قبرستان جوی هرهر یکی از مزارهای قدیمی یزد است و عده ی زیادی از علما و دانشمندان و افراد سرشناس در آن دفن شده اند. تا آنجا که من به یاد دارم مدیریت این مزار مسلمین را شخصی به نام "خطیب" که او را "آخوند ملا غلامحسین" هم می گفتند بر عهده داشت. مرحوم خطیب اولاد نداشت و بیشتر وقت خود را در این مزار صرف مردم می کرد. در این قبرستان شب و روز مرده دفن می کردند. بعضی ها هم می مردند در حالی که کفن هم نداشتند.
خیلی ها که در جوی هرهر یزد دفن شده اند یک کفن هم نداشتند. مردم محله ما مرام خوبی داشتند اگر کسی در روز یا شب می مرد همان ساعت شب یا روز به پزشک کشیک مراجعه و جواز دفن صادر می شد. سپس مردم جمع می شدند و جنازه را هر کس بود، چه فقیر و چه غنی، به مزار جوی هرهر می بردند.
در آنجا، دیگ بزرگی بود. آن را به روی اجاقی می گذاشتند و در زیر آن، آتش می کردند تا آب داغ شود. یکی هم به دنبال مرده شور می رفت و او را می آورد. مرده شود هم به کمک مردم قبری می کند و مرده را غسل می داد و کفن می کرد و مراسم خاکسپاری به این آسانی انجام می شد.
صبح روز بعد، در مسجد محل، مراسم ختم انجام می شد و عزادارها را با سلام و صلوات، به خانه هایشان می بردند و تا یک هفته برایشان غذا تهیه می کردند و به در خانه ی آنها می بردند.
مزار جوی هرهر یزد دو تا مرده شور داشت یکی مرد بود که او را "حسین مرده شور" می نامیدند و یکی زن بود که به او "عاروسک" می گفتند.
یک روز حسین مرده شور مشغول کندن قبری بود چون یکی از اهالی جنگل مرده بود عده ای هم در مزار حاضر بودند. جنگل قسمتی از محله فهادان است. یکی از جوانان آن محل به حسین مرده شور ایراد گرفت که چرا قبر را کم عرض می کنی؟ حسین هم سر از قبر بیرون آورد تا جواب او را بدهد که ناگاه آن جوان با سر پنجه آن جوان به چشم حسین نشست و چشم او از حدقه بیرون آمد.
حسین رابه بیمارستان بردند و بعد به شیراز یا تهران انتقال دادند و درجای چشم او یک چشم مصنوعی گذاشتند که رنگ آن با چشم خدادادییش فرق داشت آن چشم مصنوعی کمی آبی و چشم حسین مشکی بود.
بعد از چندی، حسین مرده شور فوت کرد. میرزا احمد، برادرم، برایش در مسجد یعقوبی مراسم ختم گرفت. آن روز آقای سعیدی از منبری های معروف یزد، به منبر رفت و به زبان طعنه، از آنکه این جوان از آن مرحوم این چنین قدردانی کرده است، تشکر کرد.
از آن به بعد هم به مدت چهل روز، در محله های یزد برا ی آن مرحوم مراسم ختم گرفتند. حسین مرده شور مردی با خدا و مهربان بود. بیشتر به کسب پارچه بافی مشغول بود. همیشه با مردم شوخی می کرد. مثلا، می گفت: "الهی مرده شور بزند پس گردنت" و با دست می زد پشت گردن یکی از بچه ها تا دیگر بچه ها بخندند. مزار جوی هرهر یزد هم پنجشنبه ها شلوغ بود. در محوطه ی ابتدای مزار یکی پرده خوانی می کرد و مردم را می گریاند. دیگری با میمونش بازی می کرد و مردم را می خنداند. یکی هم با تردستی و چشم بندی مردم را مشغول می کرد.
علما ودانشمندان زیادی در مزار جوی هرهر مدفون هستند.
(روزگار محمود/ محمود ملک ثابت. تهران: دارچین،۱۳۹۷).
نگارش: مژگان شکرریز یزدی (کتابدار کتابخانه وزیری یزد).