تئاتر روحوضی ( نقاره چی ها که بودند؟)
در گذشته (حدود ۴۰ - ۵۰ سال پیش) سرگرمی مردم یزد به وسیله اجرای بازیهای محلی بود که توسط نقاره چی صورت می گرفت.
نقاره چی ها آنهایی بودند که میگفتند « تیارت» در میآورند و رسم بود هنگام غروب آفتاب این نقاره چی ها در محلی معین به نام نقاره خانه ( بالا خانه ای واقع در میدان قلعه که همان خیابان استانداری فعلی در یزد می باشد) با سرنا و تنبک و دایره (اربونه) آهنگهایی بنوازند و غروب آفتاب را اعلام دارند.
این دسته در مجالسی که بزم عروسی برپا میشد یا زائویی پسر به دنیا آورده بود، شرکت می کردند و ترانه هایی می خواندند و بازی های مختلفی را به معرض تماشا قرار میدادند.
سردسته نقاره چی ها سوار بر الاغی نسبتاً زیبا و خوش پوش میشد و تنبک بزرگی هم جلوی روی خود قرار میداد و افسار عنتری هم به دست می گرفت و دنبال او افراد همکارش به راه می افتادند. در طول راه گاه گاهی هم دستی به تنبک می زدند که مردم کوچه و بازار خبردار شوند و خط سیر نقاره چی ها را دنبال نموده در مجلس بزم شرکت نمایند.
اغلب نقاره چی ها بدون دعوت به خانه های عروس و داماد یا زائو میرفتند و این، دو حالت داشت یا صاحب خانه اهل ذوق و اهل دل بود یا مخالف ساز و آواز، اگر موافق بود که جایی برای آنها ترتیب می داد و آنها را می پذیرفت و گرنه صاحبخانه نقاره چی ها را به باد ناسزا گرفته و آنها را از در میراند. ناگفته نماند که نقاره چی ها پیه ناسزا شنیدن را قبلاً به تن خود مالیده بودند.
گاهی هم از طرف صاحبخانه قبلا از نقاره چی ها دعوت به عمل میآمد که در این صورت اکثرا روی حوض خانه تختی میگذاشتند و یا در تالار خانه جای مناسبی قبلاً برای اجرای بازی در نظر گرفته بودند و اگر بدین طریق می بود مجلس گرم تر می شد و با عده بیشتر تماشاگر و نظم بهتر بازی ها انجام می گرفت.
از نقاره چی های معروف چندین سال گذشته در یزد می توان از رضا حکیم ( حکیمی) نام برد.
اغلب نوجوانی همراه این گروه بود که پس از استقرار، با آهنگ تنبک و اربونه چند سوزن یا سنجاق وسط مجلس روی فرش یا گلیم فرو می کرد و با حرکات رقص خود با توجه با آن که با دو دست راه میرفت و پاها به هوا بود سنجاق ها را یکی یکی به وسیله دندان یا لب و از زمین بلند میکرد و با همان حالت رقص به بزرگترها و تاجرهای تماشاگر تقدیم می نمود و انعام می گرفت و هر چه این عمل تکرار میشد پول بیشتری به دست میآورد.
در لا به لای بازی و رقص هم انتری تربیت شده شرکت میکرد و حرکاتی از خود نشان می داد و به دستور نقاره چی کارهایی می کرد و از مردم پول میگرفت و به صاحبش میداد.
بازی با عنتر
عنتر نیز کلاه گیوه و یا دستمالی را برمی داشت و روی سر خود قرار میداد و با دو پا و یک دست با آهنگ اربونه می رقصید و جمعیت میگفتند: خشتی بیار خشتی ببر ، پسین بشه مزشا ببر.
(یزدنامه (جلد 1)/ ایرج افشار. تهران: انتشارات جداگانه، 1371.ص 505-507).
نگارش: مریم تجملیان (کتابدار کتابخانه وزیری).