یکی از برجسته ترین محافل و مراکز اجتماعی عهد صفوی که به عنوان محلی برای گردهمایی مردم کارکردی فرهنگی، ادبی و هنری داشته قهوه خانه بوده است که منابع عهد صفوی اعم از منابع تاریخ نگار، تذکره ها، منشات و دواوین شعرا کم و بیش حاوی مطالب و گزارش های پراکنده ای دائر بر وجهه فرهنگی این نهاد اجتماعی و گردآمدن فضلا و ادبا در آن هستند.
قهوه خانه در آن روزگار محفل مناسبی برای هم نشینی و موانست شعرا بوده که در آن به خواندن اشعار خود و بعضا دیگر تفننات ادبی چون مشاعره و یا جواب دادن به اشعار دیگران می پرداختند و مضافا این که اموری چون نقالی و قصه خوانی چون شاهنامه خوانی و خواندن قصه امیرحمزه صاحبقران در آن رواج و رونق کامل داشته است.خلاصه آن که مردم خاصه ادبا و شعرا مفرحترین اوقات زندگانی خود را در آن محفل سپری می کردند چنان که عبارت قهوه خانه را در عدد 772 در حساب جمل با عبارت بهشت جاودان یکسال و برابر یافته بودند و بی جهت نیست که قهوه خانه ها محل گذار پادشاهان نیز بوده است. وقتی شاه عباس صفوی در قهوه خانه بابا عرب در اصفهان از ملاشکوهی از شعرای حاضر در مجلس شعری طلبید ببیت زیر را خواند که گویای احوال اهل دل در قهوه خانه بوده است:
ما بیدلان به باغ جهان همچو برگ گل
پهلوی یکدیگر همه در خون نشسته ایم
قهوه خانه ها همچنین محلی مناسب برای مبادله اخبار، اطلاع از احوال یکدیگر و نیز ارسال یا دریافت نامه بوده است چنان که وقاری یزدی درمنشات خود صحبت از نامه ای از ظهیرا میررزا محمد ابراهیما می راند که ان را به وساطت استاد علی جان قهوه چی در قهوه خانه دریافت داشته است.
و البته قهوه خانه جایگاه هرزه گوئی و طعنه زنی نیز بوده است. دراین ارتباط مستوفی بافقی ضمن ذکر احوال خواجه عبدالغالب فرزند خواجه زینل بیک بارجینی از شعرای یزد گوید:
روزی در قهوه خانه نشسته چنانچه عادت اهل زمانه است شخصی به خبث دوستان و مصاحبان زبان گشود. مشار الیه در بدیهه این بیت نظم نموده به سمع جمع رسانیده، بیت :
منصب هر که شد هزاری خبت
می شود قهوه خانه جاگیرش
شاعر در اینجا به کنایه مناصب و عناوین تشکیلات اداری گورکانیان هند چون منصب هزاری به مفهوم فرماندهی هزار نفر و جاگیری به معنای تیول ساختن را به صورت هزاری خبث و جاگیر شدن در قهوه خانه به کار برده است.
خواندن اشعار شعرای بزرگ و پرآوازه زمانه و جواب گفتن آنها از جمله اشتغالات رایج اهل قهوه خانه بوده است و این باب آزاد و گسترده ای بود که حتی عوام نیز در آن راه داشته وبه طبع آزمائی می پرداختند. چنان که روزی در قهوه خانه میدان خواجه یزد چون این رباعی صائب تبریزی خوانده شد:
یا رب به نیاز و نازمستان الست
صایب را کن ز جام هوشیاری مست
بخشای در آن شبی که سائیم به هم
ما ساق به ساق و دیگران دست به دست
نوری تنباکو فروش از پیشه وران عامی که در آن مجلس حاضر بود، پس از شنیدن این رباعی فی البداهه به طریق زیر آن را جواب گفت:
گز زاهد شهری و وگر باده پرست
می باید داد جان و می باید رست
از مال جهان و نقد جان دل برگیر
نی ساق به ساق مال و نی دست به دست
قهوه خانه ها بنابر خصلت عمومی خود غالبا در محوطه میادین بازارها و جنب مساجد جامع و بزرگ احداث می شدند .علاوه بر قهوه خانه میدان خواجه قهوه خانه های میدان وقت ساعت، میدان میرچقماق که پیشتر در خلال شرح مسجد چقماقیه بدان و وقفنامه آن اشاره گردید، چهار سوق و چاه خانه مسجد جام از دیگر قهوه خانه های مهم شهر یزد بودند.
حکام و بزرگان ولایت نقش مهمی در احداث قهوه خانه ها داشتند. از جمله قهوه خانه ای بود که الله قلی بیک همراه با بازارچه ای در حوالی میدان وقت و ساعت در داخل حصار شهر برپا کرد. و نیز میرزا حکیم کلانتر یزد در روزگار شاه صفی قهوه خانه چهار سوق را احداث کرد. با توجه به این میرزا حکیم علاوه بر قهوه خانه چهارسوق به مرت عمارت دارالفتح از عمارات مجلل دوره تیموری نیز پرداخته و چهار سوق نیز در جنب عمارت دارالفتح قرار داشته از این رو ظاهرا بنای این قهوه خانه هم زمان با تعمیر عمارت مذکور صورت گرفته است.
صاحب منصبان شرعی و مذهبی نیز بعضا در ایجاد قهوه خانه آن هم در محوطه اماکن مذهبی مبادرت می ورزیدند. چنان که احداث قهوه خانه چاه خانه مسجد جامع یزد دلالت بر آن دارد. چاه خانه مزبور عبارت از عمارت چاه آب سردی بود که به سال 819 درروزگار شاهرخ تیموری توسط شاه نظام کرمانی وزیر وقت یزد ساخته شد و شرف الدین علی یزدی بدین مناسبت ابیاتی در ماده تاریخ آن سرود که در تواریخ یزد نیز درج گردیده است.
این چاه خانه در سده یازدهم هجری توسط متولی وقت مسجد جامع یزد عمارت نو یافته و به قهوه خانه تبدیل گشت .احتمالا متولی مزبور مولانا شهابا عبداللها یا شخص دیگری از خاندان مولانا مسعود متولی بوده که در آن روزگا طی چندین نسل عهده دار تولیت مسجد جامع بوده اند.
(تاریخ فرهنگی یزد در روزگار شاه عباس ثانی و شاه سلیمان صفوی/ محمدرضا ابویی مهریزی. تهران: انتشارات دکتر محمود افشار یزدی، 1391).
نگارش: مژگان شکرریز یزدی (کتابدار کتابخانه وزیری یزد).