رفتن به محتوای اصلی

کتابخانه و موزه وزیری یزد

library-vaziri_menu_secondary

  • تماس با ما

جستجو

خدمات آنلاین

  • عملیات تمدید و رزرو کتاب جستجو در منابع کتابخانه

درباره مجموعه

  • تازه های کتاب
  • محتوای گاهنامه
  • مجموعه کتابخانه
  • گنجینه ها

منوی اصلی سایت

  • صفحه اصلی
  • گالری تصاویر
  • کتابخانه
  • موزه
  • مرمت و حفاظت
  • مطبوعات
  • آرشیو اخبار کتابخانه
  • اخبار انجمن ادبی
  • اخبار علم اطلاعات و دانش شناسی
  • انجمن ادبی کتابخانه
  • گزیده اشعار
مربع های قرمز
۱۴۰۲-۰۸-۲۰
مربع های قرمز
کتاب مربع‌های قرمز،شامل خاطرات شفاهی حاج‌حسین یکتا از دوران کودکی تا پایان دفاع مقدس است. کتابی درباره‌ی زندگی، کارها و فعالیت‌های حسین یکتا است.

نویسنده : زینب عرفانیان.
مشخصات نشر: تهران: شهید کاظمی،1397.
حسین یکتا در سال ۱۳۴۶ در قم متولد شد. او در جنگ ایران و عراق حضور داشت و یک چشمش را در جریان جنگ از دست داد. یکتا در حال حاضر عضو شورای مرکزی قرارگاه عمار است و سابقه فرماندهی قرارگاه خاتم الاوصیا را هم در کارنامه‌ی خود دارد. اما شهرت حسین یکتا به دلیل برگزاری اردوهای راهیان نور است که برای بازدید دانشجویان و دانش‌آموزان از مناطق جنگی ترتیب داده می‌شود.
در کتاب مربع‌های قرمز درباره‌ی فعالیت‌های او، خانواده‌ و اعتقادات خانوادگی که او را به این مسیر کشاند، را می خوانیم. 
برشی از متن کتاب مربع های قرمز
می توانی کمکم کنی؟ طوری سخن می گفت، انگار که زمان زیادیست مرا می شناسد. نتوانستم بگویم نه. سنگی لایه در حیاط گیر دادم و معطل نکردم. یادم رفته بود که قرار است بروم و ماست بخرم. آفتاب تیر ماه قم انگار که کنار خیابان و لب جوی نشسته بود. گرمای چسبنده ای داشت و آن را به سر و صورتمان پاشیده و ما را داغ می کرد. دانه ها عرق کم کم تا وسط کمرم سر خورده و پایین می آمدند. نردبان را دو دستی چسبیده و از ترس افتادن جعفر حتی نتوانستم خودم را بخارانم.
با چشم هایی که از تیزی نور آفتاب بود، نگاهش می کردم. روی آخرین پله نردبان کش و قوسی به بدنش داد، و به پلاکاردی که نصب می کرد، میخی کوبید. با هر چکش دل من هم می ریخت. سیدمهدی من را روی زمین خواباند. تا تنم به خاک رسید، چشم‌هایم دوباره بسته شد. فقط گرمی بوسه‌اش را روی پیشانی‌ام حس کردم. دوید و از من دور شد. صداهای دوروبرم کم‌رنگ می‌شد. در خلسۀ سنگینی فرو رفتم. نفهمیدم چقدر در آن حالت بودم که سرفه‌ای پرخون خیزاند و خواباندم.
دوباره به جان دادن افتادم. روی زمین پا می‌کشیدم. با هر حرکت، چاله‌ای که زیر پایم درست شده بود، گودتر می‌شد. نمی‌دانم چند جان داشتم که خلاص نشدم. از هوش می‌رفتم و به هوش می‌آمدم. دوباره به التماس افتادم: «خدایا غلط کردم گناه کردم!»
نوشته : مژگان شکرریز یزدی (کارمند کتابخانه وزیری یزد).

برچسب ها:
مربع های قرمز, حاج حسین یکتا, خاطرات شفاهی, پیشنهاد کتابدار
افزودن دیدگاه جدید:
درباره قالبهای متنی

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید
به روز رسانی کد تصویر
  • سروش
  • ایمیل
  • لینکدین
خانه

تمام حقوق این وبگاه متعلق به آستان قدس رضوی است.

vaziri_menu_social

  • aparat
  • eitaa
  • gap
  • instagram
  • sapp