کتاب «صور» داستانی را روایت میکند از ابوخالد، پیرمرد فلسطینی، که میخواهد در ایام اربعین عازم کربلا باشد. او از قدس حرکت کرده و میخواهد در این راهپیمایی عظیم شرکت کند. حسینعلی جعفری در این کتاب در تلاش است گذشته ملتهب و مشوش فلسطین را به تصویر بکشد. در کتاب، داستان ابوخالد طوری سپری میشود که علاوه بر گذشته فلسطین و اوضاع و احوال این کشور پلی میان این کشور و شهر مقدس کربلا احداث کند و در واقع تصوری بکشد برای جمله معروفی که میگوید: راه قدس از کربلا میگذرد. جعفری در تلاش است فاصله م یان ادیان و مذاهب را کم کند و امام حسین(ع) را مختص به شیعیان نکند و آن امام بزرگوار را ملجأی برای تمام ادیان و مردم میداند.
کتاب «صور» را حسینعلی جعفری نوشته و محمدحسن شاهنگی ویراستاری کرده و انتشارات سروش به سال ۱۴۰۰ در ۳۶۲ صفحه برای دومین بار منتشر کرده است.
قسمت هایی از کتاب صور (لذت متن)
( ابو خالد ) چشم انداخت سمت باغچه اندازه کف دست زیر درخت انجیر پیر محو ( نور ) شد که سبزی می چید و می ریخت توی سبد کوچک بافته شده از شاخه های نازک زیتون. صدا بلند کرد: باز زانو درد می گیری ها. نور کمر راست کرد: تمام شد و نشست روی تخت چوبی پایه کوتاه کنار باغچه: سفره نباید بی زینت باشد و سبزی را زیرو رو کرد: به ( عیاض ) زنگ زدی؟ ابو خالد نگفت که جواب نداده و نالید: مگر این خط و خطوط راه می دهند؟ هی می گوید تماس با مشترک مورد نظر امکان پذیر نمی باشد و از سکو پایین آمد و راه افتاد سمت نور. نور دعا کرد به جان عیاض و سراپای شوهرش را برانداز کرد. می خوای بروی نماز جمعه؟ می دانی و می پرسی؟ می ترسم... می ترسم بلایی سرت بیاید. من عمرم را کرده ام و... تا عیاض را داماد نکردی و پسر عیاض را ندیدی حق نداری حالا بغض نکن. مگر دست من است؟