به نام خدای شهیدان
خوانش کتاب با موضوع دفاع مقدس در واحد مطالعات کتابخانه مرکزی حرم مطهر رضوی:
برخی کتبی که تاکنون خوانش شده است:
وقتی سایه ها جان می گیرند
راهی برای رفتن، خاطرات بتول خورشاهی
بزم باران و خاکهای نرم کوشک
جنون مجنون
راز چشمان قدیر
خاطرات شفاهی جاوید نظام پور
عليمرد در مورد زندگینامه شهید علیمردانی
و به لطف خدای شهیدان، توفیق خوانش کتاب تاریخ 19/8/1400:
مجاهدان بدون مرز/ نويسندگان شيرين بهشتيان... [و ديگران].- مشهد: کتاب ارميا، ۱۳۹۶.
معرفی کتاب:
«مجاهدان بدون مرز»
دفاع مقدس و آشنایی با آنانی که با عمل خود اقدام به نیت تاریخ ماندگاری کردند و از مرزهای زمینی و جغرافیایی خود درگذشتند.
همانطور که از مرزهای هوی و هوس و دنیای خود برای عقبای ما گذشتند و مردانی که غریبانه و مظلومانه از کشورهای مختلفی چون افغانستان، پاکستان به جبهه های حق در کربلای ایران آمدند که آمار شهدای ایشان به بیش از 4000 نفر می رسد. مردانی که نشان دادند مرزهای زمینی هیچ گاه مانع رسیدن به حقیقت و نور الهی نیستند و مرز آنان فقط رضای الهی بود و بس.
باشد که شناخت از آنان و نحوه زندگیشان، الگویی برای حیات پاکیزه شود. (منتخب از مقدمه به قلم عباس تیموری)
کتاب «مجاهدان بدون مرز» که توسط جمعی از دانشجویان افغانستانی دانشگاههای مشهد به رشته تحریر در آمده روایتی است از زندگی 20 مجاهد شهید افغان که در دفاع مقدس و دفاع از حرم آلال... به شهادت رسیدند.
«مجاهدان بدون مرز» کتابیبه کوشش (شیرین بهشتیان، سکینهسادات سجادی، شیرین زارع، سارا عباسزاده و سمیرا عباسی) گردآوری شده است.
این گروه در حقیقت عدهای از دانشجویان افغانستانی دانشگاههای مشهد هستند که کتاب را زیر نظر سیدحسین حیدری
از اساتید درس آشنایی با دفاع مقدس، با محوریّت شهدای افغانستانی در دوران دفاع مقدس و مدافع حرم گردآوری کردهاند. مقدمه این کتاب توسط مرحوم «عباس تیموری» محقق و پژوهشگر دفاع مقدس نوشته شده است.
کتاب فوق، دو بخش اصلی به نام «جهاد اول/حریم عشق» و «جهاد دوم/حریم حرم» دارد که در بخش اول به زندگینامه شهیدان دفاع مقدس (محمدآصف تفسیری، محمدعالم تفسیری، سیداحمد بلخی، احمد شاه فراهیان، سیدامیر شاهحسینی، حسین لگزایی، سیدمحمد حسینی، محمد رفیع شیخزاده، سیدمحمدعلی حسینی، حسن حسین¬بخش، کاظم علیمحبی، سیدمهدی اکرامزاده، سیدداوود حسینی و غلامحسین خاوری) اشاره شده است.
در بخش دوم کتاب «مجاهدان بدون مرز» با عنوان «جهاد دوم/حریم حرم» به سیره زندگی شهیدان مدافع حرم (سیدحسین حسینی با عنوان پدر فاطمیون، سیدعبدالله حسینی با عنوان چشمان پرواز، جاوید یوسفی با عنوان پرواز تا نور، سیدمحمدرضا حسینی با عنوان پنجاه به علاوه یک، مصطفی کریمی با عنوان ساحل نبوغ و سیدهادی حسینی با عنوان دردانه انار) پرداخته است.
کتاب «مجاهدان بدون مرز» با حمایت مرکز حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سپاه امام رضا(ع) و انجمن راویان فتح رضوی توسط نشر اِرمیا در 140 صفحه و با قیمت 10 هزار تومان در سال 1396 به چاپ رسیده است.
بخشهایی از کتاب
«... یا ما بد میخوانیم یا بد متوجهمان میکنند... سیداحمد چه میدانست نسل آیندهای روی کار میآید که خدا میداند رگشان از کجا آب میخورد و پشت این نیمکتهای تجملاتی کسانی ادعای سواد و تحصیل میکنند که حتی حوصله دیدن مستند شهدا را هم ندارند...
بالا تنه سیداحمد را دیدم که روی زمین افتاده است. پاهایش به سمت جلو کمی حرکت کرد... انگار نفسهای آخرش بود و برای رسیدن به خدا، با سر که نه، آخر بعثیهای دیوصفت سرش را بریده بودند (انگار با جفت پاهای زندهاش) پر بزند...» (صفحههای 30 و 31)
«همسر و برادرها کاظمعلی را از رفتن به جبهه منع میکردند و میگفتند نگهداری از بچهها بدون پدر سخت است، اما او میگفت: خدا نگهدارشان است. ما در سرزمین اسلامی که نظام اسلامی در آن حاکم است زندگی میکنیم و شما را به خدا سپردم». (صفحه 95)
«... شب عملیات بود که آخرین تماسمان برقرار شد. از آن سوی مرزها، جاوید گفت: جان دل امشب عملیات است، صدای توپ و تانک را میشنوی؟! کاش میدانست من از دوری او دیوانه بودم و با شنیدن نام عملیات و صدای توپ و تانک دیوانهتر شدم. (صفحه 126)
شهید جاوید یوسفی
جاوید از آن دسته از کاکو شیرازی های خوش مشرب بود.
خاطره ای از فاطمه بانو
شب اعزامش بود شبی که ماهش غریبانه بود و آسمانش بی ستاره مانده بود، شاید از رفتن جاوید بود نمی دانم! شهادت امام رضا علیه السلام بود به همراه مادر و دخترها به حرم رفتیم خیابان شلوغ بود و هجوم جمعیت. به قول سعدی من در میان جمع و دلم جای دیگریست. به آقاجاوید گفتم من از رضایتم پشیمان شدم بیا برگردیم خانه. اگر برای تو اتفاقی بیفتد من با دو دخترمان چیکار کنم؟ که جوابی جز این نشنیدم، بد به دلت راه نده بانو، من اول شما را به خدا بعد به امام رضا علیه السلام سپردم.
جاوید راهی راه طولانی شد و من چه غریبانه دلم او را می خواست.
خاطره ای از دوستان
وقتی وارد شلمچه شدیم کفشهایش رادرآورد و پابرهنه به روی خاکها به راه افتاد. وقتی دلیل این کارش را پرسیدیم گفت: اینجا مکان مقدسی است. و بعد از دیدن مکانهای آنجا گفت یعنی می شود من هم به این مقام برسم؟ که در جواب ما خنده ای نثارش کردیم و گفتیم عمرا بابا تو کجا و شهادت کجا؟! اما حالا، به پاکی دل او پی بردیم... (124)
شهید سیدعبدالله حسینی(چشمان پروازی)
دیروز پدر شهیدی را دیدم که لنگ لنگان زیر لب صدا میزد؛ نگاهش کردم، عصایش را به زمین کوبید و گفت: پلاک آورده اند؟! زیر نگاهش شکسته شدم... چشمانم از جهان که هیچ از کل عالم بالا و پایین گرفته شد.
پشت در خانه سالمندان نشسته بودم. پیرزنی میوه می خورد که نامش طاهره بود از لابلای میله ها به عادت همیشگی صدایش زدم، نگاهم کرد؛ اشک ریخت، یوسفم را آورده ای؟! و بعد به شعر ا... ا... تلویزیون چشم دوخت.
پیرزنی دیگر کنار طاهره خانم آواز می خواند، امشب شب مهتابه، حبیبم رو می خوام... چه کسی می دانست که پسر شهیدش همان حبیب گمشده اش است.
و
سیدعبدا... همیشه می گفت: ما شیعه و سادات هستیم، چطور غیرتمان اجازه بدهد به حرم عمه مان حمله کنند و ما هیچ کاری نکنیم؟ شیعه بودن به 10 روز عزاداری محرم نیست، امروز عاشورایی دیگر است، اگر نروم در پیشگاه امام حسین علیه السلام شرمنده خواهم بود، در حال حاضر درهای بهشت را به روی خود باز میبینم، چرا بخاطر مسائل دنیوی کاری کنم که از این راه غافل شوم؟ انسان در دنیا مسافری بیش نیست، همه رفتنی هستیم، پس چه بهتر که رفتنمان با شهادت باشد.!(صفحه120)