سابقه زندگی در کرخنگان به دوران هخامنشی می رسد, با کشف یک استودان در روستای کرخنگان شهرستان خاتم روشن شد که سابقه زندگی در آن منطقه نه به دوران ساسانی یا اسکندرانی، بلکه به دوران هخامنشی می رسد. استودان (استخوان دان) اتاقکی ایجاد شده در دل کوه است که ایرانیان باستان مردگان خود را در آن جای می دادند. ایرانیان باستان ابتدا مرده ها را در گورهای روباز قرار می دادند تا در هوای آزاد گوشت آنها تجزیه شود. سپس استخوانهای آنها را جمع آوری کرده و در استودانها می گذاشتند. این استودان توسط میراث فرهنگی یزد شناسایی شده و در بین اهالی محل به غار دیوبری مشهور است. این اولین استودان صخره ای است که در استان یزد کشف شده و سابقه زندگی در منطقه کرخنگان را حداقل به دوره هخامنشی یعنی حدود 2500 سال پیش می رساند. از معروفترین استودانها می توان به استودان داریوش و خشایارشاه در نقش رستم فارس اشاره کرد. همچنین در مناطقی همچون شوشتر، بوشهر و کهکیلویه می توان نمونه هایی از این استودانها را دید. در منطقه کرخنگان یکی از معابد مهرپرستی مربوط به دوره اشکانیان نیز شناسایی شده که در غار بابازاهد واقع است و مطالعات باستانشناسی روی آن ادامه دارد. گفتنی است تا کنون 17 استودان در ایران در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است."
وجود قلعه های فراوان در هرات و ویژگی قلعه نشینی مردم این منطقه در گذشته سابقه ای طولانی از سکونت در این منطقه را در چشم انداز قرار می دهد. در این راستا می توان به مطالب به دست آمده از تحقیقات اشاره نمود.
در عصر هخامنشیان و ساسانیان، ساکنین هر منطقه برای جلوگیری از هجوم اقوام چادرنشین، ناگزیر از اقدام به احداث دژها، راهدارخانه ها و چاپارخانه های متعدد گردیدند که علاوه بر عملکرد نظامی و تجاری از آنها به عنوان رباط و بارانداز کاروانها نیز استفاده می شد. بنابراین بر اساس چارچوبهای نظری مربوط به وابستگی تمدنهای اولیه به آب و با کشف استودان ذکر شده در بالا، کشفهای باستانشناسی دیگری نیز در این منطقه دور از انتظار نیست، طوری که جنبه های بیشتری از گذشته این منطقه را در روشنایی قرار دهد.
نظرات دکتر علیرضا آیت اللهی در مورد سابقه سکونت در منطقه هرات
"هرات ایران: مهمترین یا از مهمترین مراکز آریاییها؟
مرکز آریاییها در استان یزد است و نه در افغانستان؟!
مرکز آریاییهای ایران را بین یزد و کرمان بیابیم.
بنا به نوشته دیاکونوف" پادشاهان هخامنشی ایران، تا زمان خشایارشاه در نسب نامه خودشان قید می کردند که از سلسله هخامنشیان و قبیله "پارس" و نژاد "آریا" هستند. مجموعا مورخین مشهور و معتبر جهانی در مکان نمایی آریاییهای ایران بیشتر به مرکز و شرق ایران کنونی توجه می کنند. در بازشناخت نخستین مسیرها و مکانهای آریاییها مجموعا دو نظریه در اولویت قرار می گیرد:
- کوه نشینی آریاییهای اولیه و از آن جمله پارسها.
– مرکزیت هرات، حتی به عنوان محلی که نام خود را به آریائیان داده است!
به نظر دیاکونوف "نزد زرتشتیان، اصطلاح "آریا" فقط به قبایل دهنشین زرتشتی اطلاق می شده است". پس:
- در سایر نقاط جهان به لقب آریایی اهمیتی نداده اند.
– آریاییها زندگی در فلات ایران را با کوه نشینی آغاز کرده اند.
– پارسها مشهورترین و قدرتمندترین آریاییها در فلات ایران بوده اند.
– پارسها در جنوب ایران مستقر بوده اند.
– کوهستانها و به ویژه روستاهای زرتشتی نشین از آریائیان بوده اند.
– مرکزیت پارسها در کوهستانهای بویراحمد (شامل قله دنا)، شیرکوه یزد و کوهستانهای شمال و غرب شهربابک می باشد.
– زرتشتی بودن پارسها از زمان خشایارشاه مسلم است.
...حال آن که هرات در افغانستان که مرکز یا حتی منشا سرفرازی آریاییها شناخته شده است نه آنچنان کوهستانی است، نه محل استقرار هخامنشیان به عنوان محور قدرت آریاییها بوده است، نه روستاهایی با نامهای بسیار قدیمی و قابل انتساب به آریاییها و پارسها دارد، نه معلوم است که اگر کاملا به دین زرتشت گرائیده است این گرایش دقیقا از چه زمانی شروع شده است؛ و ... .
پس اگر محلی به نام هرات منشاء و مرکزیت آریاییها به ایران را داشته است آن هرات می تواند همان باشد که بین کرمان و یزد و شیراز قرار گرفته است.
– در بین کوهستانها قرار دارد.
– از شهرهای مهم پارسیان بوده است.
– قدمت و نام روستاهای کوهستانی اطراف آن قدمت بسیار زیاد آن را نشان می دهند.
– از نفوذ دین زرتشتی در آن همین بس که تا دیرباز در این دین باقی بوده است و وفادارترین بازماندگان دین زرتشت همیشه در مناطق اطراف آن، یزد و کرمان، می زیسته اند.
به نظر می رسد اشتباه از آنجا شروع شده باشد که: "آره آ" و "آراخوزی"(قندهار کنونی) را بسیار بیش از آنچه که بوده است به یکدیگر مرتبط دانسته اند. اصولا این که آراخوزی همان قندهار بوده باشد هم می تواند مورد تردید قرار گیرد. نام هرات افغانستان را که "هریه" بوده است همان آریا دانسته اند حال آن که هرات ایران به آریا نزدیکتر است؛ به اضافه این که به احتمال قریب به یقین "ت" در انتهای نام آن در ابتدا وجود نداشته است و بعدا بر اثر نوع کتابت اعراب؟، به آن افزوده شده است. کار اشتباهات، سهوی یا عمدی؟، به جایی رسیده است که "آرافرسیا" را که بیش از هر چیز به "هرات فارس" شباهت دارد همان قندهار شناخته اند! در کنار ساتراپهای داریوش به وضوح هرات افغانستان به عنوان جزئی از ساتراپ شانزدهم، در کنار پارتها و خوارزمیها و سغدها آمده است؛ حال آن که آریاپتها در ساتراپ هفتم قرار دارند.
به این ترتیب به احتمالی بیشتر هرات کنونی که مرکز ساتراپ آریاپتها بوده است را بعدا "آره آ" و "هره آ"... و نهایتا هرا و هرات خوانده اند، چه بسا نویسندگان عرب در اثر مهاجرت گسترده اعراب به اطراف شیرکوه نام آن را هرات نوشته و به همین شکل تلفظ کرده اند... و در این اواخر مورخین غربی، به هر دلیل مرکزیت آریاییهای ایران را به هرات افغانستان نسبت داده باشند... .
این نیز بعید نیست که شعبه ای اصلی تر از آریاییها که به سوی پارس مهاجرت کرده اند هرات را مرکز قدرت اولیه خود قرار داده باشند و گروهی دیگر که به سوی قندهار و هند می رفته اند هرات افغانستان را."
(فرهنگ عامه هرات: جلوه گاه قلعه و قنات و باغ در استان یزد/ سعید دهقان مروست. تهران: حایر،1399. ص ۵۵-58).
نگارش: مژگان روحانی (کتابدار کتابخانه وزیری یزد).