بیا جانا به یزد آی و ببین آثار دیرین را
کهن شهرِ جهانی ، حافظِ آداب و آیین را
نخستین شهرِ برجا مانده در سرتاسرِ گیتی
که میبینی درآن آثاری از خشتِ نخستین را
زِ تاریخش به گیتی دوّمین شهرِ کهن باشد
وَ می یابی درآن جا نقشی از آثارِ پیشین را
درونِ مسجدِجامع ، قناتِ زارچ می بینی
به گیتی اولین طرحِ قناتِ آبِ شیرین را
بُوَد زوجِ منارش بینظیر و سَردَرش بی تا
ببین بر گُنبد و ایوانِ آن نقشِ نگارین را
زِ باغِ دولت آباد و درونش اَرگِ بَس زیبا
از اوجِ بادگیرش بین بلندایِ نمادین را
فروزان مانده تا امروز ، آتشگاهِ زیبایش
زِ دیرین یادگاری دان نماد و نقشِ بَرزین را
ببین زندانِ اسکندر ، کنارش خانه ی لاری
بیا بنگر تو استحکامِ بَس شایانِ تحسین را
تو کوهِ دخمه را بنگر ، سپس زیباییِ چَک چَک
شگفتی های نارین قلعه از بالا و پایین را
همانا ترمه و داراییش سوغاتِ هر مهمان
کند شیرینی اش شیرین ، دهانِ فردِ خوش بین را
نِگر بر مَردمانِ سختکوش و عاقلِ یزدی
ببین فرزانگانی مهربان ، آرام و سنگین را
زِ وصفِ یزد گو (پویا) که تا خطّاطِ خوش ذوقی
زِ اَشعارت کند تزئین ، نقوشِ لوحِ زرّین را