از میان شهرهایی که در همسایگی یزد قرار داشته، بسیاری از دانش پژوهان بارها از شهر کوشک نو نام برده اند. این کوی را محمد زمجی ساخته است. وی، نماینده ابومسلم خراسانی بود که در سال های 132 و 140 پس از هجرت (479 تا 757م) در یزد فرمانروایی می کرد. این سخن، با دیدگاه بسیاری از پژوهشگران و تاریخ شناسان، که منطقه مسجد جامع، از جمله بخش های دیرین شهر است، سازگاری دارد. آیتی، در بازشناسی خاستگاه یزد بر این باور است که در سده سوم پس از هجرت، یزد به دلیل وضع تجاری، نامور شده است. با توجه به جایگاه یزد در گذرهای خاوری –باختری و شمالی-جنوبی، گفتنی است که این باور بسیار درست به نظر می رسد در اوایل سده چهارم هجری، سلسه آل بویه به فرمانداری رسید و در اواخر حکومت خود (سده 11 پس از میلاد)، کاکوییدها که وابسته به آل بویه و دیلمیان بودند در یزد فرمانروایی می کردند. سیاست هوشمندانه آل بویه، بر پایه پرداخت مالیات سنگین به خلیفه، به همراه کنترل جایگاه یزد در بخش های خاوری آن، باعث شد تا این شهر، فرمانروایی تا اندازه یی خود مختار داشته باشد. بدین دلیل، سلسله هایی مانند کاکوییدها توانستند کمک در خور توجهی در ساخت و گسترش این شهر داشته باشند. علاءالدوله کلنجار، از زمامداران پایانی کاکوییدهاست که در زمان ملکشاه سلجوقی، در یزد فرمانداری می کرد. از وی، در تاریخ بسیار نام برده شده است. نخستین آن مربوط به دادن نامی مستعار به این شهر بر می گردد، مانند: شهر ستایش یا دارالعباده. این نامگذاری، به دلیل سرگذشتی است: از درخواست علاءالدوله از ملکشاه، مبنی بر فرستادن وی به شهری که بتواند همه عمر خود را در آنجا به عبادت بنشیند. با این همه، بیشترین اسناد و مدارک موجود درباره دوره یی است که وی به بیشترین دگرگونی های ساختاری در این شهر پرداخت. مهم ترین کار وی ساخت باروها و دروازه های شهر بوده است. آیتی می گوید: از نوشته های روی یکی از دروازه ها این گونه بر می آید که در سال 1042 پس از میلاد ساخته شده؛ ولی این تاریخ با زمامداری ملکشاه و به فرمانداری رسیدن علاءالدوله، همخوانی ندارد یا این دروازه پس از این تاریخ ساخته شده، یا علاءالدوله سازنده آن نبوده است. بسورس نیز، از این دوگانگی یاد می کند و می گوید: در سال 443 (1051 پس از میلاد) از اصفهان به این منطقه آمده است. بدین روی، باید دانست که تاریخنگاران از دو سند سست تاریخی بهره گرفته اند: 1. شاید در زمان پادشاهی طغرل بوده است که علاءالدوله زمامداری یزد را بر عهده گرفته است 2. با اینکه علاء الدوله به ساخت دروازه های شهر پرداخته، ولی این دروازه ها از نخستین دروازه های این شهر نبوده است. افشار از گفته استخری، تاریخشناس سده دهم پس از میلاد می گوید که شهر یزد، با وجود کوچکیش، پیش از ورود علاء الدوله وجود داشته و دارای دیوار و دو دروازه بوده که به باب ایزد و باب مسجد مشهور بوده است. در دوران فرمانداری علاءالدوله، دو منطقه مسکونی تازه در پیرامون این شهر به نام های یعقوبی و نصرآباد پدید آمد که به ترتیب در بخش های شمال باختری و باختر شهر کنونی جای می گیرد. با توجه به جایگاه این حومه ها و با دیوارهای شهر کهن یزد، روشن است که یعقوبی و نصرآباد بیرون از محدوده شهر بوده است. گزاره ای که چُکسی از بخارا دارد نیز، در روشنگری و دریافت از الگوی پیشرفت های تازه شهرها بسیار روشنگر است. پس از درآمدن پیروزمندانه کوتایبا به بخارا، زرتشتیان، بوداییان و مسیحیان نستوری بومی که می توانستند شهر را ترک کنند، توانستند در پیرامون آن سکنا گزینند. این ژنرال مسلمان به افراد نامسلمان دستور داد تا نیمی از دارایی ها و از جمله خانه های خود را رها کنند. برای کسانی که خانه های خود را از دست دادند، خانه هایی تازه دور از مسلمانان ساخته شد و هر گروه در جای ویژه خود اسکان داده شدند. یکی از این محله ها که در سوی چپ دروازه شهر قرار داشت، ویژه زرتشتیان بود. چکسی می گوید: پس از ورود حاکمان مسلمان بسیاری از مناطق شهری از جمعیت بومی خود تهی شد و از آنجا که زرتشتیان به خواست خود منطقه را ترک نکردند، در بیرون از محدوده شهر (منطقه حفاظت نشده) منطقه یی مسکونی برای خود پدید آوردند. محله یعقوبی و پیرامون آن، که امروزه به سرسنگ شناخته می شود، نشستگاه یهودیان نیز بوده است. شاید علاءاالدوله آگاهی های کاربردی را از دیگر مناطق آورده است؛ اما هیچگونه نوشته شده یی در پذیرش یا نپذیرفتن این فرضیه در یزد وجود ندارد. از میان مناطق کهن یزد، از اهرستان (در بخش بیرونی دیوار شهر) در همه کتاب های تاریخی نام برده شده است. بویژه، در دانستان هایی که به باغ های این منطقه می پردازد. برای نمونه آیتی می گوید: پسر علاء الدوله، امیر علی گرشاسپ، به یاد پدرش در این منطقه باغی بنا کرده است. بدین ترتیب، خاستگاه دقیق این منطقه را، که اکنون در جنوب باختری شهر واقع شده است، می توان به دوره پیش از اسلام پیوند داد. مسجد جامع باستانی شهر، از سوی امیر علی بنا شد، با این همه، هم اکنون، هیچ نشانی از ساختمان گرشاسپی نمی توان یافت. با توجه به ساختمان های کاکوییدها که کمابیش همه جا نشانی از آنها دیده می شود، در می یابیم که یزد در سه راستا رشد کرده است: به سوی جنوب و خاور و باختر. از دید بررسیهای جغرافیایی، شهر در راستای شمالی – جنوبی، با کمی شیب به سوی بخش باختری رشد کرده است. با وجود نقش الگوی جاده های بازرگانی بومی در گسترش این گذر، شاید وضع آب و هوایی بیابان و منابع آبی مناطق جنوب، خاور و باختر، یزدیها را وادار کرده، خود را با منابع آبی و تنگناهای توپوگرافیک همسازی کنند. پیرنیا، سه راستای کلی برای شهرهای ایرانی شناسایی کرده و یزد را در گروه رونه راسته (شمال باختری به جنوب خاوری) گذاشته اشت. با این همه، این دسته بندی، بیش از آنکه نشانگر جایگاه تاریخی و گذشته یزد باشد، بیشتر سمت و سوی کنونی شهر را نشان داده است. با تکیه شهر بر بازرگانی منطقه یی و مهمتر از آن منابع آب آشامیدنی جنوبی، شهر به گونه یی طبیعی، در راستای گذر میان کرمان – تهران گسترش یافته است. پس از کاکوییدها، یزد پیوند خود را با دولت مرکزی عثمانی، یعنی ترکان غور (1149 تا 1209 میلادی) و خوارزمشاهیان (1172 تا 1231 میلادی) از دست داده است. گفتنی است هر دوی این قوم ها، در پیامد جنگ های صلیبی مرزهای باختری، توجه بیشتری به استان های خاوری کردند. این وضع، به نیرومندی فرمانروایان محلی انجامید که یزد نیز یکی از آنها بود. اتابکان یزد که، از تبار کاکوییدها بودند، توانستند به آبادانی و گسترش یزد بیفزایند. در آغازین سال های سده هفتم هجری (سال های آغاز سده سیزده میلادی)، این فرماندهان، دگرگونی های درخور توجهی در این شهر ایجاد کردند. یک محل مسکونی، به دستور مادر قطب الدین اتابکی؛ مریم ترکان، در خارج از دروازه های شهر ساخته و مریم آباد نامیده شد. این منطقه، در بخش شمال خاوری شهر و تا دو دهه پس از آن، بخشی از منطقه روستایی شهر بوده است. مریم ترکان، که مریم امیر نیز خوانده می شده، محله دیگری، ولی نزدیکتر به شهر، بنا کرد که با نام نستعار وی خوانده می شد، این محله، هم اکنون مالمیر نام دارد. دروازه شهر به همین نام آوازه یافت و به دستور او برای محله کناری آن نیز دروازه دیگری ساخته شد. قط الدین نیز در محلی فرمانروایی می کرد که اکنون فهادان نامیده می شود. این منطقه در دوران وی، یوزداران (نگهداران جانوران بیابانی) نام داشت؛ ولی، بعدها به نام کنونی خوانده شد. گفتنی است که هر دوی این واژگان یک معنی دارد. در کنی پلنگان نیز کوچه باریک همتایی دیده می شود که ساخت آن به حکمرانش پیوند خورده است. نامگذاری برخی از خیابان های کوچکتر و کوی های این بخش از شهر، به گونه یی بی مانند نشانگر دیل اصلی ساخت این بخش، یعنی نگهداری جانوران بیابانی است که برای مراسم ویژه از آنها نگهبانی می شد. یزدی ها، این بخش و کوچه های پیرامونی آن را جنگل می خوانند که نشانه یی از محیط یا زیستگاهی است که پیشینه ویژه یی داشته است. در زمان زمامداری قطب الدین، نشانه هایی از گسترش شهر دیده می شود. باغ ها و ساختمان های بسیاری بنا شد که از میان آنها، آیتی، از بازار گذشته آن یاد می کند. گفتنی است؛ پنجه علی در این بخش وقع شده است. قطب الدین، با جابه جایی دیواره شهر، بر گستره آن افزود. حظیره ملا، مدرسه مذهبی مهمی است که در زمان وی ساخته شده است. نوه او، سلغرشاه، جایی را به نام سلغرآباد ساخت (بیرون از دیوارهای شهر و نزدیک به کوی یعقوبی) و نوه سلغر شاه؛ طوقی شاه، نیز محله یی در جنوب اهرستان بنا کرد که پیش از این، بعنوان منطقه روستایی شهر از آن یاد شد. بد نیست بدانید فهادان منطقه فرمانروایی اتابکان بوده است، همسایگی این کوی با کوشک نو، گویای آن است که هسته شهر که در بخش شمالی منطقه دیوار کشی شده بود، برای جابه جایی گسترش بازرگانی (بازار)، به بخش جنوبی تبدیل شده است. بیشتر آبادی ها و ساخت و سازهای انجام شده در یزد، در نزدیکی دو سرچشمه آب بوده است. یکی، در راستای جاده تجاری، از تفت تا جنوب (جاده یزد به شیراز) و دیگری از مهریز آغاز می شد و به جاده کرمان می پیوست. همگرایی این جاده ها، بعدها توانست موقعیت شایانی برای گسترش بازرگانی شهر در جنوب پدیدار سازد. فشردگی جمعیت بیشتر، در بخش شمالی شهر فهادان و کوشک نو، بوده و نشانگر الگوی زیستگاه در آن زمان است. شهر، در راستای جنوب و به سوی تنها راه آبی موجود، گذر آبی تفت، گسترش یافت. تنها جایی که به این گسترش نپیوسته نصرآباد، یعنی جای زندگی بسیاری از زرتشتیان در باختر شهر است. این منطقه، دسترسی کمتری به آب دارد و بیابان، موجبات فرسایش آن را بیشتر فراهم کرده است. در پیامد سیلی که در پنجم اردیبهشت 673 هجری به بار آورده، کوی های مریم آباد سرسنگ، یعقوبی و سلغرآباد ویران شد. این سیل، برخی جاهای دیگر را نیز با خود برد، مانند دروازه تازه مالمیر. نه تنها خندق ها پرشد، بلکه برخی دیوارها واژگون شد. با آنکه درباره سرچشمه اصلی این آب تاریخ نگاران دید ناهمسانی دارند، اینکه جهت سیل از تفت و مهریز بوده و به سوی مریم آباد حرکت می کرده، پذیرفتنی تر است. این جریان که به سوی مناطق پایین تر دره بوده، نظر پویا را در اینکه سکونت گاه های آغازین در یزد در نزدیکی دو راه آب بوده، تقویت می کند، زیرا یکی از سوی مهریز و دیگری از تفت جریان می یافته است. سیل سال 673 هجری همگان را وادار کرد تا در بخش باختری شهر و در محلی به نام سرچم، جمع شوند. بر پایه گفته آیتی، این مجله سرجم خوانده می شده، یعنی جای گردآمدن مردم، که با گذشت زمان، نام آن دگرگون شده است. زیانی که سیل به بار آورد سنگین بود. علاءالدین اتابک چند ماه پس از این رویداد مُرد. یوسف شاه، پسر دوم طوقی شاه، همان سال به فرمانروایی رسید و دیوار نیمه ویران را بار دیگر بنا کرد. شتاب در ساخت این دیوار، پیش از اینکه خیرخواهی باشد، به دلیل جو سیاسی جابه جایی اتابکان به دوره مظفریان بوده است. از یوسف شاه در تاریخ یزد به نیکی یاد نشده است، زیرا او موجبات اذیت و آزار فراوان اخترشناس، فیلسوف و یکی از انسان های نیک زمان، سید رکن الدین را فراهم کرد. در کتاب های تاریخی یزد، جزئیات اندکی از زندگی رکن الدین آمده است، ولی از دید شهرشناسی همین بس است گفته شود که بیشتر آثار وی، از جمله میدان وقت الساعت (زمان و ساعت)، تاسیس مسجد تازه (مسجد معروف جامع) و کاریزی که برای معلمش، محمد بن یعقوب، بنیاد کرد، همگی در سال های آغاز سده هشت هجری ( سالهای آغاز سده چهارده میلادی) ایجاد شده. کاریزی که از تفت آغاز می شود و به کوشک نو (جای زندگی استادش) می رسد، نمایانگر اهمیت راه آب تفت در بافت شناسی یزد است. در میان بزرگترین یادگارهای وی، می توان از مسجد جامع یاد کرد که در کنار مسجد کهن (مسجد گرشاسپی) ساخته شده است. ساخت این بنا در سال 724 آغاز شده و رکن الدین در سال 733 یعنی پیش از پایان آن، مُرد. ساخت مسجد تازه را شرف الدین علی، جانشین رکن الدین، به پایان رساند. وی، چندین گرمابه و کاروانسرا ساخت که همگی در کوشک نو و محله های شمالی مسجد جامع واقع شده است. یوسف شاه که نتوانسته بود آوازه و گور رکن الدین را از میان بردارد، خشم حکومت مرکزی غازان خان (فرمانروای مغول) را فراهم آورد و پس از بده بستان چندین پیغام، شهر را ترک کرد که خود نقطه پایانی بر دوره حکومت اتابکان در سده هفتم هجری بود. شکوفایی یزد و گسترش روز افزونش، زیر نظر خاندان فرمانروای بعدی، یعنی مظفریان، دنبال شد. این آبادانی تا سده نهم هجری و از سوی برخی از فرمانروایان تیموری پیگیری شده و در سده های ده و یازده هجری از سوی صفویان دنبال شد.
(معماری شهر یزد (دیروز – امروز – فردا)/ علی مدرس. تهران: یزدا، 1390.ص 42-52).
نگارش: الهه شهبازی (کتابدار کتابخانه وزیری یزد).