کتاب طنز و تراژدی نوشته بهاءالدین خرمشاهی توسط انتشارات ناهید منتشر شده است. در مقدمه ایم کتاب آمده است:
هم طنز هم تراژدی و حتی طنز – تراژدی از قدیم از دو سه هزار سال قبل وجود داشته است. در ابتدا این شعر « فرانو » را با هم بخوانیم:
مثل روزنامه ها اول همه را سرکار می گذارند
بعد آگهی استخدام می زنند
بچه های وظیفه یا شاعر شده اند یا خواننده
خدا را شکر در خانه ما کسی بیکار نیست
یکی فرم پر می کند یکی احکام می خواند
یکی به سرعت پیر می شود
و آن یکی مدام نق می زند
این شعر « ادارات » نام دارد و در دفتر پسته لال سکوت دندان شکن است آمده است. شاعرش که این روزها آوازه شعر و شاعری طنزآمیز و متفاوتش بلند است اکبر اکسیر است. اهل و ساکن آستارا که در میانسالی، پیر دیر است و به ماه و سال اعتنایی ندارد. طنز از لوازم شعر « فرانو »ی اوست. طنز در شناسانه گاهی تلخ و زندگی شناسانه. تز تازه مولف این کتاب ضبط و پیوند بین طنز و تراژدی است. او در سه بخش از این کتاب با نقل شعرها و حکایت های قدیم و جدید ارتباط نهانی و شگفت آور همبسته طنز و تراژدی را که نوعی از دو احساسی های انسانی است، نشان می دهخد. بهاالدین خرمشاهی از اشعار طنز خود فقط دو نمونه را که دارای این ویژگی است آورده است. سایر مقالات این کتاب طنزهای منشور و داستانی اوست که بعضی از آنها در نشریات گل آقا به طبع رسیده است.
در بخش واهمه های بی نام و نشان آمده است :
ما در ته دلمان خودمان را جاودانه و رویین تن می دانیم. از بس که هر چه مرگ دیده ایم مال همسایه بوده است. مخصوصا که مرگ خودمان بی سابقه است. لذا با کمال بی خیالی خوابگردانه مثل چارلی چاپلین همواره در لبه پرتگاه های خطر اسکیت بازی می کنیم.
اینجانب از قدیم الایام اهل واهمه های بی نام و نشان و با نام و نشان بوده ام. در قدیم شبها که می خواستم بخوابم از فکر و فشار فرودآمدن سقف، بی خواب یا بد خواب می شدم مخصوصا که در کتابهای معماری مربوط به مقاومت مصالح از پدیده ای به نام « خستگی ساختمان » هم سخن می گویند!!! بالاخره فرودآمدن بی هوا و بی موقع سقف که از محالات نیست، از ممکنات است و بارها هم رخ داده است و می دهد.