حاج شیخ محمود فرساد، فرزند مجدالعلماء اردکانی، در سال 1309 ه.ق، در دریای عدن، در راه مکّه به دنیا آمد و پس از تحصیلات اوّلیه، در سال 1324، برای ادامه تحصیل راهی اصفهان شد. وی در اصفهان به علّت هوش و استعداد سرشاری که داشت، موفّق شد مراحل مختلف تحصیل حوزوی را پشت سر گذارد و از محضر اساتیدی؛ همچون: شیخ علی مدرّس یزدی، شیخ عبدالکریم گزی و حاج سیّد محمّد صادق اصفهانی استفاده کند. سپس مجتهداً عازم نجف شد و در حلقه درس آقا سیّد محمّأ کاظم یزدی و آقای شریعت اصفهانی و آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی و آقا ضیاء عراقی درآمد. وی بعد از پایان تحصیلات خود، از نجف به یزد آمد تا این که بعد از احیاء حوزه علمیّه قم، بنا به دعوت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی، به قم رفت و در آنجا به تدریس و تحقیق پرداخت. از شاگرادان نامدار وی در این زمان، مرحوم آیت الله امام خمینی (ره) بودند که قوانین میرزای قمی و ریاضی را نزد مرحوم فرساد فراگرفتند. وی پس از چندی اقامت در قم، در حالی که مجتهدی مبرّز و ادیبی مجرّب بود، به یزد مراجعت کرد و تا پایان عمر در این دیار ماندگار شد. آیت الله فرساد پس از ورود به یزد، در حوزه این شهر به تدریس پرداخت و حوزه درسش پیوسته مورد توجّه طلّاب و مدرّسین یزد بود. به جز این، در امر ثبت و اجرای امور شرعی مردم یزد مشغول بود و انجام این کار با دقّت و در حدّ وسواس صورت می گرفت. او به جهت این که شاعری تمام عیار و خبره ای در ادبیّات عرب و فارسی بود، در جمع شاعران یزدی، سرآمد زمان و مشارٌ بالبنان بود. او مردی خوش مشرب و خلیق بود و مجلس او، محضر انس و الفت. سرانجام این عالم بزرگ در روز دوشنبه 8 ربیع الاوّل سال 1383 ق. برابر با 7 مرداد 1342ش. از دنیا رفت و در قبرستان «جوی هُرهُر» یزد مدفون گردید.
مروّت و مردانگی:
معمولا غریب به کسی می گویند که دور از وطن و دیار خویش است، امّا شاید غریب تر از این کسی است که در وطن خود، خانه و کاشانه ای ندارد. نقل شده است: یکی از طلّاب حوزه علمیّه یزد که زمانی شاگرد مرحوم آقای فرساد بوده است، برای خرید خانه ای در یزد به هر دری می زند، امّآ به نتیجه نمی رسد. پس به عزم عرض نیاز عازم قم می شود تا با تمسّک به حضرت معصومه (ع) سرپناهی برای خود و خانواده اش فراهم کند، امّا قبل از این که وارد بر حرم مطهّر شود، یکی از طلّاب یزدی مقیم قم را که قبلا با او آشنا بوده، می بیند و او درباره انگیزه سفر به قم می پرسد. آن آقا هم جریان را برایش تعریف می کند و می گوید که به این منظور به قم آمده ام و عازم تشرّف به حرم مطهّر هستم. آن طلبه شوخ طبع هم از روی طعنه یا شاید برای این که عزم او را در گرفتن حاجت جزم کند، می گوید: به همین خیال باش که وقتی از دروازه یزد وارد می شوی، خانه ای برایت آماده شده و تو آن را تصاحب می کنی!
پس آن شخص با دلی شکسته به حرم می رود و پس از چند روز اقامت به یزد بر می گردد، امّا به محض ورود به شهر بعضی از دلّالانی که خبر از کار او داشتند، پیش وی می روند و اظهار می دارند: خانه ای که سه حیاط تو در تو دارد، برای فروش آماده است! سپس برای دیدن آن به محل می روند و اتّفاقاً خانه، مورد پسند آن طلبه واقع می شود. بعد برای انجام معامله و تنظیم سند، در ساعتی معیّن، در دفتر مرحوم آقای فرساد حاضر می شوند و پس از طیّ مقدّمات، زمان پرداخت وجه می رسد. در اینجا، خریدار خیلی آهسته و در گوشی به مرحوم فرساد می گوید: من خانه را پسندیده ام، امّا پولی ندرام! آن بزرگوار هم می فرمایند: اشکالی ندارد، وجه مورد نظر رامن به فروشنده می پردازم تا بعد با تو حساب کنم و بعد هم، وجه را خود می پردازند! آن شخص می گوید: من پس از انجام معامله، نامه ای به قم نوشتم و به دوست طلبه ام رساندم: حضرت معصومه (س) به جای یک خانه، سه خانه به من مرحمت فرمودند!
(خاطرات خوبان (جلد 2)/علی اکبر شیرسلیمیان. یزد: آرتاکاوا، 1396. ص 141-150).
نگارش: الهه شهبازی (کتابدار کتابخانه وزیری یزد).