معرفی کتاب مهرماه 1398، در کتابخانه تخصصی ادبیات و واحد مطالعات دفاع مقدس
ایرانیها در انتظار ماه مهر و شنیدن زنگ آغاز سال تحصیلی مدارس بودند که زنگ جنگی ناخواسته نواخته شد. جنگ، ایرانیها را از کلاس درس به کلاس جنگ کشاند؛ هم دانشآموزها، هم معلمها و هم دیگران را.
معرفی کتاب شهربانو، به مناسبت گرامیداشت هفتهدفاع مقدس هفته اول مهرماه
شهربانو/ نویسنده: مریم قربانزاده، ستارهها، 1397
مقدمه:
این جا هیچ نکته حرفهای وجود ندارد. نه پیرنگی، نه طرح داستانی، نه گرهای، نه تکنیکی، نه شخصیتپردازیای... هیچ چیزی، هیچ چیزی وجود ندارد که شما را به عنوان یک خواننده حرفهای روبرو کند با یک نویسنده حرفهای. من اصلا نویسنده حرفهای نیستم. اصلا حرفهام این نیست. تازه وقتی درسم تمام شود، میشوم یک پزشک عمومی و آرزو دارم تخصص کودکان بگیرم و در مطبم جای سوزن انداختن نباشد. نه اینکه راضی باشم به رنج بچهها. نه! یعنی کارم اینقدر خوب باشد که همه برای درمان کودکانشان به مطب من بیایند.
خلاصه قصد نویسنده شدن ندارم! شما هر چه اینجا میخوانید برگرفته از متن یک زندگی است. برشهایی است از بیست سال زندگی یک مادر هفتاد ساله که از همه سالهای جوانیاش، همین برشها را غنیمت نگه داشته است.
همه چیز در نهایت سادگی روی کاغذ آمده است. آنقدر ساده که شما میتوانید چهره آرام و مهربان مامان جان را از پشت خطوط تایپی فونت هجده قلم لوتوس ببینید.
نوشتن برای من اصلا کار راحتی نبود. برای مامان جان هم گفتنش اصلا راحت نبود. بارها در حین مرور خاطراتش بیحال میشد و کارش به سرم قندی نمکی میکشید. من پیرشدنش را در این چندماه جلوتر انداختم و این مایه عذاب وجدانم شد، اما چارهای نبود. باید این حرفها را از زبان خودش میشنیدم. باید همه چیز را آن طور که خودش گذرانده بود مینوشتم. و حالا روبه روی شما، خلاصه شده زندگی یک مادر است.
اگر کتابفروشی های شهر را زیر و رو کنیم، شاید انگشت شمار باشد کتابهای دفاع مقدسی که از زاویه نگاه مادران به جنگ پرداخته باشد. کتاب شهربانو یکی از معدود کتاب های دفاع مقدس است که به خوبی از دریچه نگاه مادران به این مساله پرداخته است.
رمانی بسیار خواندنی که به زیبایی احساسات مادرانه را به تصویر می کشد.حس مادری که با وجود دلبستگی و وابستگی شدید به فرزندش، او را راهی جبهه میکند و نهایتا بعد از چند هفته با خبر مجروحیت او مواجه می شود.
ابراهیم این داستان، نوجوانی است شر و پرجنب و جوش که عاشق کفتر بازی است. پسری که نه اهل مسجد است و نه از نوجوانان فعال در مبارزات قبل انقلاب. پسری که همیشه با برادر و خواهرانش دعوا میکند و کار به کتک کاری می رسد و لنگ کفش های مادر و کتکهای پدر، کل کلهای خواهر و برادری را به پایان میرساند، اما همین نوجوان وقتی در بحران جنگ قرار میگیرد، احساس مسئولیت میکند و با اصرار، رضایت پدر و مادر را برای حضور در جبهه جلب میکند.
ابراهیم بعد از چند ماه در جبهه از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار میگیرد و قطع نخاع میشود و دوازده سال ادامه زندگیش را در خانه بر روی تخت افتاده و فقط میتواند نفس بکشد. ابراهیم نهایتا بعد از تحمل سالها درد و رنج به شهادت میرسد.
لحظاتی از این کتاب را همراه با خنده و بخشهایی را با اشک باید خواند که زیبایی این کتاب را دو چندان میکند. این کتاب به قلم خانم مریم قربانزاده توسط نشر ستاره ها به چاپ رسیده که در ماههای اول انتشار، چاپ آن به نوبت چهارم رسیده است.