ۱۳۸۲ فعالیت مطبوعاتی خود را با همکاری با ضمیمه روزنامه همشهری به نام همشهری جهان که تحت سردبیری محمد قوچانی منتشر میشد، آغاز کرد و در آنجا به ترجمه مقاله پرداخت. پس از تأسیس روزنامه شرق به گروه بینالملل این روزنامه پیوست، وی همچنین سابقه همکاری با روزنامه اعتماد ملی و مجله چلچراغ را نیز در کارنامه دارد. «فلسفه سیاست»، نوشته دیوید میلر، «سیاست» نوشته کنت میناگ، «گیرنده شناخته نشد» نوشته کاترین کرسمن تیلور و «خرسی به نام پدینگتون» نوشته مایکل باند از آثار ترجمه شده توسط اوست.