برخی از تذکره نویسان، حتی ایرج افشار، به اشتباه او را فرزند معین الدین جلال یزدی ( معروف به معلم یزدی) صاحب "مواهب الهی" در تاریخ آل مظفر دانسته اند، اما تامل در تاریخ وفات قاضی میرحسین میبدی (910 هق) و معین الدین یزدی (789هق) ما را بدان رهنمون می سازد که اشتراک لفظ "معین الدین" ، رهزن شناخت صحیح شده است. حال آنکه کتاب "جامع مفیدی" که در تاریخ یزد است و به قرن یازدهم اختصاص دارد، پدر قاضی میرحسین میبدی را "خواجه معین الدین علی" معرفی می کند. " تذکره شبستان" نیز همین دیدگاه را تایید می کند. به نظر می رسد خواجه معین الدین علی، در نیمه دوم قرن نهم، جای امیرچقماق، حاکم تیموری، را پر کرده و منشا خدمت به یزد و میبد بوده است. معین الدین منصب وزارت داشت، همان کسی که در سال 859 هق در فیروزآباد میبد خانقاهی بنا نهاد و نهر آبی در آن جاری ساخت و در رمضان همان سال مولانا جمال الدین ابواسحاق را برای وعظ در این خانقاه به میبد دعوت کرد.
از آنجا که میبد از لحاظ حکومتی از توابع فارس بود و شیراز، دوره علمی درخشانی را آغاز کرده بود قاضی میرحسین میبدی برای آموختن راهی شیراز شد. او بیش از همه از محضر محقق دوانی بهره برده است. از این رو کارنامه فکریاش را مکتب فلسفی شیراز رقم می زند. مذهب او شافعی بود، اما از لحاظ فلسفی به " حکمت مشاء " تعلق داشت. همانند هم عصرانش به اصالت ماهیت گرایش داشت. از لحاظ عرفانی نیز با محی الدین ابن عربی معروف به " شیخ اکبر " همدل بود. مدتی منصبهای اجرایی پذیرفت و قاضی القضات یزد و همچنین متصدی امور اوقاف یزد و توابع شد.
قاضی میبدی علاوه بر استعداد و قریحه خدادادی از این افتخار نیز برخوردار بود که ورودش به شیراز، مصادف با یک توسعه و اعتلای فکری حاصل تلاشهای فرهنگی فراوان در طی دو قرن گذشته در شیراز بود. اگر چه در قرن هفتم ایران دستخوش ویرانیهایی بود اما شیراز در امنیت به سر می برد. سعدی، حافظ، قطب الدین شیرازی، ناصرالدین عبدالله بیضاوی صاحب تفسیر " انوار التنزیل و اسرار التاویل" و غیره از دانشمندان قرن هفتم تا نهم این دیارند. از لحاظ اندیشه فلسفی قطب الدین شیرازی از اهمیت ویژه ای برخوردار است، چرا که شاگرد خواجه نصیرالدین طوسی و صاحب دایره المعارف "دره التاج" است. او از طریق خواجه با اندیشه ابن عربی و سهروردی آشنا شد و فلسفه و عرفان را وارد شیراز کرد. همچنین میراث کلامی " شرح تجریدالاعتقاد" خواجه را نیز به ارث برد. فلسفه، عرفان و کلام بعد از قطب الدین شیرازی توسط کسانی چون قاضی عضد، می رسید شریف الدین جرجانی، کوشکناری و مسلم فارسی پیگیری می شود و در نهایت به محقق دوانی و میرصدرالدین دشتکی (سید سند) تحویل داده می شود. همه این میراث گرانبها به یک جا تحویل قاضی میرحسین میبدی و دانشمندان هم عصرش می گردد. او در دوره دانشجویی در مدرسه بیگم شیراز در فضای جنجال و جدال فکری جلال الدین دوانی و سید سند، پای درس محقق دوانی نشست. البته هوش قاضی میبدی به حدی بود که دوانی نیز از آن بهره مند می شد. وقتی که علامه دوانی به خواهش سلطان یعقوب حاکم آذربایجان از شیراز به تبریز رفت، قاضی میرحسین شاگرد دانشمند خویش رانیز با خود برد. در تبریز بین دوانی و مولانا شیخ ابواسحاق تبریزی مباحثه ای شروع می شود که قاضی میرحسین نیز حضور داشته است. در این گفتگو مولانا شیخ ابواسحاق تندی می کند. دوانی در حضور سلطان یعقوب از ابواسحاق کم می آورد. در این زمان قاضی میرحسین جوان از طرف استادش دوانی به مناظره با ابواسحاق بر می خیزد و بر او چیره می شود. این پیروزی به کام دوانی و سلطان یعقوب شیرین می آید و دوانی از سلطان می خواهد میرحسین میبدی را به مقام قضاء و امور اوقاف یزد بگمارد، کاری که چندان به کام خود میرحسین جویای حکمت، شیرین نبود و بارها در مقام استعفاء از این سمت اجرایی برآمد. او بنای معیشت خود را بر زراعت گذاشته بود و چندان از کار اجرایی خرسند نبود. او ناخرسندی خود از این مسند را در مکتوبی چنین بیان کرده است:" عرض می کنم که مقصود اکفاء و اقران من از تصدی قضا اکتساب مال و اکتساء جاه است و مرا اهتمام به هیچ یک از این دو نیست و خدا آگاه است".
این منصب قضا هم نقطه عطف زندگی میرحسین میبدی بود، و هم سراشیبی قبر او شد. همین سیاست شیرازه دفتر زندگیش را از هم گسیخت و عاقبت توسط شاه اسماعیل صفوی اعدام شد، " به غضب خاقانی گرفتار گشته، دفتر اوراق حیات را به باد فنا داد" چرا که هم سنی بود و نقطه مقابل حکومت صفوی به شمار می آمد و هم صاحب املاک بود. از نظر دور نماند میرحسین میبدی اگر چه درگیر دنیای سیاست شد، اما در همان دوران کار اجرایی از تالیف باز نماند. او از دانشمندانی است در هر یک از رشته های منطق، حکمت، ریاضی و کلام صاحب نظر و تالیف است. او علاوه بر آنکه در نثر، قدرت داشته و عربی و فارسی را خوب می نوشته، به فارسی شعر هم می گفته و تخلصش "منطقی" بوده است. به گزارش منابع تاریخی دیدگاه فلسفی قاضی میبدی برایش دردسرساز و منشا افترا به او شده بود. او را به منشا مادی قائل شدن برای خدا متهم کردند. قاضی در مقابل این تهمت ویرانگر- که "افترای هیولی" نام گرفت- از خود دفاع می کند:" چگونه آن سخن مزخرف گویم... چون هیولی اخس موجودات است و شیخ الرییس و غیر او تصریح به این معنی نموده اند، چگونه گویم که اخس موجودات مبدا کل است؟" او در ادامه می نویسد:" هیولی و صورت، یا جزء و کل، نوعی تمثیل است و خدا از هر چه در گمان ما می گنجد، پاک است".
تالیفات قاضی میرحسین میبدی
قاضی میرحسین کتابهای زیادی را تالیف یا شرح کرده است. اما دو کتاب او مبتکرانه بود و برای همین او را به شهرت رساند. یکی شرح "هدایه الحکمه" اثیرالدین ابهری، معروف به "شرح میبدی" است و دیگری شرح دیوان امام علی (ع). " هدایه الحکمه" اثیرالدین ابهری کتابی فلسفی است که به سه بخش عمده منطق، طبیعیات و الهیات تقسیم می شود. این کتاب پس از ابهری کتاب درسی بوده و توسط دانشمندانی چون میرک بخاری، تدریس می شده است. زمانی که قاضی میرحسین بر هدایه الحکمه، شرح نوشت، اندیشمندان عثمانی و صفوی استقبال خوبی از شرح میبدی کردند و بر آن حاشیه های متعددی نوشتند، به عنوان مثال می توان به حاشیه فخرالدین استرآبادی، مصلح الدین لاری، قاضی جلال الدین الهی اردبیلی، ملاشمسا گیلانی، قاضی نورالله شوشتری، فاضل هندی، میرزا ابوالحسن جلوه و سیدمرتضی کشمیری اشاره کرد. جالب اینکه قاضی میرحسین اگر چه از لحاظ سیاسی نقطه مقابل حکومت صفوی به شمار می آمد، اما شرح هدایه او به عنوان کتاب درسی حوزه اصفهان و هند به شمار می رفت. این استقبال در دوران قاجاریه و پهلوی نیز ادامه یافت و حتی از مرز ایران هم گذشت، مثلا رشید رضا از قول محمد عبده گزارش داده که سید جمال الدین اسدآبادی شرح هدایه میبدی را در مصر به او آموزش داده است. در اهمیت شرح هدایه میبدی همین بس که ملاصدرا نیز بر هدایه اثیرالدین ابهری شرح نوشت و انتظار می رفت که شرح میبدی را از میدان خارج کند، اما عملا این اتفاق نیفتاد. توجه داشته باشیم که ملاصدرا بر دوش بزرگانی چون میرفندرسکی و میرداماد سوار است و دستاوردهای فلسفی مکتب شیراز را با خود دارد و صد و چند سال بعد از قاضی میرحسین میبدی، بر هدایه شرح می نویسد و البته که از شرح میبدی بی بهره نبوده است. ملاصدرا در شرح خود، از قاضی میرحسین میبدی به " فاضل میبدی"، " شارح میبدی" و " شارح جدید" یاد می کند.
قاضی میرحسین شرح دیوانی که به امام علی (ع) منسوب است را در سال 890 هق نگاشته که از کتب مفصل او به شمار می رود. او این کتاب را "جلوه ارادت" نام نهاده است. این کتاب نیز از اقبال عصر صفوی برخوردار بود و نسخه های زیادی از آن برداشته شد. معروف است که یکی از مولفین بزرگ گفته است کاش تمام آثار من از آن قاضی میرحسین بود و شرح دیوان او از آن من.
(تاریخ فلسفه یزد/ حمیدرضا عبدلی. میبد: حمیدرضا عبدلی مهرجردی، 1397. ص 30-40).
نگارش: مژگان روحانی (کتابدار کتابخانه وزیری یزد).