مرحوم آیت الله میرزا محمّد سریزدی، فرزند آخوند ملّا علی اکبر سریزدی، در دهه اوّل قرن چهاردهم قمری در یزد به دنیا آمد و چون پدرش اهل علم بود، وی نیز در یزد به تحصیل علوم حوزوی روی آورد و پس از طیّ بعضی مدارج علمی، راهی حوزه علمیّه نجف شد و نزد بسیاری از علمای آنجا؛ از جمله آقا ضیاءالدیّن عراقی و حاج میرزا علی یزدی، کسب فیض کرد. وی در نجف، در اصول، شاگرد مرحوم آخوند ملّا کاظم خراسانی و در فقه، خوشه چین خرمن علمی آیت الله سیّد محمّد کاظم یزدی بود. زمانی که مرحوم سیّد یزدی عدّه ای از مردم از جمله فرزندشان، آقا سیّد محمّد، را به جنگ با نگلیسی ها بسیج نمودند، مرحوم آقای سریزدی مامور ارسال آذوقه و تدارکات برای مجاهدین بود. وی پس از نیل به درجه رفیعه اجتهاد به موطنش یزد مراجعت کرد و چون مردی فعّال و کاردان بود، مورد توجّه علمای یزد واقع شد. او علاوه بر تدریس و تربیت شاگردان، عضو هیئت مدرّسین علوم دینی بود و در این زمان که حوزه یزد پس از دوران فترت جانی تازه گرفته بود، او بازویی نیرومند برای احیاء کنندگاه حوزه دینی بود. وی علاوه بر امامت جماعت در مسجد امیرچخماق و مدرسه مصلّی، در چند مدرسه و مسجد تدریس داشت. به علاوه، به احترام مرحوم حاج میرزا سیّد علی مدرّس لب خندقی در مجلس درس خارج ایشان حاضر می شد. زندگی این عالم عامل، پیوسته در تلاش و تکاپو سپری شد؛ به طوری که لحظه ای دست از فعّالیت بر نمی داشت. وی همچنین بنیان گذار جلسات قرآن و تفسیر در یزد بود و خود بر آن ها نظارت و اشراف داشت. او که در دوران عمر پربرکتش بنا به جهاتی از ازدواج خودداری کرده بود، در روز شنبه 19 جمادی الاوّل سا 1376ق. برابر با 1 دی ماه 1335ش. به ناگه رخت از جهان بربست و در جوار امام زاده جعفر (ع) یزد مدفون گردید.
از مرحوم حجّت الاسلام حاج سیّد ابوالفضل سعیدی که از منبری های شهیر یزد بود، نقل شده است: من با مرحوم آیت الله حاج میرزا محمّد سر یزدی خیلی منانوس بودم و ایشان هم به من مرحمتی ویژه داشتند. یک بار من که از موقعیّت و مقام علمی ایشان مطلّع بودم و هم می دانستم این عالم فهیم چقدر در انجام واجبات و مستحبّات همّت دارد، از ایشان پرسیدم: چه شده که سالیانی گذشته و رو به میان سال می روید، امّا هنوز ازدواج نکرده اید؟ ایشان فرمود: من مادر پیری دارم و دو خواهر که هنوز ازدواج نکرده اند و باهم در یک خانه زندگی می کنیم. اگر من ازدواج کنم، ناگزیر باید در همین خانه و در کنار آنها باشم و چه بسا که همسر آینده من با آنها سازگاری نداشته باشد و اوضاع خانه به هم بخورد و در این میان، من هم یا باید طرف همسرم را بگیرم یا طرف آن ها را. بنابراین، تا امروز از ازدواج صرف نظر کرده ام که البتّه، ایشان تا آخر عمر همسری اختیار نکردند و بلاعقب از دنیا رفتند.
( خاطرات خوبان (جلد 2)/ علی اکبر شیرسلیمیان. یزد: آرتاکاوا، 1396. ص 33-38).
نگارش: الهه شهبازی (کتابدار کتابخانه و موزه وزیری یزد).