گوبازی
گوبازی یکی از بازی های محلی است . «گوی» از پارچه ا ی که دور آن با نخ های رنگارنگ قلاب دوزی شده بود ، درست می شد که بسیار سفت و محکم بود. جوانان و کودکان در دسته های چند نفری در کوچه یا میدان جمع می شدند. آن کس که گوی را در دست داشت، بازی را شروع می کرد ، یعنی با قدرت و هرچه در توان داشت گوی را به طرف یک نفر پرتاب می کرد . پس از این که گوی به بدن طرف مقابل می خورد، بقیه به طرف گوی هجوم می بردند . هرکس زرنگ تر بود گوی را به دست می آورد و هرکس را که می خواست با آن می زد. بعضی مواقع به قدری گوی محکم می خورد که بدن طرف سیاه می شد.
جو سیاه
در این بازی بچه ها به دور هم جمع می شدند و دو نفر را به نام «استاد» انتخاب می کردند. آن دو نفر با مشورت یکدیگر اسمی را در نظر می گرفتند. بچه ها به ترتیب صف می کشیدند . استاد در حالی که یک سر طناب یا کمربندی را که به آن «تُرنه» می گفتند در دست داشت طناب را به دست نفر اول می داد و می گفت: «بکو» . طرف شروع به گفتن می کرد و مثلا می گفت«آدم...، گیاه...، حیوان...» و اسامی را می شمرد. اگر درست نمی گفت ترنه را به نفر بعدی می داد و اگر درست می گفت استاد می گفت «بکو و برو» و سر ترنه را ول می کرد او هم شروع به زدن می کرد. بچه ها فرار می کردند. استاد می گفت: جو سیاه . بچه ها حمله می کردند و ترنه را از دستش می گرفتند یا پرتاب می کرد . یک نفر ترنه را می آورد و به دست استاد می داد. بقیه او را چشم بسته نزد استاد می آوردند . استاد می پرسید: ترنه را کی آورد؟ زمینی یا هوایی؟ اگر دروغ می گفت باید کتی بدهد یعنی کسی که ترنه را آورده بود را تا جایی که استاد معلوم می کرد کولی بدهد. سپس بازی از سر گرفته می شد.
گرگم و گله می برم
این بازی به این شکل بود که یکی گرگ بود و یکی چوپان می شد. بقیه بچه ها هم پشت سر چوپان می ایستادند و پیراهن یکدیگر را می گرفتند. گرگ می گفت: گرگم و گله می برم. چوپان می گفت: چوپون دارم نمی ذارم. گرگ می گفت: می برم خوبِ خوبِ شو. چوپون می گفت: نمی دم پشکلشو. گرگ می گفت: دندون من تیزتره. چوپون می گفت: چماق من گنده تره. بعد گرگ می گفت: بگرد تا بگردیم و حمله می کرد. چوپان و گله اش به دور میدان می چرخیدند تا بالاخره یکی گیر می افتاد.
جیگر جیگر
بچه ها دست به دست هم حلقه می زدند و یک نفر هم استاد بود. بچه ها می گفتند: «جیگر جیگر». استاد می گفت: جون جیگر. بچه ها می گفتند: سوخته دلم. استاد می گفت : بیا به در. بچه ها می گفتند: دروازه کی؟ استاد می گفت: دروازه فلانی. بچه ها می گفتند: صدای چی چی؟ استاد می گفت: صدای گاو. بچه ها صدای گاو می دادند و از دورازه بیرون می رفتند . آن کس که از دروازه اش بیرون رفته بودند ، عقب گرد می کرد و می ایستاد و به همین منوال تا آخرین نفر بازی ادامه پیدا می کرد.
شش خونه بازی
در این بازی شش خانه مربع شکل متصل به هم می کشیدند. سه خانه طرف راست و سه خانه طرف چپ و یک نیم دایره آخر خانه ششم . یک سنگ کوچک را ازبیرون از شش خانه پرتاب می کردند. اگر داخل خانه قرار می گرفت، فرد مورد نظر یک پای خود را بالا می گرفت و شروع به پرش به داخل خانه می کرد و با پای خود سنگ را داخل خانه ها جا می داد. اگر سنگ به خط وسط خانه ها می خورد می باخت. این کار ادامه داشت تا سنگ داخل نیم دایره قرار گیرد و آن فرد برنده بازی می شد. ولی اگر بازنده می شد نفر بعدی بازی را شروع می کرد.
قوتول بازی
تعداد نفرات از دو تا شش نفر بودند. وسایل مورد نیاز هم مقداری خرده شکسته تنگ و سبو یا چینی که در اصطلاح محلی به آن «قوتول» می گفتند، بود. هر نفر مقداری جمع آوری می کرد و دایره وار می نشستند . هر نفر شش یا دوازده عدد بر می داشت. و بقیه را جلو خود انبار می کرد. سنجش شروع می شد. نفر اول قوتول ها را که در دست داشت به هوا پرتاب می کرد و پشت دست را جلو آنها می گرفت و هر مقدار که پشت دست جمع شده بود می شمرد. نفر بعدی همین طور تا آخرین نفر. هر کس بیشتر داشت بازی را شروع می کرد. او دو دست را می گرفت و بقیه قوتول هایی که در دست داشتند را در دست های او می ریختند. قوتول ها را با دو دست به هوا پرتاب می کرد و پشت یک دست را جلو آن می گرفت. قوتول های پشت دست را به کف دست منتقل می کرد. سه تا سه تا جلو خود می ریخت و با یک قوتول که در دست داشت قوتول های روی زمین بازی را دانه دانه جمع می کرد و سه عدد سه عدد جلو خود می ریخت. بدین ترتیب که قوتولی که در دست داشت به هوا پرتاب می کرد و یک قوتول از زمین برمی داشت و قوتول را در هوا می گرفت. اگر نمی توانست بگیرد یا هنگام برچیدن دو قوتول به هم می خورد ، می باخت. بازی کنان باید قوتول های ذخیره را وسط میدان بریزند . هرکس پس انداز خود را تمام می کرد مجبور بود برود قوتول جمع کند .
کلاه زدن
از دیگر بازی های محلی «کلاه زدن» بود. بدین صورت که جوانان در میدان ده جمع می شدند و کلاهی را به دیوار به ارتفاع سه متری یا دو متری نصب می کردند. آنهایی که در پریدن و پرش مهارت کامل داشتند از آخر میدان با سرعت می دویدند پای دیوار و با یک خیز کلاه را می زدند . این کار از عهده همه کس برنمی آمد.
الختری
یکی از بازی های پرهیجان بازی الختری بود . بچه ها و در بعضی مواقع جوانان در یک میدان وسیع دور هم جمع می شدند و دو نفر را به نام «سرگروه» انتخاب می کردند . آن دو نفر افراد خود را از بین بچه های زرنگ انتخاب می کردند. آنها با سنگ دو دروازه در آخر میدان مقابل هم به عرض یک متر مشخص می کردند. یک گروه یکی از افراد زرنگ تر خود را به نام «عروس» تعیین می کرد که پشت سر گروه داخل دروازه در حالی که مانند بقیه گروه انگشت بزرگ پای خود را با دست گرفته بود، قرار می گرفت. سایر اعضای دو گروه نیز انگشت بزرگ پای خود را با دست می گرفتند و با یک پا به سوی هم حمله می کردند. وسط میدان به هم می رسیدند و مبارزه شروع می شد. به وسیله سینه و شانه به هم ضربه می زدند. هرکس ضعیف تر بود و دستش رها می شد و پایش به زمین می رسید از میدان در می رفت. بازی ادامه پیدا می کرد. دسته عروس تا آخرین نفر از عروس دفاع می کردند. اگر عروس زرنگ بود با سرعت خود را به دروازه طرف مقابل می رساند و گروه او برنده می شد. اما اگر نمی توانست و گرفتار افراد گروه رقیب می شد می سوخت و آن گروه بازنده محسوب می شد.
مُرغِش گیرو
از جمله بازیها مرغش گیرو بود. تعداد بازیکنان پنج نفر یا بیشتر بودند. وسیله بازی هم یک عدد گوی و یک چوب. تقریبا یک متری کسی که گوی و چوب را در دست داشت بالای زمین و بقیه پایین زمین قرار می گرفتند. او گوی را به هوا پرتاب می کرد و با چفته (چوب) به زیر آن می زد و می گفت : مرغش گیرو. اگر افراد پایین می توانستند گوی را بگیرند آن کس که گوی را گرفته بود بالای زمین می رفت و گوی و چفته را می گرفت و بازی را شروع می کرد. به همین ترتیب تا آخرین نفر.
بازی قِلِیگینه ماس خاگینه
تعداد بازی کنان: دو تا ده نفر
وسیله بازی: دوعدد گوی که از نخ و پارچه درست می کردند.
بچه ها اول هیج می زدند یعنی هر یک دست راست خود را پشت سر می بردند دو نفر با هم می گفتند: «هیج ژالا» بعد دست ها را جلو می آوردند هر کس تعداد انگشتان بازش بیشتر بود؛ شروع کننده بازی محسوب می شد. قرعه به نام هرکس می افتاد، گوی ها را بر می داشت و پای یک نفر را هدف قرار می داد و با شدت می زد. گوی نباید از زانو بالاتر بخورد . چنانچه طرف خم می شد تا گوی را بردارد با گوی دومی می زد. این دفعه هر کجا می خورد اشکالی نداشت. از این لحاظ کسی جرات نمی کرد گوی را بردارد. گوی ها همین طور در اختیار همان فرد بود تا یکی از بچه ها نترسد و گوی را بردارد و او را بزند. بازی همین طور ادامه پیدا می کرد.
ترنه بازی
بچه ها دایره وار حلقه می زدند. یک نفر داوطلب می شد. دو چشمش را با دستمال محکم می بستند به طوری که نبیند. یک طناب کوچک یا کمربند به دستش می دادند. وسط میدان می آمد. یک نفر دور میدان می گشت و صدا می زد. آن کس که چشمانش بسته بود به طرف صدا می رفت و طناب یا کمربند به سوی او پرتاب می کرد. او جاخالی می داد. همین طور می گشتند تا بالاخره به او می خورد. چشمان طرف مقابل را می بستند.
حسن خونه کی
در این بازی بچه ها دور هم جمع می شدند. دو نفر را به نام «استاد» از بین خود انتخاب می کردند. آنها با مشورت هم ، خانه یک نفر را در نظر می گرفتند . دو نفر را از بین بچه ها بیرون می آوردند . از نفر اول می پرسیدند : «حسن خونه کی؟» اگر درست جواب نمی داد از دومی می پرسیدند . همین طور تند تند سوال می کردند تا یک نفر درست جواب می داد که او برنده می شد. سپس به اتفاق استاد به در خانه آن طرف می رفتند و می پرسیدند : «سواره یا پیاده؟» اگر می گفت: سواره بازنده باید نفر برنده را کول کند تا سر دَک بیاورد و اگر می گفت پیاده ، پیاده برمی گشتند.
سنگ چَر چَر مَچِرا
این بازی به ا ین ترتیب بود که بچه ها دایره وار حلقه می زدند . چسبیده به یکدیگر و دست ها پشت سر، پنجه در پنجه می کردند و یک نفر رو در روی بچه ها و یک نفر پشت سر بچه ها می ایستادند . آن کس که پشت سر بچه ها بود شروع به خواندن می کرد و می گفت : « سنگ چر چر مچرا، کی می چرانه گله را، گله از باغ می آد، چریده و چاق می آد، دست به دنبه اش نزنید که بوی سیر داغ می آد.» بعد سنگ یا شیئی را در دست یک نفر می گذاشت و آن کس که رو در روی بچه ها ایستاده بود باید بگوید سنگ در دست چه کسی است. اگر درست می گفت، بازی را برده بود، و الا می باخت.
اولین شاه آفرین
از دیگر بازی ها «اولین شاه آفرین» بود؛ بدین ترتیب که بچه ها با فاصله از یکدیگر خم می شدند و دست ها را سر زانو می گذاشتند . قبل از آن هیج می زدند و یکی را برای پریدن از روی بچه ها انتخاب می کردند. آن فرد اگر تا آخرین نفر می پرید و پایش به بچه ها نمی خورد برنده بود. و الا در آخر صف به همان ترتیب خم می شد و نفر بعدی پرش را شروع می کرد تا آخرین نفر . دفعه دوم دست ها را بالاتر از زانو می گرفتند. و همین طور بازی ادامه پیدا می کرد.
ارجین بادوم
این بازی به این صورت بود که بچه ها هر کدام تکه چوبی داشتند. چوب ها را با فاصله معینی روی زمین می گذاشتند . پس از هیج زدن یک نفر انتخاب می شد و مانند بازی الختری ، پای چپ خود را در دست می گرفت و با پای راست از روی چوب ها می پرید و می گفت «اَرجین، بادوم، تِنگِز، کَهکُم، قیج، بُتِه، علی جون» (همه نام درختان کوهی هستند). اگر پایش به چوب ها نمی خورد برنده بود . اما اگر به یکی از چوب ها می خورد بازنده بود و باید کتی بدهد. بعنی صاحب چوب را در فاصله ای که قبلا تعیین شده بود کول کند و ببرد.
اسا زنجیر کش
بچه ها دو نفر را به عنوان «استاد» انتخاب می کردند. استاد حلقه درِ خانه یا تنه درختی را محکم با دو دست می گرفت. یکی از بچه ها که قوی تر بود پشت سر استاد دست هایش را دور کمر او قلاب می کرد. بقیه به همین شکل زنجیروار قرار می گرفتند. نفر آخر که استاد بود به نفر اول می گفت: «استاد زنجیرکش» جواب می داد: «بله» می گفت: «رفتی هیزم زار؟ » می گفت: «بله» می گفت: «طنابت رسید؟ » می گفت: «نه» می گفت: «بکشم تا برسه؟ » می گفت: «بکش» سپس با قوت هر چه تمام می کشید. اگر دست استاد باز می شد بازی را باخته بودند. اگر دست یکی ازنفرات باز می شد خود و بچه های پشت سرش باخته بودند و ازدور یا میدان در می رفتند و بازی ادمه پیدا می کرد.
بازی شتری
شب هنگام بچه ها به دور هم جمع می شدند . یک نفر می شد ساربون و یک نفر تاجر. بقیه هم مثل قافله شتر به دنبال هم قطار می کشیدند و لباس هم را می گرفتند. با زلنگ و زلال به در خانه یکی از دکان دارها می رفتند . ساربون در می زد. صاحب خانه می گفت: «کیه» ساربون جواب می داد: «قافله از یزد اومده» اگر صاحب خانه سرحال بود ، می گفت: «بارها را بیاندازید» و مقداری خرما ، سنجد یا چیزهایی از این قبیل به آنها می داد. اما اگر حس می کرد سر به سرش گذاشته اند چند فحش آبدار نثار آنها می کرد.
ترکه بازی
اغلب در عروسی ها جوانان با ترکه بازی یا چوب بازی هنرنمایی می کردند. در قدیم تعدادی ترکه انار را دسته می کردند و با نخ تابیده محکم می بستند و همچنین یک ترکه بلند صاف نیز داشتند. بازی به این صورت بود که دو نفر به میدان می آمدند ، یک نفر برای محافظت از پاهای خود دسته ترکه را برمی داشت . نفر بعدی ترکه صاف را در دست می گرفت . آنها همراه با نوای ساز و نقاره به دور میدان یا پیشاپیش عروس و داماد می چرخیدند. اولی سعی در نگه داشتن ترکه ها داشت تا مانع خوردن ترکه به پای خود بشود و طرف مقابل برای زدن ترکه به پای او تلاش می کرد . مبارزه ای تنگاتنگ. کشیده شدن ترکه ها بر روی زمین باعث گرد و خاک می شد. به تدریج ترکه ها مبدل به چوبی بلند گردید. چوب بازی هنوز هم معمول است.
(فرهنگ عامه اسفندآباد/ منوچهر شمس اسفندآبادی. یزد: علم نوین، 1394.ص. 156-171).
نگارش: مریم تجملیان (کتابدار کتابخانه وزیری).