دیدی ای دل که چِسان عمرِ تو چون باد گذشت
بیشتر با غم و اندوه و کمی شاد گذشت
عمر طی گشت و جهان با همه خوبی و بدی
گر که می بود خراب و اگر آباد گذشت
گلویِ ما نشد از آب و نباتی شیرین
آه کَز آن همه دَم ناله و فریاد گذشت
خوش بر احوالِ کسی باد که در راهِ خدا
از زر و سیم و سرا و زن و اولاد گذشت
شد به یادِ لبِ دلدادهء خود، شیرین کام
تیشه بر دستِ خود از کوه، چو فرهاد گذشت
نام نیکش به جهان همچو انوشِروان ماند
هرکسی زندگی اش با دَهش و داد گذشت
"احمدا" ، گویِ سعادت بِرُبود آن که به عمر
زیست آزاد در این عالم و آزاد گذشت