معرفی کتاب عهد کمیل
کتاب عهد کمیل نوشته مصیب معصومیان است که خاطرات مریم یوسفی؛ همسر شهید مصطفی (کمیل) صفریتبار از زندگی و عادتهای این شهید جوان است که در غرب کشور برای دفاع از وطن شهید شده است. مصطفی صفری تبار پس از آنکه سپاه پاسداران تصمیم میگیرد تا آخرین وجب از خاک کشور را از دست گروهک تروریستی «پژاک» خارج کند، داوطلبانه عازم جبهههای غرب کشور شد تا اینکه در آخرین عملیات پیروزمندانه سپاه که منجر به بیرون راندن پژاک از مرزهای ایران اسلامی شد، در تاریخ ۱۳ شهریور ۱۳۹۰ به همراه چند تن از همرزمان خود در ارتفاعات جاسوسان کردستان، شربت شیرین شهادت را مینوشد.
بخشی از کتاب عهد کمیل:
بابا وقتی سرباز بود، فریدونکنار یک خانه اجاره کرده بود؛ خانهٔ خالهٔ مادرم را. عروسی بر پا شده بود و در آن عروسی بود که پدر و مادر همدیگر را دیدند. مادر اهل روستای سوته شهرستان فریدونکنار بود و پدر از روستای سیارستاخ گیلان؛ ولی در فریدونکنار سرباز بود. این ازدواج باعث شد پدر همانجا بماند و کسب و کار راه بیندازد. کمی بعد، من به دنیا آمدم و بعد خواهرم که پنج سال از من کوچکتر است. در دورهٔ ابتدایی، فضای دینی و مذهبی پر رنگی داشتم و در همان دوران، بعضی از آیات قرآن مثل آیتالکرسی را از حفظ بودم. وارد دورهٔ راهنمایی شدم. اما اتفاق بسیار بدی در فامیل افتاد و خالهٔ ۳۵ ساله و پسرخالهٔ پانزده سالهام هر دو در تصادف فوت کردند. این تصادف انگار اتفاق بدی برای همهٔ ما بود که هنوز در ذهن همهٔ خانواده ما باقی مانده است. پدرم زحمت میکشید تا به هر شکلی که هست، معاش خانوادهاش را تأمین کند. از همان روزهای اول در فریدونکنار شروع کرده بود به بنایی و کارگری. از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد. پدر مرد چابک و بنیهدار و زرنگی بود. هر کاری به او میسپردند، خوب یاد میگرفت و زود از پس آن بر میآمد. چندی بعد، یک رستوران هم پیدا شد که پدر رفت و آنجا مشغول شد. در آشپزخانه آشپزی را یاد گرفت و کمی بعد مدیریت رستوران، همهٔ کارهای رستوران را به او سپرد و هنوز که هنوز است، هم مدیریت رستوران را به عهده دارد، هم سرآشپز همان رستوران است. ثبات کاری پدر، جان تازهای به زندگیمان داد. دیگر حداقل آن دغدغههای عجیب و غریب هر ماه برای اجارهٔ خانه از دوشش برداشته شد.