ای علی!
در شجاعت شیر ربانیستی
در مروت خود که داند کیستی؟
عمروبن عبدود؛ زبانزد خاص و عام بود، او مانند قلعه ی آهنین غرق در زره و آهن بود، زمین زیر پایش می لرزید و دیدنش در دلها هراس میافکند. آنگاه که عمرو در مقابل سپاه مسلمانان قرار گرفت و چندبار هل من مبارز طلبید، سرهای مدعیان شجاعت فرو افتاد و جرات مباارزه نداشتند! فقط علی بود که سه بار بلند شد و اجازه خواست تا میدان برود و هر دفعه پیامبر می فرمود: علی! این عمرو است! بنشین.
آخرالامر علی علیه السلام فرمود: من هم علیام. پس اجازت و به میدان رفت و بعد از معرفی و دعوت به اسلام و نپذیرفتن عمرو، به جنگ پرداخت و با یک ضربت عمرو را به زمین انداخت که از سقوطش گردی به اطراف پاهای علی برخاست. بانگ تکبیر و تهلیل علی و سپاهیان اسلام بلند شد.
علی در تمام نبردها «شریف القدر و بزرگمنش و سرچشمهی احسان و رحمت و مظهر بزرگی و دلاوری» بود. برکشتگان فرماندهان جمل گریه کرد و افسوس خورد که نباید این همرزمان و سرکردگان پیشین اسلام چنین خوار روی زمین میافتادند.
بر تمام کشتگان دشمن که از مسلمانان جان باخته ی بصره و امیدواران رفتن به بهشت بودند مانند شهیدان خود نماز خواند و جسد آنها را دفن کرد و کسانی را از شکست خوردگان، که با او بیعت کردند و اسلحه زمین نهادند با این که ساعتی قبل به شدت با او می جنگیدند مورد رحمت و رافت خود قرار داد.
همه ی کسانی که در زمینهای فریب و خواب آلود بسر میبردند و در سپاه دشمنش ظاهر می شدند، وقتی به او اظهار علاقه میکردند، آنان را می بخشید، چون می دانست که« مسافت میان راه یافتگی و گمراهی بسیار کم است و فاصله ی آن چون مویی نازک و به باریکی و تیزی راه میان بهشت و دوزخ می باشد. (ص170، مولا در اندیشه مولانا؛ علی اکبر سرگلزایی).