نسخه های نادر خطی کتابخانه وزیری یزد(12)
نجات الابدان
نگارش: حسین مسرت
نویسنده: محمّد علی نجاتی بافقی
تحریرو نگارش: سدۀ سیزدهم قمری.
موضوع: پزشکی.
بنیان کتابخانۀ وزیری یزد که اکنون شصت سال از عمر پربار آن می گذرد (بنیان، فروردین 1334 ش)، در درون خود گنجینه ای ناب از کتاب های خطّی بویژه حاصل ذوق و دانش و هنر مردان سختکوش کویر دارد که بعضاً برخی از نسخه های آن در ایران و حتّی جهان یگانه است، یکی از این نسخه ها، کتاب "نجات الابدان"، نوشتۀ محمّدعلی نجاتی بافقی، سخنور و پزشک نامی سدۀ سیزدۀ قمری ساکن در یزد است. یگانه متن از زندگی نامۀ او، مندرج در «تذکرۀ میکده»، نوشتۀ محمّدعلی وامق یزدی (1262-1200ق) است که بعدها مورد استفادۀ احمد دیوان بیگی در نگارش حدیقة الشّعراء و دیگران واقع شده است. وامق یزدی دربارۀ او می نویسد: «اسمش ملاّ محمّدعلی، اصلش از قصبۀ مبارکه بافق، در اوایل عمر به بلدۀ بهشت منزلۀ دارالعباده آمده، تحصیل علمش مأمول، بالأخره سفری اختیار و بعد از اندک زمانی مراجعت به این دیار کرده، به امر طبابت مشغول، طبیبی مسیحا دم و حکیمی مبارک قدم، مرجع خرد و بزرگ و مشار الیه تاجیک و ترک. بین الانام معروف و اکثر اوقات را به معالجۀ مرضای این دیار مصروف می دارد و حسن ظنّ عوام به آن والامقام به مرتبۀ تمام است. خالی از مشرب عرفانی نیست و کیفیّت حالاتش ازنسخۀ مسمّی به "نجات الابدان" که از مؤلّفات آن جناب است، مفصّلاً و مشروحاً نمایان است. از جملۀ کمالاتش طبع موزون، لیکن از بستن هر گونه مضمونی او را مضایقۀ چندانی نیست.»[1] پس از آن، وامق شماری از ابیات او را درج کرده است که دو بیتی از آن در ارتباط با شغلش، در اینجا درج می شود:«باز پرس از چشم خود، حال دل افگار رازان که آن بیمار داند حال این بیمار راوه، چه حال است این که نتوانم علاج درد خویش؟ من که می دانم دوای درد هر بیمار را»[2] احمد دیوان بیگی نیز با نگارش دیگری، چنین می آورد: «به یزد آمده، مشغول تحصیل علم ابدان و ادیان شد. چندی هم برای این کار، مسافرت اقطار و امصار کرده تا در علم ابدان به درجۀ طبابت رسید و مراجعت کرده، در یزد ساکن و مشغول معالجۀ امراض و مرضی گردید و کتابی در علم طب، مسمّی به "نجات الابدان" تألیف کرده و در یزد متداول است. در حیات وامق[ 1262-1200ق] رحلت کرده است.» [3] گویا نجاتی بافقی مندرج در تذکرۀ نصرآبادی[4] و سفینۀ خوشگو (حرف ن) که در عصر شاه عبّاس ثانی صفوی می زیسته است، نیای وی باشد. به دلیل این مشابهت، عبّاس فتوحی یزدی دچار اشتباه شده و در تذکرّۀ شعرای یزد[5]، شرح حال این دو نفر را در هم کرده است.[6] آخرین اطّلاع را خود نجاتی در مقدّمۀ نجات الابدان می دهد که می نویسد: وی فرزند سلطان محمّد بافقی است. به هر روی، یگانه اثری که از او بر جای مانده، همانا کتاب «نجات الابدان» است که تا سال 1368 ش به نام «رساله در طب» در کتابخانۀ وزیری قرار داشت تا اینکه در آن سال، نگارندۀ این سطور که مشغول تصحیح تذکرۀ میکده و نگارش تعلیقات شعرای آن بود، پس از بررسی کلیّۀ فهرست نسخه های خطّی کتابخانه های ایران و یزد و مطابقت اطّلاعات تذکرۀ میکده و دیدن جلد چهارم فهرست نسخه های خطّی کتابخانه وزیری که در آنجا خوشبختانه تخلّص خود را هم ذکر کرده بود و نسخۀ نامبرده در هشت نجات تقسیم شده بود[7]، یقین نمود که رساله در طب، همانا «نجات الابدان» است. هر چند در آن سال بر اساس مندرجات فهرست نسخه های خطّی وزیری[8]، کتاب دیگری به نام «رساله در طب» به شمارۀ 1679، نوشتۀ محمّدعلی طبیب شناخته شد و گمان برده شد آن هم از محمّد علی نجاتی باشند، امّا اخیراَ که این نسخه به صورت جدّی بررسی شد، دانسته گردید که آن کتاب، نامش «فرید» و نوشتۀ عبدالله طبیب است و نسخه هایی از آن در کتابخانه های ایران وجود دارد.
معرّفی کتاب
نجات الابدان که بنا به نوشتۀ وامق یزدی، اثری از محمّدعلی نجاتی است، در سال 1346 ش توسّط مرحوم وزیری به کتابخانۀ وزیری یزد اهداء شده است. بنا بر مندرجات آن، کتاب در هشت باب یا هشت نجات به ترتیب زیر است: نجات نخست: در تعریف اعضاء و تقسیمات آن؛ نجات دوّم: در عظام؛ نجات سوم: در عصب؛ نجات چهارم: صداع؛ نجات پنجم: در بحث اورده و شعبه؛ نجات ششم: در ذکر شرائین و انواع آن؛ نجات هفتم: در ذکر اعضای مرکبّه و کیفیّت تولّد جنین، نجات هشتم: در تعریف طبیعت و ذکر امور طبیعیّه. نویسنده در سبب تألیف کتاب و چگونگی گرایش خود از علوم رسمی به علم پزشکی می نویسد: «سبب تصنیف و داعی بر تألیف اینکه بر اخلّاء دینی و اجلّاء ایمانی معلوم و ظاهر باشد که این حقیر کثیرالتقصیر، محمّد علی المتطبب المفطور به حبّ محمّد و علی، المتخلّص به نجاتی، لمؤلّفه:نامم نجاتی است، خدایا نجات ده در تنگنای قبر و ز گرمای محشرم ابن المرحوم المبرور المحتاج الی رحمة الله الغفور، سلطان محمّد البافقی یزدی زاد الله ذوقه و کثر الله شوقه، دوازده سال قبل بر این روزگاری پیش از این در دارالعبادۀ یزد به شغل تحصیل علوم رسمیۀ لاطایل و به گرفتاری قیل و قال بی حاصل مشغول بودم و به زعم خود که: "یحسبون انهّم یحسنون" که به شغل پسندیده و کار حمیده گرفتارم و طریقۀ انیقه پیش دارم، و به تحصیل و تحسین سزاوارم و غافل بودم که ناگاه از توفیقات خداوند، روزی از روزها کتاب "نان و حلوای" شیخ بهایی را می خواندم.» (نجات الابدان با تلخیص)
وی پس از ذکر اشعاری از آن کتاب در باب نکوهش علوم رسمی از آن جمله:علم رسمی سر به سر قیل است و قال نه از او کیفیّتی حاصل, نه حالو غیره، اشاره به بیماری سخت خود در شهر مشهد می کند که تا دم مرگ رفته است، امّا «ناگاه در اثنای مناجات و زاری و از بسیاری درد و بیماری از حال رفتم و حالتی رو داد که ندانستم، بیدارم یا خواب که آن طبیب بیچارگان و مولای متقیّان، التفات انداختند و فرمودند: شفایت دادیم، برخیز و به کاری مشغول شو و من بعد به معالجۀ مرضای شیعیان ومحبّان ما بپرداز. خلاصۀ خبر از آن مدّتی در همان مشهد مقدّس مشغول معالجه بودم و دست به هر نبضی که می گذاشتم، گویی گوینده به حقیر می گفت که علّت چیست. » (نجات الابدان با تلخیص) نجاتی در کیفیّت آن خواب می گوید:«سحر کرشمۀ وصلش به خواب می دیدم زهی مراتب خوابی که به ز بیداری است» همو در سودمندی علم طب می نویسد: فائدۀ طب حفظ صحّت و دفع امراض و موضوع طب، بدن انسان است. پس باید که طبیب از قوانین حفظ صحّت و قواعد معالجه و ازالۀ مرض و شروط مقررّه در کتب طب من حیث المجموع را عالم و عامل باشد که اگر متنجزی در علم و عمل طب باشد، او را طبیب و حکیم نمی گویند . . . طبیب متنجزی جایز الطبابت نیست. مأذون به معالجه نمی باشد و اگر معالجه و حکم کند، حرام است و حال آنکه کحّالی و جرّاحی و فصّادی که از اجزاء این علم است نظر به عام علم وقوف و نادانی اکثر اطبّاء معاصرین، متروک و مهمل است و اطبّاء متنجزی نظر به قاعدۀ عدو لمّا جهل این اجزا مذکوره را از خود سلب می کنند و می گویند که این امور، فنّ کحّال و جرّاح و فصّاد است و حال آنکه نظر به مقدّمۀ مذکوره، طبیب واقعی بایست که مجموع را عالم و عامل باشد و الّا طبیب متنجزی می باشد. (نجات الابدان با تلخیص) چنانکه وامق یزدی اشاره دارد، این کتاب در زمان او در یزد متداول بوده و حتماً نسخه های زیادی داشته است، امّا اکنون تنها یک نسخه از آن بر جای مانده که آن هم در کتابخانۀ وزیری یزد قرار دارد. نجاتی در مقدّمۀ این کتاب و در بخش چگونگی روی آوردن به پزشکی، برخی از اشعار خود را درج کرده است. امّا با این وجود هیچ دیوانی از او در کتابخانه های ایران وجود ندارد.***
مشخّصات نسخه
شمارۀ ثبت: 2830.شمارۀ عمومی: 18246 .تاریخ ورود: 11/9/1346.اهدایی: حجّت الاسلام و المسلمین حاج سیّدعلی محمّد وزیری، مؤسّس کتابخانۀ وزیری.تعداد برگ: 52 برگ . در اندازۀ 15*5/22 سانتی متر.نسخه شناسی، نوع خط: نستعلیق تحریری، کاتب: ناشناس، کاغذ: اصفهانی، عناوین و نشانه ها به شنگرف.آغاز موجود: من قائل لولاک لمّا خلقت الافلاک، یعنی، نظم:به مهمانی پیشگاه الستطفیلی خور خوان او هر که هست.انجام موجود: و علامت دیگر عطش است و سکون و بقی صفراوی به سبب زوال.نام این کتاب تاکنون در هیچ فهرستی وارد نشده و تنها در سال 1393 در فهرست دیجیتالی کتابخانۀ آستان قدس رضوی، نام آن اصلاح گردیده است. کتاب نامبرده تاکنون چاپ نشده است. -----------------------پی نوشت1-وامق یزدی، محمّد علی: تذکرۀ میکده، به همراه تاریخ ادبیّات یزد در عصر قاجار، به کوشش و پژوهش: حسین مسرّت، یزد: ریحانة الرسول و اندیشمندان یزد، 1381،ص 485.2- همان جا.[3] - دیوان بیگی، احمد: حدیقة الشعراء، به کوشش: عبدالحسین نوایی، تهران: زرّین، 1366، ج3، ص 1861-1860.4- نصرآبادی، محمّد طاهر: تذکرۀ نصرآبادی، به کوشش: احمد مدقّق یزدی، یزد: دانشگاه یزد، 1379، ص 465/ به کوشش: محسن ناجی نصرآبادی، تهران: اساطیر، 1378، ج1، ص 435.// به کوشش: حسن وحید دستگردی، تهران: فروغی، چاپ سوم، 1361، ص307.[5] - فتوحی یزدی، عبّاس: تذکرۀ شعرای یزد، یزد: اندیشمندان یزد، ویرایش سوم، 1382، ص59.
[6] - وامق یزدی، همان، تعلیقات، ص 665.[7] - شیروانی، محمّد : فهرست نسخه های خطّی کتابخانۀ وزیری یزد، تهران: انجمن آثار ملّی، 1353، ج 3، ص1019.
[8] - ---------: فهرست نسخه های خطّی کتابخانۀ وزیری یزد، تهران: انجمن آثار ملّی، 1355، ج 4، ص 1443.