زنگ کتاب آذر ماه خانم اسماعیلی جامی
۱۳۹۸-۰۹-۲۳
گزارش آذر ماه خانم اسماعیلی جامی با زنگ کتاب دبستان دخترانه تهذیب

                                 با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد
گزارش زنگ کتاب دبستان دخترانه تهذیب
مدیریت: سرکار خانم توکلی
مخاطبین: 30نفر کلاس چهارم
زمان: چهارشنبه 13/09/98 ساعت 9:15 الی 11:15
جلسه با پرسیدن سوالهایی در مورد اهمیت کتاب، کتابخانه و کتابخوانی شروع شد. چند نفر از بچه ها
 عضو کتابخانه مدرسه و چند نفری هم عضو کتابخانه امام خمینی بودند. در مورد انواع کتاب ها بحث
و تبادل نظر شد و داستان پریزاد از کتاب" قصه های مادربزرگ" اثر رضا احمدی خوانش شد.
خلاصه داستان:  روزی بود و روزگاری، در کشوری پادشاهی به نام شاه عباد زندگی می کرد که هر
 وقت دلش درد می گرفت ، تا علتش مشخص نمی شد، دل دردش آرام نمی شد. پادشاه این دفعه که دل
درد شد، در شهر با لباس مبدل شروع به گردش کرد تا جلوی در خانه ای دلش خوب شد و او در خانه
 را زد و آن شب مهمان آن خانواده شد. صبح، پسر میزبان گفت:" پدر دیشب خوابی دیده ام". پدر گفت
 خب تعریف کن. پسرگفت خواب دیدم ندیدم...پدر دوباره پرسید، پادشاه پرسید ولی پسر همان جواب را
 داد. پادشاه به قصر برگشت و دستور داد پدر و پسر را نزدش آوردند. از آنان پرسید" آیا مرا می
 شناسید؟" گفتند بله شما شاه عباد هستید. پادشاه گفت که من همان رهگذر دیشب هستم... و از خواب
 پسر پرسید. ولی پسر گفت:" خواب دیدم ندیدم..." پادشاه هم پدر را آزاد کرد و پسر را زندانی...
دختر پادشاه که برای چیدن گل در باغ قدم می زد. از پنجره اتاق پسر را دید و ماجرا را پرسید...
بعد از چند روز دختر پادشاه به پسر گفت که من خواهری دارم به نام پریزاد که می تواند به تو کمک
 کند. از طرفی دختر پادشاه کشور همسایه لال شده بود و پدرش از شاه عباد کمک خواسته بود.
 خلاصه پریزاد به پسر گفت که از شاه عباد بخواهد تا او را به کشور همسایه برای مداوای دخترش
 بفرستد. پسر توانست با کمک پریزاد دختر پادشاه را به حرف درآورد و طبق قولش، پادشاه ، او را به
دامادی پذیرفت...
سپس معنی اسامی بچه ها را از فرهنگ نام پیدا کردیم که خیلی مورد استقبال قرار گرفت. از کتاب
" دایره المعارف کوچک من " بخش " خورشید زمین را گرم می کند " توسط یکی از دانش آموزان
 خوانش شد. خوشبختانه شور و نشاط زیادی در بچه ها بود طوری که اصرار داشتند زنگ بعد هم
زنگ کتاب باشد. به امید فردای بهتر کتاب خوانان.
                                                                              با سپاس و امتنان
                                                                                      جامی           
                             با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد
گزارش زنگ کتاب دبستان دخترانه تهذیب
مدیریت: سرکار خانم توکلی
مخاطبین: 30 نفر پایه های پنجم و ششم
زمان:چهارشنبه20/09/98  ساعت 9:15 الی 11:15
جلسه با نام و یاد خدا و سلام واحوالپرسی شروع شد. از آنجایی که پارسال برای این گروه اجرای زنگ کتاب را داشتم،
با هم آشنا بودیم. مرور خاطرات پارسال را داشتیم و از دیدن هم خوشحال شدیم. طبق برنامه پارسال که بچه ها در
منزل کتاب می خواندند و خلاصه اش را تعریف می کردند، چند نفر داوطلب این کار بودند و از بس اشتیاق داشتند،
در همان ابتدا، اجازه این کار را دادم و سه نفر از بچه ها داستانهای طوطی و بازرگان ، خاله سوسکه، وعلی خرابکار
را تعریف کردند. سپس داستان "دوستی کبک و شاهین" از کتاب قصه های کلیله و دمنه از سری قصه های خوب برای
 بچه های خوب اثر مهدی آذر یزدی خوانش شد. به معرفی آقای آذر یزدی پرداختم و از آنجایی که در کتاب فارسی و
 شبکه نهال از ایشان قصه هایی هست، بچه ها آشنایی داشتند...
خلاصه داستان کبک و شاهین:
روزی بود و روزگاری، در دامنه کوهی کبک ها زندگی می کردند که یکی از آنها زیباتر و دلفریب تر بود به نام "کبک
 خوشرو"  . او هیچ وقت تنها گردش نمی کرد و با مرغان ناشناس رفت و آمد نداشت. برای همین گرفتار نمی شد.
یک روز کبک خوشرو، می خرامید و آواز می خواند،شاهین که  در هوا می گشت ، صدای او را شنید. با خود فکر کرد
 هر کسی به داشتن دوستی مهربان نیازمند است و چه خوب است که من با این کبک زیبا دوست شوم ...  آهسته به
 زمین فرود آمد و قدم زنان به سمت کبک رفت. کبک ترسید و به درون سوراخی خزید. شاهین دم سوراخ نشست و
 گفت:" ای کبک زیبا از من نترس ، که من دوستدار توام و اگر تا حالا از هنرهای تو غافل بودم، امروز کمال و هنرتو
بر من آشکار شد و می بینم که گفتار و رفتارتو غم از دل می برد... می خواهم از تو خواهش کنم که با هم دوست
 باشیم." کبک گفت:" ای قهرمان کامکار دست از سر من بردار که من فریب نمی خورم. تو هم کارت شکار کردن است.
برو یک احمق دیگر را گول بزن." القصه شاهین بالاخره توانست با چرب زبانی و توجیه اینکه خانه من بسیار با
 صفاست و تو از بالا همه زیبایی ها را می بینی و مر غان دیگر از اینکه من پشت توام بر تو غبطه خواهند خورد و
 اینکه چون من قوی ام بهترین خوراکها را برایت مهیا می کنم و بهترین گردشها.... توانست کبک را گول بزند و با
 خود به آشیانه اش بر بالای درخت برد. چند روزی با هم خوب و خوش بودند تا اینکه یک شب شاهین که غذایی به
 دست نیاورده بود ، دنبال بهانه بود تا کبک را بخورد. هر بهانه ای گرفت ، کبک با صبر و نرمش پاسخش را داد ولی
 از آنجایی که سرشت شاهین شکار است، بالاخره کبک را درید و خورد . این بود عاقبت دوستی کبک ساده دل و شاهین
 شکاری.  سپس به گفتگو در مورد برداشت و نتیجه داستان  پرداختیم و اینکه نباید با هرکسی که سر راهمان قرار
 گرفت دوستی و معاشرت کنیم .
چند لطیفه از کتاب دنیای خنده اثر حسن شکری ، توسط دانش آموزان خوانش شد. و از کتاب" دایره المعارف کوچک
 من درباره ی جهان" اثر آکنس واندویل ترجمه رویا خوئی ، بخش" سفر به ماه" خوانش شد که همه از آن لذت بردند.
کتاب های برگشتی و امانی پرسنل محترم دبستان در لیست ثبت گردید.
                                                                                                         با تشکر و امتنان
                                                                                                                 جامی

افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

نظرسنجی

نظر شما در مورد مطالب این وب سایت چیست؟

انتخاب‌ها

تصاویر شاعران

This block is broken or missing. You may be missing content or you might need to enable the original module.