به نام خدای عارفان و محبوب عاشقان
تقویم شهریور 1399 همزمان با مناسبتهای ماه قمری-شمسی )محرم-شهریور( تهیه شده است. 10 شهریور، روز تجلیل از اسرا و مفقودان، 13 شهریور روز بزرگداشت ابوریحان بیرونی، همچنین 27 شهریور روز شعر و ادب فارسی و بزرگداشت استاد سیدمحمدحسین شهریار است. به همین مناسبتها چند کتاب معرفی میشود.
با من حرف بزن/ احمد پهلوانيان.- قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، مرکزانتشارات، ۱۳۷۸.
عاشورا روزی نیست که تنها آن را یک تعطیلی در تقویم حیات خود برای عزاداری دانست و کربلا قطعهی کوچکی از زمین نیست که در جغرافیای زندگی ما گم شود.
صبح تا شام عاشورا، تصویر روشنی از به بار نشستن حقیقتی سرخ است که یک سو حق محض و سوی دیگر باطل آمیخته به ظواهر حق، چشم بر چشم هم دوخته، به جدال برخاستهاند و این نزاع حق و باطل نه این که قانون طبیعت باشد؛ اما در هر صفحه ای از تاریخ به نوعی نشانی از آن یافت میشود و در تمامیت این کره خاکی ردّ پای آن به چشم می خورد؛ کل یومٍ عاشوراء و کل ارضٍ کربلا.
و هر روز من و تو کربلا و عاشورایی دیگر را شاهدیم. حسین علیهالسلام فقط امام شیعیان و بزرگ سالار مسلمانان نیست، بلکه امام عاشقان، سرسلسلهی عارفان و سالار مجاهدان راه آزادگی است و عصرعاشورا پایان حادثه عظیم آن روز نیست؛ آغاز گام بلندی در به دوش کشیدن پیام عاشوراست. کاروانی که بزرگ پرچمدار آن زینب سلامالله علیهاست، زن صبر و بانوی صلابت و ساربان آن سرور ساجدان، سلامالله علیهاست. او که مرد خطبههای آتشین و طوفانهای کوفه و شام است، نه امامی با تنی زار و نزار و عابدی بیمار! این کتاب تلاشی است برای آشنایی هر چه بیشتر با وقایع عصر عاشورا و پیآمدهای آن. مطالب کتاب در قالب روایت و بهگونه داستانی در پنج فصل نوشته شده است: غبار غروب، در انزوای جنایت، کاروان فریاد، سلام بر عشق و با من حرف بزن.
منتخب چند سطر از کتاب: با من حرف بزن به قلم احمد پهلوانیان
پشت روزها و شبهای مظلومیتت نشستهام به انتظار اینکه حرفهایت را بشنوم. آمدهام به درگاه تو تا خاک گامهای عنایت تو را به چشم بکشم. آمدهام تا بعد از چهارده قرن غربت، حکایت غریبیات را برایم روایت کنی.
میدانم نه تو توان بیانش را بتمامه داری و نه من شکیبایی شنیدنش را. تو بر افلاک نشستهای و حاملان عرش الهی قمریان شاخسار رحمت تواند! و من بر خاک زانوان غم در آغوش به سوگ جراحت سرزمین کربلا نشستهام.
انتظار شنیدن صدای تو را ندارم، اما خوب میدانم اگر بخواهی تک تک کلمات که از فراز سنگین و پرغصهای از تاریخ حکایت میکند، برقلب من حکایت شود. بیا و در این تاریکی شب که یاد تو، پدر وبرادرانت و تمام شهدای کربلا بر قلب من خیمهی عشق زده است با من سخن بگو!
حکایت شیعیان اهل حلب و عزاداری ایام عاشورای آنان و رسیدن شاعری غریب از دفتر ششم مثنوی معنوی
روز عاشورا همه اهل حلب
باب انطاکیه اندر تا به شب
(روز عاشورا همهی مردم حلب شب در دروازه ی حلب؛ شیعیان در آن روزگار در شهر حلب اکثریتی داشتهاند)
گرد آید مرد و زن جمعی عظیم
ماتم آن خاندان دارد مقیم
(گروهی عظیم از زن و مرد جمع میشوند و عزای خاندان پیامبر را برپا میدارند)
ناله و نوحه کنند اندر بکا
شیعه عاشورا برای کربلا
(شیعه روز عاشورا برای واقعهی کربلا نوحه و ناله می کنند و می گریند)
بشمرند آن ظلمها و امتحان
کز یزید و شمر دید آن خاندان
(آن ستمها و رنجهایی را که خاندان پیامبر از یزید و شمر دیده اند، بر زبان می آورند)
نعرههاشان میرود در ویل و وشت
پر همیگردد همه صحرا و دشت
(نعره های آنان با افغان به هم می آمیزد و صحرا و بیابان از فریاد پر می شود)
یک غریبی شاعری از ره رسید
روز عاشورا و آن افغان شنید
(روز عاشورا شاعری غریب از راه رسید و آن زاری و گریه ها را شنید)
شهر را بگذاشت و آن سوی رای کرد
قصد جست و جوی آن هیهای کرد
(شهر را رها کرد، روی به جانب باب انطاکیه گذاشت، خواست که درباره آن هیاهو جستجو کند)
پرس پرسان میشد اندر افتقاد
چیست این غم بر که این ماتم فتاد
(برای جستجو پرسانپرسان میرفت و میپرسید که این اندوه برای چیست، چه کسی را چنین ماتمی پیش آمده است؟)
این رئیس زفت باشد که بمرد
این چنین مجمع نباشد کار خرد
(کسی که مرده است باید سرور بزرگی باشد، چنین اجتماعی کاری کوچک نیست)
نام او و القاب او شرحم دهید
که غریبم من شما اهل دهید
(نام و القاب او را برایم بگویید، من مردی غریبم و شما اهل اینجایید)
چیست نام و پیشه و اوصاف او
تا بگویم مرثیه ز الطاف او
(نام او و پیشهی او چیست، چه صفاتی دارد؟ به من بگویید تا در مناقب او مرثیهیی بسرایم)
مرثیه سازم که مرد شاعرم
تا ازینجا برگ و لالنگی برم
(مردی شاعرم، مرثیهیی بسرایم تا ازاینجا توشه و لقمهیی نصیبم شود)
آن یکی گفتش که هی دیوانهای
تو نهای شیعه عدو خانهای
(یکی از کسانی که این سخنان را شنید، گفت: مرد! مگر تو دیوانهیی؟ یا شیعه نیستی و دشمن خاندان پیامبری؟)
روز عاشورا نمیدانی که هست
ماتم جانی که از قرنی بهست
(مگر نمیدانی روز عاشورا روز عزای جانی است که برتر از یک قرن است؟)
پیش مؤمن کی بود این غصه خوار
قدر عشق گوش عشق گوشوار
(کی ممکن است که این اندوه در نظر انسان مومن حقیر باشد، عشق گوشواره(حسین) به اندازهی عشق گوش(پیامبر) است).
پیش مؤمن ماتم آن پاکروح
شهرهتر باشد ز صد طوفان نوح
(سوگواری آن روح مقدس در نظر مومن از صد طوفان نوح مشهورتر است)
گفت آری لیک کو دور یزید
کی بدست این غم چه دیر اینجا رسید
(شاعر گفت: آری صحیح است، اما دوره یزید کی بوده است؟ خبر این اندوه چه دیر به اینجا رسیده است؟)
چشم کوران آن خسارت را بدید
گوش کران آن حکایت را شنید
(چشم نابینایان هم آن زیانکاری را دید، گوش ناشنوایان هم آن ماجرا راشنید!)
خفته بودستید تا اکنون شما
که کنون جامه دریدیت از عزا
(آیا شما تاکنون خواب بودید که اکنون در عزای او جامه چاک میکنید؟)
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زانک بد مرگیست این خواب گران
(پس ای خقتگان برای خود عزا بگیرید، زیرا که این خواب سنگین مرگی زشت است )
روح سلطانی ز زندانی بجست
جامه چه درانیم و چون خاییم دست
(چون روح پادشاهی از زندانی رها شد، چرا جامه چاک کنیم و دست حسرت بخاییم)
چونک ایشان خسرو دین بودهاند
وقت شادی شد چو بشکستند بند
(چون خاندان پیامبر پادشاهان دین بودهاند، وقتی بند زندان را شکستند، برای آنان هنگام شادمانی است)
سوی شادروان دولت تاختند
کنده و زنجیر را انداختند
(آنان کنده و زنجیر را گستند و به سراپرده الهی رفتند)
روز ملکست و گش و شاهنشهی
گر تو یک ذره ازیشان آگهی
(اگر ذره ای از حال ایشان خبر داری، میدانی که امروز برای آنان روز پادشاهی، روز خوشی و سلطنت است)
ور نهای آگه برو بر خود گری
زانک در انکار نقل و محشری
(اگر خبر نداری برو و به حال خودت گریه کن زیرا که انتقال به عالم دیگر و رستاخیز را انکار میکنی)
بر دل و دین خرابت نوحه کن
که نمیبیند جز این خاک کهن
(بر دل و دین خراب خود نوحهسرایی کن که چیزی جز این خاک کهن را نمی بیند)
ور همیبیند چرا نبود دلیر
پشتدار و جانسپار و چشمسیر
(اگر چیز دیگری میبیند، پس چرا شجاع، متوکل و چشمسیر نیست؟)
در رخت کو از می دین فرخی
گر بدیدی بحر کو کف سخی
(پس شادابی شراب دین در رخسار تو کجاست؟ اگر دریا را دیدهای، پس دست بخشندهات کو؟)
آنک جو دید آب را نکند دریغ
خاصه آن کو دید آن دریا و میغ...
(کسی که جویبار را ببیند از آب دریغ نمیکند، مخصوصا کسی که آن دریا و ابر الهی را دیده باشد!)
نکته:
در شرح این ابیات مثنوی، ترجمهی توفیق سبحانی، عادتهایی که از احادیث مجعول پیدا شده است نیز چند مورد بیان شده است!
در دیوان کبیر نیز مولانا در غزلی با مطلع:
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
مولانا این حکایت را به صورت مرثیهیی بر زبان میآورد و حکایت را به مصداق فرموده امام باقر علیهالسلام که هر زمینی کربلا و هر روزی عاشوراست، به آن مقصود بیان کرده است که باید همیشه حضور قلبی داشت، از حق و حقیقت نباید جدا شد و تعلیم میدهد که فقط در زمانهای معین و به شیوه معین نباید به یاد خدا بود، بلکه باید دائم الحضور بودن را آموخت.
منتخب از کتاب:
نثر و شرح مثنوي شريف/ عبدالباقي گولپينارلي؛ ترجمه و توضيح توفيق ه. سبحاني.- تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ۱۳۷۱. (صص130 تا 140 )
معرفی کتاب به مناسبت روز تجلیل از اسرا و مفقودان: 10 شهریور 1399
خوابي که تعبير شد/ نويسنده: سعيد نفر.- تهران: سميع، ۱۳۹۶.
منتخب بخش "زیارت کربلا" از متن کتاب
چند وقتی از موضوع آتشبس میگذشت که یکی از عجیبترین جریانات دوران اسارت، رفتن اسرا به زیارت کربلا و نجف اتفاق افتاد. موضوع از این قرار بود که از آنجایی ه دشمن عشق و علاقه قلبی اسرا نسبت به امام حسین (ع) و زیارت کربلا بطور دقیق آگاهی و اطلاع داشت، چند ماهی پس از جریان قطعنامه عراقیها به این فکر افتادند تا با بردن اسرا به زیارت عتبات عالیات و فیلمبرداری و مخابره آن به تمام دنیا یک بهرهبرداری تبلیغاتی از این جریان بکنند و اینگونه عنوان کنند که رفتارشان با اسیران ایرانی تا چه اندازه خوب و بشردوستانه هست اما غافل از این بودند که...
منتخب بخش "خواب عجیب" از متن کتاب
خواب بسیار عجیبی در یکی از شبها دیدم. خیلی دلم گرفته بود و غم بر روی دلم سنگینی میکرد. هنگام خواب همینطور که داشتم زیر لب صلوات میفرستادم و اشک میریختم به خواب رفتم. در عالم رویا دیدم که همه ما اسرای مجروح در یک اتاق نسبتا بزرگ و در حالیکه پتو روی سرخودمان کشیده بودیم خوابیدهایم. ناگهان در اتاق باز شد و 2 نفر آقای بسیار نورانی که از شدت نور صورتشان معلوم نبود و لباس بلند عرب بر تن و شالی یبز بر کمر بسته بودند وارد اتاق شدند. فرمودند: آیا نمیخواهید بدانید ما کی هستیم که به دیدار شما آمدهایم؟...
سعید نفر آزاده و جانباز، متولد ١٣٤٤ از تهران که در یک خانواده مذهبی در جنوب شهر تهران به دنیا آمده و در سال ١٣٦١ در جبهه های نبرد حق علیه باطل به عنوان یک تخریبچی حاضر و یک سال بعد در عملیات خیبر به علت مجروحیت به مدت شش سال و نیم به اسارت دشمن در آمد. کتاب یادشده خاطراتی از این رزمنده را در طول مبارزه و اسارت را در بر دارد.
ابوريحان و مهرورزيهاي پنهان/ نگارش و پژوهش نصرتالله عليمي.- تهران: سفير اردهال، ۱۳۹۷.
این داستان از ناهمواریهای روزگار و افت و خیزهای زندگی و دستاوردهای علمی ابوریحان برگرفته شده است. توصیف فضاها و بیان رخدادهای گوناگون در سراسر داستان و بیان گفت و گوهای بین شخصیتهای داستان، اقتباس از نوشتههای ابوریحان، نوشتههای تاریخ نویسانی مانند بیهقی و ابوعلی سینا در کتاب شفا و شیوه پرسش و پاسخ بین استاد و شاگرد یعنی همان ابوریحان و ریحانه در این کتاب استفاده شده است. در این کتاب زندگینامه و دستاوردهای علمی و آثار «ابوریحان بیرونی» در قالب داستان بازگو شده است. شکل داستان از این قرار است که دختری فرزانه بهنام «ریحانه» از شاگردان ابوریحان بیرونی پرسشهایی از استاد میکند که پاسخ بیرونی شرح زندگی خود اوست. آنچه در این نشستها صحبت میشود؛ روزگار کودکی و جوانی، استادان، رفتن به دربارهای آل مأمون، غزنویان و سرزمین گرگان و ری، عزیمت به هندوستان، روابط ابوریحان با ابوعلی سینا و... میباشد.
این داستان از ناهمواریهای روزگار و افت وخیزهای زندگی و دستاوردهای علمی زنده یاد ابوریحان بیرونی برگرفته شده و مانند همهی داستانهای دیگر عین واقعیت نیست اما کوشش شده زیاد هم از محور اصلی زندگی استاد دور نباشد. آن چه در پایان کتاب زیر نام نوآوریها و پیشگامیهای ابوریحان بیرونی نوشته شده برداشتهای دقیقتری از دستاوردهای علمی و برگرفته از نوشتهها و کتابها و نامههای آن استاد فرزانه است.
خورشيد خوارزم (داستان زندگي ابوريحان بيروني)/ نويسنده مژگان شيخي.- [تهران]: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ۱۳۷۷.
مژگان شیخی نویسنده کتاب خورشید خوارزم، در زمینه ادبیات علاوه بر ادبیات کودکان و نوجوانان، برای ادبیات بزرگسالان نیز فعالیت دارد و کتابهایی را در این زمینه به چاپ رسانیده است.
به شهادت تاریخ، تمدن اسلامی ارزنده ترین سهم را در غنای اندیشه و پیشبرد تمدن بشر داشته است. سهم نخبگان و برجستگان مسلمان در این زمینه به قدری چشمگیر است که چشم پوشی از آن مانند انکار خورشید در روزی آفتابی است. یکی از این نخبگان برجسته ابوریحان بیرونی است که سهم ارزشمندی در تمدن اسلامی ایفا کرده است. در این اثر زندگی او با سبکی سلیس و روان، روایت شده است.
شهريار شهر عشق: شرح حال کامل شهريار، نقد ادبي اشعار شهريار، چکامه حيدربابا يه سلام و.../ محمد شاهمرادي.- کرج: سرافراز، ۱۳۹۴.
شناخت زندگی خصوصی بزرگان فرهنگ و ادب، مکملی است بر شناخت آثار فرهنگی و ادبی آنان.
این کتاب در وهله اول شرح تقریبا کاملی است از زندگی شاعر بلندپایهی معاصر ایران سیدمحمحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار که از زبان خود او و دختر دلبندش خانم شهرزاد بهجت تبریزی و نیز محققان اهل فضل و ادب نگاشته شده است.
جزء دوم این دفتر نقدگونهای است ادبی بر هنرمندیهای شاعر در اشعار متنوع، به ویژه غزلیاتش که تا حد توان به زبانی ساده و همگانپسند به رشته تحریر در آمده است.
شهریار از معدود شعرایی است که در هر دو سبک شعر فارسی یعنی سبک سنتی(عروضی) و سبک نو(نیمایی) طبعآزمایی کرده است. همچنین او شاعری است دوزبانه(ذواللسانین) که به هر دو زبان فارسی و ترکی(آذری) سخن گفته است.
از میان انواع نقد ادبی، نقد التقاطی، روش مناسبی برای تحلیل اشعار شاعر برگزیده شد تا همه زوایا و هنجارهای گوناگون شعری او از قصیده و غزل تا رباعی و دوبیتی و ترکیببند و ترجیعبند مورد مداقه قرار گیرد. در پایان اثر سروده ترکی "حیدربابایه سلام" ترجمه فارسی کریم مشروطهچی آمده است.
چهاربخش کتاب شامل: زندگی و شخصیت فردی شهریار، نقد شعر شهریار، ساختمان شعر شهریار(تخیل، عاطفه، زبان شعر و موسیقی) و ملحقات بخش پایانی کتاب است.