نویسنده : زینب عرفانیان.
مشخصات نشر: تهران: شهید کاظمی،1397.
حسین یکتا در سال ۱۳۴۶ در قم متولد شد. او در جنگ ایران و عراق حضور داشت و یک چشمش را در جریان جنگ از دست داد. یکتا در حال حاضر عضو شورای مرکزی قرارگاه عمار است و سابقه فرماندهی قرارگاه خاتم الاوصیا را هم در کارنامهی خود دارد. اما شهرت حسین یکتا به دلیل برگزاری اردوهای راهیان نور است که برای بازدید دانشجویان و دانشآموزان از مناطق جنگی ترتیب داده میشود.
در کتاب مربعهای قرمز دربارهی فعالیتهای او، خانواده و اعتقادات خانوادگی که او را به این مسیر کشاند، را می خوانیم.
برشی از متن کتاب مربع های قرمز
می توانی کمکم کنی؟ طوری سخن می گفت، انگار که زمان زیادیست مرا می شناسد. نتوانستم بگویم نه. سنگی لایه در حیاط گیر دادم و معطل نکردم. یادم رفته بود که قرار است بروم و ماست بخرم. آفتاب تیر ماه قم انگار که کنار خیابان و لب جوی نشسته بود. گرمای چسبنده ای داشت و آن را به سر و صورتمان پاشیده و ما را داغ می کرد. دانه ها عرق کم کم تا وسط کمرم سر خورده و پایین می آمدند. نردبان را دو دستی چسبیده و از ترس افتادن جعفر حتی نتوانستم خودم را بخارانم.
با چشم هایی که از تیزی نور آفتاب بود، نگاهش می کردم. روی آخرین پله نردبان کش و قوسی به بدنش داد، و به پلاکاردی که نصب می کرد، میخی کوبید. با هر چکش دل من هم می ریخت. سیدمهدی من را روی زمین خواباند. تا تنم به خاک رسید، چشمهایم دوباره بسته شد. فقط گرمی بوسهاش را روی پیشانیام حس کردم. دوید و از من دور شد. صداهای دوروبرم کمرنگ میشد. در خلسۀ سنگینی فرو رفتم. نفهمیدم چقدر در آن حالت بودم که سرفهای پرخون خیزاند و خواباندم.
دوباره به جان دادن افتادم. روی زمین پا میکشیدم. با هر حرکت، چالهای که زیر پایم درست شده بود، گودتر میشد. نمیدانم چند جان داشتم که خلاص نشدم. از هوش میرفتم و به هوش میآمدم. دوباره به التماس افتادم: «خدایا غلط کردم گناه کردم!»
نوشته : مژگان شکرریز یزدی (کارمند کتابخانه وزیری یزد).