لحظه‌های انقلاب
۱۴۰۱-۰۴-۲۶
کتاب لحظه‌های انقلاب، روایتی است پرشور و زنده از روزهای انقلاب ایران که راوی، خود در تمام صحنه‌های آن حضور داشته است. لحظه‌های انقلاب تا حد خوبی همه‌ وقایع سال‌های انقلاب را بدون شعار شرح می‌دهد.

لحظه‌های انقلاب

کتاب لحظه‌های انقلاب، روایتی است پرشور و زنده از روزهای انقلاب ایران که راوی، خود در تمام صحنه‌های آن حضور داشته است. لحظه‌های انقلاب تا حد خوبی همه‌ وقایع سال‌های انقلاب را بدون شعار شرح می‌دهد. این کتاب به نوعی یک تاریخ شفاهی و با جزئیات از انقلابی است که اغلب آن را به شکل یک واقعه‌ کلی و مبهم به خاطر می‌آوریم. روایت گلابدره‌ای از انقلاب نکته‌هایی اساسی دارد که آن را به مفهوم «روایت خُرد» پیوند می‌دهد.

کتاب لحظه‌های انقلاب به شکل گزارش‌نویسی است و به معنای واقعی، تلفیقی از روایت و قصه‌نویسی دارد و نکته قوی که در این کتاب مشاهده می‌شود، نزدیک بودن به واقعیات است. این کتاب مستندگونه‌ای است از لحظه‌های اسطوره‌ای انقلاب مردم ایران که نویسنده با تمام گوشت و خون و عصب خود شخصا آزموده است. نویسنده سعی کرده با حفظ امانت و صداقت، تا آنجا که خود ناظر عینی حوادث بوده وقایع انقلاب را نقل کند. لحظه‌های انقلاب، همه انقلاب نیست و پیش از ۱۷ شهریور و تا انتصاب بازرگان ادامه دارد و تصویرسازیی زیبایی دارد که ما را به آن روزگار می برد.

سیمین دانشور درباره کتاب لحظه‌های انقلاب گفته است: «این کتاب مستندگونه‌ای است از لحظه‌های اسطوره‌ای انقلاب مردم ایران که نویسنده با تمام گوشت و خون و عصب خود شخصا آزموده و یک نوع ادبیات تجربی است. پیش درآمد ادبیات انقلابی است که در انتظارش بودم.» شهید دکتر مفتح نیز درباره کتاب لحظه‌های انقلاب می‌گوید: با مطالعه مختصری از قسمت‌های کتاب لحظه‌های انقلاب، محتوا را غنی، عبارات را جالب و زیبا یافتم. نویسنده سعی کرده تا آنجا که خود ناظر عینی حوادث بوده، وقایع انقلاب را نقل کند. در قسمت‌هایی که دیدم، امانت و صداقت نویسنده متجلی بود.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

«... حالا که دارم از خیابان پهلوی پایین می‌آیم، همه، مغازه‌ها را باز کرده‌اند. البته بازار و پایین شهر، تعطیل است. این‌جا ولی همه باز کرده‌اند. با این‌که خمینی در بهشت زهرا گفت: «به اعتصاب ادامه بدهید،» انگار نه انگار که کشور مثل سیر و سرکه دارد می‌جوشد. این‌ها فکر کاسبی‌شان هستند. سرتاسر پیاده‌رو، اجناس لوکس از شورت گرفته تا پیراهن و جاسیگاری و چراغ و وسایل خانه و لباس و پوشاک پهن کرده‌اند و می‌فروشند. مغازه‌دارها خون خونشان را می‌خورد. تک‌و‌توکی بسته‌اند. مجبوری بسته‌اند. باز هم می‌کردند، کسی از آن‌ها چیزی نمی‌خرید. مثل کتاب‌فروشی‌ها که گیر کرده‌اند و با غیظ به این کتاب‌فروش‌های کنار خیابانی بی‌سرقفلی و بی‌دخل و بی‌میز و قفسه نگاه می‌کنند و جیکشان هم درنمی‌آید. درحالی‌که از ته دل، آرزو می‌کنند که ای کاش همان پاسبان شکم‌گندۀ پررو بود و یک پنج تومانی کف دستش می‌گذاشتیم و با لگد، این سرخرها را از جلوی مغازۀ ما رد می‌کرد...».

منابع:
کتاب لحظه‌های انقلاب
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

نظرسنجی

نظر شما در مورد مطالب این وب سایت چیست؟

انتخاب‌ها

تصاویر شاعران

This block is broken or missing. You may be missing content or you might need to enable the original module.