آیت الله حاج شیخ محمود فرساد اردکانی ، متولد سال 1268، اهل محله گازرگاه یزد ، از علما و شاعران بنام یزد، متخلص به فرساد، مردی پاک نظر و عالمی دانشمند و شاعری نکته سنج و خردمندی پرمایه بود.
در کودکی در اردکان به مکتب خانه می رفت و در نوجوانی در مدرسه شفیعیه یزد تحت سرپرستی پدرش تحصیل نمود.
در سال 1300 شمسی به قم عزیمت نمود و به تدریس علوم اسلامی مشغول شد و همچنین در حوزه درس حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی شرکت نمود و به درجه عالی اجتهاد نائل شد.
به علت فوت پدر در سال 1305 قم را ترک کرده به یزد بازگشت و به تدریس علوم حوزوی از جمله سطوح فقه و اصول، مبادرت ورزید . از شاگردان ایشان علما و بزرگانی تربیت یافتند .
آقای فرساد در فلسفه و حکمت تبحر داشت و به ادبیات فارسی و عرب مسلط بود . وی با طبعی روان به زبان فارسی و عربی شعر می سرود و مسائل مفصل قضایی را با سعه صدر و وحدت نظر تجزیه و تحلیل می نمود.
ایشان می گوید روزی به محل تدریس رفتم اما با تعجب مشاهده کردم هیچ یک از شاگردان هنوز نیامده اند . سریعا این شعر را سرودم :
بر این درس و تدریس باید گریست
که استاد آن هست و شاگرد نیست
آقای فرساد به کار سردفتری دفتر اسناد رسمی مشغول بود و به سبب وسعت مالی می گوید : از روزی که خودم را شناختم تا امروز یک ریال از سهم امام و وجوهات شرعیه استفاده نکردم.
شب قبل از رحلت حاج شیخ محمود که به علت بیماری در خانه بستری بود دوستانش به عیادتش می روند . از رختخواب بلند شده و می نشیند و درحالی که بی حال بود به آن ها می گوید : واپسین روزهای زندگی من است کسانی که بر من حقی دارند بخواهید تا قبل از مرگ از آنها حلالیت بطلبم . بعد مدتی سکوت می کند و می گوید : هرچه فکر می کنم دین کسی به گردنم نیست . جز حق خدا و اولیاء دین و پدر و مادرو استادانم از این حیث خدا را شاکرم که سبکبال از دنیا می روم .
ایشان در روز 8 مرداد سال 1342 شمسی در سن 74 سالگی دعوت حق را لبیک گفته و به دیار باقی می شتابد.
پس از تشییع جنازه با شکوه از مصلی تا قبرستان جوی هر هر مطابق وصیتش در آنجا به خاک سپرده می شود.
آخرین بیت از فرساد در روزهای آخر عمر:
ای دل به وقت رفتن خاطر مکن پریشان
صدها هزا ر رفتند ما هم یکی از ایشان
گویند سه روز پس ا ز درگذشت ایشان یکی از نزدیکانش او را در عالم خواب می بیند آیت الله فرساد در خواب به او می گوید بدانید و به همه بگویید نخستین چیزی که به من در اینجا کمک کرد خوش اخلاقی من با مردم بود .
سروده شیرین فرساد:
گرتو خواهی که به پایت نرود خار کسی
همچو من دست مزن بر گل گلزار کسی
تا شود نام تو در دهر به نیکی مشهور
بار بردار کسان باش نه سربار کسی
قیمت مرد به دانایی و علم و هنر است
جز به دانش نبود قیمت و مقدار کسی
اندر این مزرعه خود تخم نکوکاری کار
که به کارت نخورد سعی کس و کار کسی
عزت نفس همین بس که ندارد فرساد
چشم بر درهم کس دیده به دینار کسی
(یزد از دیروز تا امروز : یادها و خاطره ها . صادق بهجت . یزد : انتشارات سیدعلی زاده ، 1395 . ص.222-224).
نگارش: مریم تجملیان(کتابدار کتابخانه وزیری یزد).