شیرکوه، چون کوه پایدار
حسین مسرّت
از پایدارترین و پربارترین نشریّات این دوره بود که علیرغم توقیفهای چندگانه، طی سه دورة انتشار خود از 1301 تا 1321 فراز و نشیبهای فراوانی را پشتسر گذاشته، نویسندگان توانمندی چون: دکتر محمود افشار یزدی، عبدالحسین آیتی یزدی، علیرضا ریحان و شاعرانی چون: سیّد حسن شکوهی، محمّد حسین ناصر، مدرّس یزدی، مضطرزاده، سیّد علی ادیب رضوی، افصحزاده و تنی چند نامور دیگر با آن همکاری داشته و سالها (به ویژه بین سالهای 1301 تا 1312 و 1317 تا 1321 که هیچ نشریّة دیگری در یزد چاپ نمیشد.) تنها محلّ ارائة آثار و اشعار شهروندان یزدی بود.
در آغاز به نقل نوشتة صدرهاشمی میپردازیم، پس آنگاه، چکیدهای از نوشتة محمّدعلی جرّاحی را درج میکنیم و در پایان، یافتهها و توضیحاتی دیگر برای تکمیل این شرح میآید:
«روزنامة شیرکوه در شهر یزد به صاحب امتیازی و نگارندگی "شیخ احمد مدیر" تأسیس و در ذیقعدة 1340 قمری منتشر شده است. اسم روزنامة "شیرکوه" به خطّ نستعلیق در وسط مربّعی چاپ و در چهار زاویة آن کلمات (رنجبر - کارگر -دهقان - زارع) درج شده است. شیرکوه، روزنامة هفتگی بوده و با چاپ سنگی (مطبعة شیرکوه یزد) طبع میشده. قیمت اشتراک سالیانة آن در یزد، 30 قران، سایر بلاد، اُجرت پست اضافه میشده است. تک نمره، 7 شاهی. قیمت اعلانات سطری دو قران و لوایح و مکاتیب خصوصی در حکم اعلان است. محلّ اداره: یزد- ادارة شیرکوه.
شمارة 12 سال دوم شیرکوه روی یک ورق بزرگ با چاپ سنگی طبع و در تاریخ 29 ربیعالاوّل 1342 قمری، مطابق 16 برج عقرب تنگوزئیل1302 شمسی انتشار یافته. سرمقالة این شماره تحت عنوان: "تصوّرات باطل" بدین قِسم شروع میگردد: "ممکن است بعضی از افراد ملّت تصوّر کنند که فقط لفظ مشروطه در هر مملکتی به زبان ملّت جاری شد، باید کمال امیدواری را در حسن استقبال و خیر عاقبت آن ملّت حاصل نموده، خوشحال شد که در آن مملکت، اساس مشورت برپا و آثار قانون پیدا میشود و برای سعادت آن ملّت و ترقّی آن مملکت، دیگر جای شبهه باقی نیست." علاوه بر سر مقالة مذکور (اخبار تلگرافی رویتر) و (اخبار داخله) و اشعاری به عنوان (گُل زرد) از م. نجاتی نیز چند خبر راجع به شهر یزد درج شده. این رباعی نیز از مدرّس یزدی در صفحة اوّل چاپ گردیده است.
افسوس که در پی هوا و هوسیم
وز جهل، گرفتار به هر خار و خسیم
دردا که همیشه ما زنادانی خویش
چون مرغ، گرفتار به رنج قفسیم
روزنامة شیرکوه در اوایل سال 1306 شمسی پس از مدّتها تعطیل، مجدّداً پا به دایرة انتشار گذاشته و شمارة اوّل آنکه مصادف با ششمین سال تأسیس روزنامه است در اردیبهشت سال 1306 منتشر گردیده است. شمارة ششم، سال شش شیرکوه در چهار صفحه به قطع کوچک خشتی با چاپ سربی طبع و به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی شیخ احمد مدیر در تاریخ 29 اردیبهشت 1306 شمسی منتشر شده است. در این نوبت، روزنامه همه هفته روزهای شنبه توزیع میشده و وجه اشتراک سالیانة آن به سه تومان ترقّی داده شده است. در این شماره، سرمقالة آن به عنوان مرگ و حیات به این عبارات شروع میگردد: "حُبّ حیات و ارتقاء، یکی از صفاتی است که در وجود بشر مخمّر، بلکه در حیوان و نبات هم هویداست." مندرجات این شماره، علاوه بر سرمقاله، عبارت از مقالة (حفظ الصّحه) دنبالة شمارة قبل و یک مکتوب و اخبار و اشعاری است تحت عنوان قسمت ادبی. مطلع اشعار چنین است:
عقل، مسجد رود و عشق رود، میخانه
عشق، عاقل بود و عقل بود، دیوانه
علاوه بر قسمت ادبی، این رباعی نیز در صفحة اوّل چاپ شده است:
دل، آتشِ غم بر سرِ خود بیخته دید
در کوی تو صد هزار خون، ریخته دید
در زلفِ تو رفت تا پناهی طلبد
آنجا دو هزار چون خود آویخته دید
روزنامة استقامت کرمان در شمارۀ 9 سال سوم خود در 7 اردیبهشت 1306، طلوع مجدّد شیرکوه را بدین گونه یادآور شده است. "جریدة شریفة شیرکوه منطبعه در یزد که مدّتها گرفتار مُحاق تعطیل شده بود، اینک از تعطیل بیرون آمده و شمارة اوّل آن به ادارة ما رسیده است. موفقیّت مدیر و کارکنان آن را از خداوند عالم خواهانیم."[1]
گفـتار زیر، برگـرفته از نوشتـۀ صـدر هاشمی است، امّا به سبـب افزودن نکـات
سودمند و تازه در اینجا آورده میشود:
«از میان روزنامههایی که در تاریکترین دوران زندگی اجتماعی و سیاسی مردم ایران، در یزد انتشار یافت و از عوامل مهّم گسترش فرهنگ بود، روزنامة شیرکوه، به مدیریّت شیخ احمد مدیر، صاحب مطبعة شیرکوه یزد بود.
شیخ احمد، فرزند شیخ محمّد تقی از نوادههای ملاّهادی سبزواری از حکیمان بلند پایة ایران در اواخر قرن سیزدهم هجری بود که در یزد چشم به جهان گشوده، پس از گذراندن دوران کوتاه آموزش ابتدایی، گام در راه مدارج عالی تحصیل علوم دینی نهاد و عازم اصفهان گردید. در آن دیار علاوه بر بهرهگیری از محضر علمای بزرگ به فنّ و فنون چاپ و چاپخانه آشنا شده، هنگام بازگشت به شهر یزد، زادگاه خویش؛ نخستین اقدام او تأسیس چاپخانة سنگی با ظرفیّت هفتصد نسخه در روز بود که تا آن موقع در یزد سابقه نداشت، و چون این زمان، مقارن انقلاب مشروطه ایران بود و عموم مردم شهرها، نیروهای خود را در برافکندن و ریشهکن ساختن استبداد و استعمار بسیج کرده بودند، او نیز به نوبة خود در ردیف اعضای فعّال و مبلِّغ انجمن سرّی آزادیخواهان یزد درآمده، چاپخانة مزبور را که بهترین وسیلة تبلیغ بود، با تمام امکانات آن در اختیار آزادیخواهان قرار داد.
در نتیجه، در تمام ایّامی که مبارزة مردم ایران برای استقرار عدالتخانه و تأسیس مجلس شورا در جریان بود، چاپخانة شیرکوه، وسیلة مطلوبی برای چاپ شبنامه و نوشتههای اعضای انجمن آزادیخواهان یزد، خاصّه اشعار انقلابی فرّخی یزدی سخنور مشهور بود، تا آنکه ضیغمالدّولۀ قشقایی، حاکم مستبدّ محمّد علی شاه در یزد، به منظور ایجاد ترس و وحشت در میان آزادیخواهان امر کرد دهان فرّخی یزدی را که با کمال جرئت و شهامت از آزادیخواهان دفاع مینمود، با نخ و سوزن دوخته و به زندان افکندند. سایر آزادیخواهان شرح این واقعه را در درون کاغذ بزرگی در چاپخانة شیرکوه به طبع رسانده، انتشار دادند که نشر آن در یزد و طهران،
مایة هیجان شدیدی شد که خود بحث جداگانهای است.
شیخ احمد پس از استقرار نظام مشروطه در ایران، در صدد انتشار روزنامه برآمد، چون اعلام حکومت مشروطه و تصویب قانون اساسی و متمّم آنکه آزادی قلم و فکر و زبان را تضمین مینمود، مطبوعات را از لحاظ موضع در نظام جدید، رکن چهارم به شمار آورده، توجّه مردم را به تأسیس روزنامههای آموزنده و نوشتن مقاله و انتقال از اوضاع اجتماعی و سیاسی جلب نمود. بنابراین شیخ احمد مدیر با داشتن چاپخانه که مهمترین وسیلة انتشار روزنامه است، اقدام به چاپ و نشر روزنامهای تحت عنوان شیرکوه به مدیرّیت و نگارندگی خویش نمود.
... مطالب آن شامل مقالات اجتماعی و سیاسی با اشعار انقلابی بود که در ابتدا روی یک ورق کاغذ بزرگ انتشار مییافت. چون تعبیر و تفسیر این مقالات انتقادی به مذاق دولتمردان کودتا خوش نمیآمد، نویسندگان آن را دچار بیم و هراس میساخت تا اینکه سلطنت رضاخان تحکیم یافت و بار دیگر روزنامهها مورد سانسور قرار گرفتند و مسئولیّت سانسور مطبوعات در تهران به عهدة رئیس شهربانی و در شهرستانها به عهدة فرماندار محوّل گردیده بود. روزنامة شیرکوه هم پس از انتشار چندین شماره به سبب جوّ جدید سانسور و اختناقی که در تمام دورة رضاخان ادامه داشت، برای پرهیز از هر نوع کشمکش و درگیری با دولت وقت تعطیل گردید، تا اینکه در اوایل سال 1306 شمسی پس از مدّتها تعطیل، مجدداً فعّالیّت مطبوعاتی خود را شروع نمود.
روزنامة شیرکوه در این دورة جدید، همه هفته روزهای سهشنبه در چهار صفحه به قطع کوچک خشتی با چاپ سربی انتشار مییافت و در چهار گوشة مربّع سر لوح آن، دیگر کلمات رنجبر، کارگر، دهقان و زارع دیده نمیشد. از این تاریخ تا شهریور 1320، روزنامة مزبور به طریقی بسیار جذّاب و با مطالبی در خور آن زمان انتشار مییافت و گاهی در قسمتهای مختلف آن، اخبار کشورهای اروپایی و ایران
دیده میشد.
امّا پس از شهریور 20 و فروپاشی نظام دیکتاتوری رضاخانی، روزنامة نامبرده مجدّداً حیات تازهای یافت و گاهی مقالات قابل توجّهی در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی به چاپ رسانده است.»[2]
در کتاب اسناد مطبوعات، چند سند دربارة این روزنامه چاپ شده، از آن جمله در نامهای از ریاست وزرا به تاریخ 26 حمل 1301 آمده است.
«وزارت جلیلة معارف و اوقاف، قدغن فرمایید امتیاز روزنامه به اسم شیرکوه به آقای آقا شیخ احمد مدیر یزدی بدهند که در یزد، طبع و نشر نماید [مهر] ریاست وزرا.
[در حاشیه آمده است]. ادارة معارف، اجازه صادر نمایید.»[3] تعهّدنامة روزنامه چنین است: چاپخانۀ سنگی شیرکوه، ترتیب: فعلاً هفتگی، شمار: فعلاً هزار نسخه، مسلک: سیاسی، ادبی، اخلاقی، طرفدار استقلال ایران.[4]
در نامة ادارة معارف و اوقاف یزد در 10/11/1311 تصریح شده که «روزنامه در یزد منحصر به جریدة مزبور»4 است. نیز در نامة 1/7/1319 دایرة مطبوعاتِ ادارة کلّ نگارش وزارت فرهنگ نیز تصریح شده که در این تاریخ هم، شیرکوه تنها روزنامة یزد بوده است.
یعنی بین سالهای 1305 تا 1321، تنها در سال 1312 یک شماره روزنامة یزد و از 1312 تا 1316 روزنامة گلبهار چاپ میشده و در این سالهای زیاد، مطبوعات یزد منحصر به شیرکوه بوده است.
آن طور که امیر مدیر، فرزند احمد مدیر بیان میداشت، پس از تعطیل شدن روزنامه انجمن ولایتی که پدرش، مدیر و سردبیر آن بود، به اندیشة بنیان روزنامهای به نام «کارگر» میافتد، امّا در زمان داور (وزیر عدلیّة وقت) به این دلیل که به انگلیسیها برمیخورد، با نام کارگر مخالفت میکند، از اینرو نام «شیرکوه» را برمیگزیند و در سال 1301 شیرکوه از چاپخانة شیرکوه بیرون میآید و به زبانی دیگر، روزنامة انجمن ولایتی با چهره و نام نوینی حیات دوباره مییابد.
علیرغم مخالفت با نام پیشنهادی روزنامه، باز میبینیم در چهار گوشة نشانة روزنامه، واژههای: رنجبر، دهقان، کارگر و زارع به چشم میخورد، تک شمارة سالهای نخستین شیرکوه 7 شاهی بود و جایگاه آن واقع در بازار محمّد علی خان، خانة مرحوم ازغندی- تلفون 28. از همان آغاز تا به آخر، هفتهای یک شماره و گاهی دیده شد تا سه شماره در هفته چاپ میشده است.
در سالهای نخستین به واسطة اشتغال مدیر در عدلیّه (دادگستری) اخبار عدلیّه و شکایات و تظلّمات مردم ستمدیده و پایین اجتماع در مخالفت با زورمندان و قانونشکنان به چشم میخورد. نقل سرمقالهای از این نشریّه، هم نشاندهندة وضعیّت کلّی نشریّه و سطح مقالات آن و هم تا اندازهای مبیّن اهداف سردبیر آن برای چاپ شیرکوه بوده است:
وظایف روزنامه یا روزنامهنگار
روزنامه یا روزنامهنگار، باید مربّی اخلاق باشد، باید حافظ حقوق و مصالح قوم باشد. باید منادی و زبان ملّت باشد، باید جامعه را به مخاطرات و مفاسد اجتماعی تذکّر دهد و با ایادی صالحه در پیشرفت مقاصد حقّه، ترقّی و استقلال مملکت، توسعة معارف، ترویج صنایع، تعلیم عمومی و لو اجباری، فراهم نمودن وسایل مسافرت و تسهیل حمل و نقل، ایجاد کارخانجات و غیره از بذل هر گونه مجاهدت و فداکاری، خودداری نکند.
بلی روزنامهنگار باید مُعینِ مظلوم و خصم ظالم باشد (مثل دورۀ حاضره)، روزنامهنگار باید راحت و آسایش ضعفا و طبقة کارگرِ زارع را سرلوحة آمال خود قرار دهد، باید روح و خیال بیکاری و مفتخوری را از کلّة بشر خارج کند، باید گُرگان اجتماعی و دزدان ملبّس به لباس صلاحیّت (عوامفریبی) را در جامعة بشر معرّفی نموده، چنگال ظالمانة آن جماعت را از اَبدال نحیف و اجساد ضعیف این ملّت از خود بیخبر، قطع نماید.
روزنامهنگار باید به مردم بفهماند، شرافت و بزرگواری در اسب و الاغ و نوکر نیست! ... انسان با داشتن صفات و اخلاق رذیله، فحّاشی، نفاق، ظلم، تعدّی و بالاخره با این اخلاق، مقام و رتبهای را حایز نخواهد شد.
روزنامهنگار باید مصادر امور جمهوری را متذکّر سازد که امورات اجتماعی و زندگانی این ملّت در حال اختلال و کشتی حیات این مملکت در گرداب فنا متلاطم است! تمام طبقات اعم از تاجر یا کاسب، عالم یا جاهل، صاحبان مشاغل و کرسی یا بیکار، همه در سایة بلاتکلیفی و خودسری زندگانی میکنند! و از جادّة ترقّی منحرف گردیدهاند.»[5]
چاپخانة شیرکوه به غیر از چاپ روزنامه، کتابهایی همچون: دیوان واصل یزدی با حروفچینی محمّد قویدل یزدی را چاپ کرد و در همان جا، میرزا محمّد علیخان چهرهنما، تنها عکاس یزد که بنا به نوشتة ایساتیس « غالب عکسهای تاریخی از وقایع و حوادث این شهر در ربع قرن اخیر از کارهای چهرهنما بود» کار میکرد.[6]
در پی نخستین توقیف، واژههای زارع و کارگر حذف میگردد و از مفاد روزنامة بیداری کرمان سال 1309 چنین بر میآید که توقیف دومی هم داشته است: «جریدة شریفة شیرکوه پس از مدّتی تعطیل، جدیداَ به طور هفتگی در یزد با یک اسلوب و طرز مطلوب منتشر و چند شمارة آن به ادارة ما واصل گردیده.»[7]
پس از آنکه چاپخانة گلبهار توسّط مدرّسزادۀ اصفهانی در سال 1312 ش، در یزد بنیان میشود، تمامی وسایل حروفچینی سربی شیرکوه به گلبهار فروخته میشود (وسایل چاپ سنگی به چاپخانة کوثر و شهپر انتقال مییابد) و حتّی کلّیة کارکنان آن نیز یکجا به گلبهار منتقل میشوند و سالهای سال، شیخ مرتضی مدیر، پسر احمد مدیر در گلبهار کار میکند و از همان سال است که در پی یک توافق، شیرکوه در چاپخانة گلبهار به گونة رایگان چاپ میشود در شمارههایی از سال سیزدهم که دیده شد، نشان میدهد شیرکوه با قطعی بزرگتر 50´35 چاپ میشده و جای واژة شیرکوه که به صورت نستعلیق بوده، نمایی از کوه شیرکوه یزد به همراه چوپانی که در جنگ با گرگ و به دفاع از گوسفندان است، دیده میشود. نشانة نشریّه، نمادی از دفاع نشریّه از مردم در برابر گُرگان اجتماع است و تا به پایان، همان بیت بر پیشانی آن نقش بسته است:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدة عالم، دوام ما
[حافظ]
بهای شیرکوه در سال 1314ش، ده شاهی و جایگاه آن جنب مسافربری رضوانی است، از سال شانزدهم (1318ش) شیرکوه با همکاری محمّد حسین آسایی به عنوان مدیر داخلی و سردبیر و احمد مدیر به عنوان صاحب امتیاز و مدیر مسئول ادامه به کار میدهد وبهای آن به یک ریال افزایش مییابد و تا سال 1320 همان یک ریال و در نهایت از شمارة 4 سال 20 به 5/1 ریال میرسد. با پیش آمدن جنگ جهانگیر دوم و بحرانی شدن وضعیّت کاغذ، نشریّه در سالهای 18 تا 20 بین 2 تا 6 صفحه و گاهی به واسطۀ آگهیهای ثبتی در 30 صفحه چاپ میشد.
آخرین شمارة موجود این نشریّه، شمارۀ 32 سال 20(1321ش) است که در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران نگهداری میشود و گویا پس از آنکه به دستور قوام در روز 17 آذر 1321 کلیّة مطبوعات کشور توقیف میشود، دیگر احمد مدیر تمایـلی به انتـشار دوبارة آن نشـان نمـیدهد و از اینرو پرونـدة یکی از بهـترین و
ارزندهترین نشریّات طول تاریخ مطبوعات یزد بسته میشود.
زندگینامة احمد مدیر
در ویژهنامۀ طوفان یزد آمده است: «شیخ احمد مدیر در زمانی که یزد فاقد هر گونه وسیلة چاپ بود، بدواً به وسیلة جعبة ژلاتین، بعداً چاپ سنگی و سپس حروفی [چاپخانهای] در یزد تأسیس کرد و با کوشش و جدّیّت و تحمّل هر گونه رنج و مشقّت و فداکاری، رفته رفته به مطبوعات یزد سر و صورت داد و بزرگترین قدم را در راه بالا بردن سطح فکر و دانش مردم این شهر برداشت.
آقای شیخ احمد مدیر (شیرکوه) فرزند شیخ محمّد تقی در سال 1262 شمسی در یزد متولّد و در آغاز جوانی برای تکمیل معلومات خویش، رنج سفر بر خود نهاد و به صوب اصفهان رهسپار شد و در مدارس علوم دینی به تحصیل پرداخت و آنگاه که از علم و دانش ذخیرهها اندوخت و به مولد خویش بازگشت، در یکی از مساجد به امام جماعت منصوب شد و به ارشاد و راهنمایی مردم پرداخت.
بعد از مدتّی که شورای انجمن ایالتی در یزد تشکیل گردید، با وسایل نامبردة فوق در روزنامة شورا [انجمن] مقالاتی شیوا مینوشت. در همین زمان به ریاست دفتر دادگستری منصوب و مشغول به کار شد، ولی همچنان در روزنامة شورای ایالتی مطالب ارزندهای درج میکرد.
در جنبش آزادیخواهی و مشروطهطلبی، دامن همّت به کمر زد و در این راه فداکاری و از خودگذشتگی نشان داد، و هنوز پس از گذشت سالها، فداکاریها و کمکهای پرارزش او ورد زبانهاست.
وی در سال 1301 روزنامة "شیرکوه" را به طور هفتگی منتشر نمود و این روزنامه را با تمام موانع تا سال 1322* آبرومندانه انتشار داد و در این راه از تحمّل هیچگونه رنج و زحمتی روگردان نبود.
نامبرده پس از مدّتی از دادگستری استعفا کرد و بعد از آن به ریاست دفتر فرهنگ و اوقاف برگزیده شد، امّا دیری نپایید که از این کار هم کناره گرفت و به شغل وکالت دادگستری پرداخت و تا آخر عمر در همین شغل بود و در مدّت عمر با داشتن شغلهای متعدّد، معالوصف از رشتة مطبوعاتی و چاپخانه خارج نگردید. وی در بیست و یکم دی ماه سال 1329 در اثر سکتة قلبی چشم از این جهان فروبست و نام نیکی از خود به یادگار گذاشت.»[8]
نوشتهای که خواهد آمد، هر چند مشابهتهایی با شرح پیشین دارد، امّا نوشتهای است روشنگرانه به قلم امیر مدیر، افسر بازنشستة شهربانی یزد و یگانه پسر باقیمانده از مدیر و شرحی است از زندگی پرفراز و نشیب او که هم زندگی روزنامهنگاران آن دوره و هم گوشهای از تاریخ یزد را بازگو میکند و هم تاریخچة چاپخانهای را بیان میکند و نکات خوبی دربارة شیرکوه در آن درج است:
شیخ احمد مدیر که بود؟
این جانب امیر مدیر، یکی از فرزندان ذکور باقیمانده از ایشان هستم* (پدرم 10 فرزند داشت، 3 پسر و 7 دختر). آنچه مینگارم تلفیقی است از خاطرات پدرم همراه با خاطرات و مشاهدات خودم. شیخ احمد مدیر (به واسطة اینکه اوّلین مدرسهای که در یزد افتتاح شد. ایشان مدیرش بودند، بعدها که گرفتن نام خانوادگی الزامی شد، ایشان «مدیر» را برگزیدند.) فرزند شیخ محمّد تقی از خانوادة روحانی و مجتهد عصر بود که پس از تحصیل مکتبی در یزد به منظور تحصیل علوم دینی به اصفهان عزیمت کرد و در یکی از مدارس مربوطه به تحصیل پرداخته، پس از چند سالی مراجعت نموده، بدواً به پیشنمازی مسجد میرزا عبدالکریم، روبهروی شاهزاده فاضل منصوب شد.
سپس به ریاست دفتر معارف و اوقاف و آنگاه به ریاست دفتر عدلیّه انتصاب شد و چون علاقه به شغل آزاد داشت به وکالت عدلیّه پرداخته و در ضمن با دستگاه چاپ ژلاتین به نشر روزنامهای به نام (انجمن ولایتی) اقدام کرد که البتّه در دورة استبدادی هم بود.
مرام ایشان مشروطهخواهی و با عدّهای در یزد هممرام بود و اکثراً مخالفت به دستگاه استبدادی مینمود. منجمله از همراهان ایشان فرّخی یزدی و اکبر بافقی بود. در حکومت ضیغمالدّوله بود که مخالفت شروع شد و مقالههایی توسّط خودشان و اشعاری توسّط فرخی علیه حکومت* به وسیلة روزنامه انتشار میداد، به ویژه پس از چاپ کاریکاتور در چاپخانة شیرکوه، از طرف ضیغم، مدیر را خواسته و فرّخی و اکبر بافقی را محرمانه به وسیلة مأمورین حاکم دستگیر کردند. در دارالحکومه، اکبر بافقی را چوب زده و فرّخی به واسطة سرودن آن اشعار دهانش دوخته شد. ولی چون پدرم نفوذ داشت، قضیّه را فهمید و شبانه به طرف اصفهان حرکت نمود. ابوی به وسیلة امام جمعة اصفهان که با پدرش همدرس بود، درخواست خلع او را از حاکم وقت اصفهان (ظلالسّلطان) کرد و موافقت شد.** چند وقت بعد در چهار باغ اصفهان بین مدیر و ضیغمالدّوله با حضور محمّد رشتی ملاقاتی روی داد و ضیغم با عصبانیّت گفت: اگر دوباره به یزد بیایم، من میدانم و تو که چه بلایی بر سرت بیاورم.
پدرم در اصفهان پس از مشاهدة دستگاه چاپ سنگی آن را خریداری و به یزد حمل کرده و ادامة کار داد و چون کار با چاپ سنگی، فوقالعادّه مشقّتبار و سخت بود به تهران رفته، یک دستگاه چاپ حروفی تهیّه و به یزد حمل نمود. در این زمان سلطنت به رضاخان رسیده بود و بایستی برای روزنامه امتیاز دریافت دارند. بنابراین درخواست امتیاز روزنامه به نام کارگر نمود و این در موقعی بود که علی اکبر داور وزیر عدلیّه بوده، داور با این دلیل که به انگلیسیها برمیخورد، با این نام مخالفت کرد، ناچار به اسم شیرکوه درخواست امتیاز کرد و سالیان متمادی چاپ آن ادامه داشت و همیشه هم حامی مستضعفان و زحمتکشان و با دار و دستة مرتجعین در تضاد بود.
چاپ کاریکاتور دهن دوختن فرّخی* به وسیلة ضیغم، و نیز نشانة شیرکوه (چوپان و گرگ) هم حاکی از جانبداری این روزنامه از مبارزات مردم و دفاع آنان در برابر زورمندان بوده است. در آغاز روی کار آمدن رضاخان، شیرکوه توقیف شد و همة مدیران را مجبور به دادن تعهّدی کردند که قبل از چاپ، سانسور شود.
مدّتی پس از برکناری رضاخان، یک روز دستور توقیف کلّیة روزنامههای ایران را صادر نمودند، امّا بعداً دستور آزادی را دادند. البتّه با شرایط معیّنی بود. ابوی چون وضع را طوری دیدند که باز دیکتاتوری است و نمیتوان حقایق و ناملایمات را درج نمایند. اقدامی برای انتشار روزنامه ننمودند و به چاپ اوراقهای اداری پرداختند که طولی نکشید به سکتة قلبی دچار و در تاریخ 25/10/1329 در سن 64 سالگی درگذشت و در جوی هرهر به خاک سپرده شد.»[9]
محمّدحسین آسایی که از سال 1318 و شاید قبل از آن به عنوان مدیر داخلی و سردبیر شیرکوه همکاریاش را با شیرکوه آغاز کرد، پسرعموی احمد مدیر است و سالها نمایندگی ادارة فرهنگ تفت را برعهده داشت.
خوب است اشارهای به تاریخچة این خانواده بشود: شیخ محمّدحسن سبزواری (فرزند حاج ملاّهادی سبزواری) که باشندة نجف بود، به دستور علمای نجف به یزد
آمده و با خانوادة محمّدتقیخان بافقی ازدواج میکند. از این پیوند سه پسر به دنیا میآید:
1- شیخ محمّدتقی: پدر احمد مدیر (مدیر شیرکوه) و شیخ اسدالله ثقةالاسلام.
2- شیخ محمّدباقر: پدر ابوالقاسم افتخارالعلماء (سردبیر معرفت یزد) و مجد.
3- شیخ محمّدجعفر حجّتالاسلام: پدر محمّدحسین آسایی (سردبیر شیرکوه) و خانوادۀ حجّت. فرزندان و نوادگان این خانواده اکثریّت دارای مدارج عالی فرهنگی و پزشکی و از افراد خوشنام یزد هستند.
موجودی شیرکوه (تا شهریور 20)
شمارههایی از این نشریّه در جاهای زیر موجود است که به غیر از مورد اوّل تا سوم بقیّة موارد را نگارنده دیده است:
1- مؤسّسه آسیایی دانشگاه شیراز[10]- سال 1342 ق، ش 1 تا 3 و 7 تا 16 سال 1343 ق. ش، 4، 7، 9.
2- زیرگود پاندول ساعت میدان مارکار یزد. (نقل از امیر مدیر)
3- نزد آقای ملک مسعود ملک، مدیر کارخانة فرش گلچین یزد.
4- کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران- سال 14 (1315ش)، ش 11.
5- کتابخانة مرکزی دانشگاه اصفهان- سال 6، ش 6 (29/2/1306). این شماره از آنِ صدر هاشمی بوده است.
6- ادارة ثبت اسناد تفت - س 18 ش 25، 28، 31، 34، 38، 39، 42، س 19 ش 2، 3، 4.
7- ادارة ثبت اسناد یزد، سال 18 (1319ش) ش 1 تا 42 به تناوب، سال 19 (1320ش) ش 4 تا 42 به تناوب.
8- سازمان اسناد ملّی یزد، س 1، ش 15، س 19، ش 25.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. تاریخ جراید و مجلاّت، همان، ج 3: 95-94.
[2]. جرّاحی، محمّد علی: «یادی از یک روزنامة قدیمی، شیرکوه»، فضیلت، ش 2 (9/12/68): 14.
[3]. اسناد مطبوعات، ج 2: 101
[4] و 4. همان: 102.
[5]. شیرکوه، س1، ش 13، (8/7/1301): 1.
[6]. سالنامة ایساتیس، ش 3(1343): 95.
[7]. بیداری کرمان، ش 67(20/8/1309): 2.
*. گویا سال 1321 درست است. (مسرّت).
[8]. طوفان یزد، ش 326 (آذر 1338): 60.
*. وی چندین سال پیش درگذشت. (مسرّت)
* [شعری به مطلع:
عیدِ جم شد ای فریدون خو، بُتِ ایران پرست مستبدّی خوی ضحّاکی است، این خو، نهِ ز دست
همین شعر در سال 1328 ق که ضیغم حاکم یزد بود، سبب دوختن دهان فرّخی شد. بنگرید دیوان فرّخی: حسین مسرّت، تهران: قطره، 1380: 274. (مسرّت)
**. [در خرداد 1290 ش به جای وی فخرالملک حاکم یزد شد- مسرّت].
*. [گفته میشود به وسیلة محمّد صادق سفینه، مدیر روزنامة سفینه کشیده شده است- مسرّت].
[9]. دریافتی از آقای امیر مدیر با اصلاحات جزئی نگارنده.
[10]. فهرست روزنامهها و مجلّههای فارسی مؤسّسه آسیایی دانشگاه شیراز: گیتی شاکری، فرهنگ ایران زمین، ج 27: 380. در سفر سال 1366 به شیراز هیچ کس نمیدانست بر سر روزنامههای این مؤسّسه چه آمده است! میگفتند: شاید به کتابخانۀ دست غیب شیراز یا موزۀ پارس رفته باشد. (مسرّت