مراسم رونمایی از کتاب «باغ های معلق» با حضور سمیه عالمی نویسنده کتاب، مهدی کرد فیروزجایی، زهره شریعتی، مرضیه نفری، فاطمه نفری، اکرم بادی و فهیمه شاکری مهر از نویسندگان استان قم؛ مهدی توکلیان، مدیرکل کتابخانه های عمومی استان قم، عصر سه شنبه ۲۰ تیر در کتابخانه عمومی آیت الله خامنه ای قم برگزار شد.
«باغ های معلق» روایت هفت زن سوری است که چهار سال محاصره توسط مسلحین را تجربه کردند.
مهدی توکلیان مدیر کل کتابخانههای عمومی استان قم در ابتدای این مراسم گفت: روایت «باغ های معلق»، روایتی است از زنان مقاومت و همسایگان بانوی مقاومت تاریخ تشیع، اسطوره صبر و استقامت حضرت زینب (س).
وی افزود: شهدای مدافع حرم متعلق به یک جغرافیا نیستند، متعلق به میدان مقاومت هستند. آن چیزی که دشمن از آن میترسد و برای همین اسلامهراسی و شیعههراسی را رواج میدهد، این است که نمیخواهد میدان و جبهه مقاومت شکل بگیرد. آنها از میدان مقاومت میترسند.
توکلیان گفت: من به خانم عالمی بابت این کتاب ارزشمند تبریک میگویم. اعتقاد قلبی ما در نهاد کتابخانههای عمومی این است که کتاب مهمترین رسانه برای جهاد تبیین است. تأکید مقام معظم رهبری این است که قصهها با زبان هنر بیان شوند. بهترین روایت زبان هنر، در قالب داستان، رمان و کتاب میتواند منتشر شود. کتاب بهعنوان مادرمحصول فرهنگی میتواند منشأ تولید محصولات متنوع فرهنگی گردد.
اگر تجربیات زنان در جنگ نوشته میشد در مستدسازی جلوتر بودیم
زهره شریعتی نویسنده و منتقد ادبی افزود: شاید اگر در زمان جنگ ما چنین کتابی توسط زنانی که تجربیاتی داشتند نوشته میشد، چندین پله در مستندسازی، نویسندگی و فیلم سازی برای نسل بعد جلوتر بودیم.
وی درباره عنوان کتاب گفت: باید بگویم نگاه ما به «باغ های معلق» بهصورت تاریخی و اسطورهای به باغهای معلق بابل اطلاق میشود که در عراق امروزی قرار داشته است. برخیها میگویند افسانه است و بعضیها میگویند واقعی بوده و متعلق به بختالنصر و چیزی حدود ۶۰۰ سال قبل از میلاد وجود داشته است. بختالنصری که اصالتی بابلی داشته و همسری ایرانی بهنام آمیتیس انتخاب کرده و این باغ را برای او ساخته است.
شریعتی افزود: وقتی روایت اول و ساخت یک باغچه کوچک را خواندم، این باغ برای من جالب شد و گفتم این نام برای کتاب مناسب است؛ اما واژه معلق کمی دارای ابهام است. شاید بهتر بود نویسنده توضیحی دراینباره ارائه میدادند، تا این ابهام برطرف میشد. آیا این معلق بودن بهاین خاطر بود که آنها در آن فضا و در حالت محاصره یک شرایط تعلیق کامل را تجربه کردند، یا نه دلیل دیگری دارد. نویسنده در پیش از روایت بهخوبی فضا، موقعیت جغرافیایی و موقعیت تاریخی منطقه را تشریح کرده است، شاید اگر در مقدمه کتاب به این نکته اشاره میشد، به خواننده کمک میکرد تا درک درستی از نام کتاب داشته باشد.
وی گفت: شاید بحث محاصره و روایتهای تکاندهنده کتاب، برای من چندان قابل درک نباشد؛ اما از آنجایی که چهار راوی از هفت راوی کتاب، در سنین کودکی و نوجوانی این محاصره را تجربه کردند، برای من با زمان جنگ خودمان قابل تطبیق بود. توانستم با حس محاصره بودن، تحریم اقتصادی، نداشتن غذای کافی و دیگر نیازهای اولیه همزاد پنداری کنم. اکثر آدمهای جامعه، حس نداشتن و کمبودهای زمان جنگ را تجربه کردهاند. یکی از جملههای درخشان کتاب «باغ های معلق» این جمله است که: «چون دستهجمعی درد را تحمل میکردیم، درد آسان بود و میتوانستیم دوام بیاوریم.» این دستهجمعی تحمل کردن، اشتراک داشتن در سختیها و نه فقط شادیها، برای مقاومت کردن خیلی مهم است. گاهی یادمان میرود دنبال اشتراکات دردهایمان بگردیم. دنیای فردگرای امروز ما را به تنهایی تشویق و ما را از هم دور میکند. اما جنگ آدمها را به هم نزدیک میکند.
شریعتی افزود: آزادیای که در نهایت نصیب «نبل و الزهرا» میشود، صرفاً محصول مقاومت زنان «نبل و الزهرا» نیست؛ بلکه محصول مقاومت زنان ایرانی در طول هشت سال جنگ تحمیلی و زنان لبنانی در جنگ ۳۳ روزه و جنگهای داخلی لبنان است. این مقاومت به مردم سوریه منتقل شده و نمیتوان اینها را محصول دوران خاصی دانست.
به دنبال نشان دادن زخمها و ضعفها نبودم
در ادامه سمیه عالمی نویسنده کتاب «باغهای معلق» گفت: درخت نماد رویش و زایش است. اگر نقاشیهای استاد «سلیمان منصور» را بهعنوان بخشی از فرهنگ و هنر منطقهی شامات بررسی کنید، هر جا مقاومت میبینید، زن و درخت هم حاضر هستند؛ یک درخت زیتون و نارنج. حالا یا آن زن با آن درخت زیتون و نارنج یکی شده یا اینکه آن را رشد میدهد و حفظ میکند. من مجموع زنهای این شهر و روایت را یک باغ لحاظ کردم. اینها مجموعی درخت بودند که نهتنها خودشان را حفظ کردند و رشد دادند؛ بلکه زیر سایه آنها، سرزمین و بچههای سرزمین هم حفظ شدند، مردهای شهر قدرتمند شدند تا به مقابله با دشمن بروند. چهار سال محاصره، زمان کمی نیست. این تعلیق، یک معلقی تمام بود. معلق بودن بین مرگ و زندگی. بهنظرم آمد این معلق بودن باغ، آیرونی هم با خودش دارد که بیحرف نیست.
وی افزود: ممکن است به نظر بیاید بخش پیش از روایت گاهی دچار اطناب است اما لازم بود تا مخاطب قبل از اینکه وارد روایتها شود، تصویری درست از شرایط جغرافیایی که میخواهد از آن بخواند پیدا کند.
نویسنده کتاب «باغ های معلق» گفت: نگاهم به ماجرا، فقط نشان دادن زخمها و ضعفها نبود. آنچه اتفاق افتاده بود یک حماسه بود علیرغم تراژدیک بودنش. آنها چهار سال محاصره عجیب را پشتسر گذاشته بودند. بههمیندلیل سعی کردم ارتباطهای کوچکی در متن با شاهنامه و زنهایش برقرار کنم؛ زنهایی که از خانههایشان شهر را مدیریت میکنند. جدای از اینکه در شاهنامه هم ایران مرکزیت دارد و پیرامونش را مدیریت میکند. در خط دوم و نانوشتهی روایتهای «باغهای معلق» هم همینطور بود.
عالمی افزود: برای پیدا کردن تصویر درست از ماجرا با خانمهای سوری از گروههای مختلف ارتباط میگرفتم، حتی با خانمهای اهل تسنن و علوی و دروزی ساکن دمشق دوست شدم، بلکه به بهانهی رفاقت راحتتر بشود این پازل را کامل کرد. هرچند شرایط ارتباطی من با مردم سوریه بهعنوان یک ایرانی و حساسیتها پس از جنگ خیلی سخت بود. هر حرکت کوچک من ممکن بود موجب حساسیت شود. سوای اینکه تأثیرپذیری فرهنگی مردم سوریه از ایران و ایرانی در دوران جنگ باعث شده بود طرف مقابل رگههایی از ایرانهراسی و حتی شیعههراسی در منطقه ایجاد کند.
نویسنده کتاب «مسافر جمعه» در ادامه گفت: نگاه اول ممکن است اینطور تصور شود که این روایتهای ساده به چه کار میآیند؟ ثبتشان چه ضرورتی داشت؟ من هم ابتدا قصد نداشتم این روایتها را منتشر کنم. اما از جایی به بعد از خودم پرسیدم چرا نباید این روایتها ثبت شوند؟ مگر آنها ثبت نکردهاند؟ چرا باید دستمان خالی باشد از روایتهایی که میتوانند دستمایه رمان، داستان و نمایش باشند و الصاق شوند به بدنهی مقاومت. بههمیندلیل تلاش کردم صدای این زنها را در این وانفسایی که هیچ رسانهای نه داشتند و نه دارند، بههمین سادگی و با قلم خودشان، جایی لابلای برگهای کتاب باقی بماند، چند سال دیگر که دومرتبه جای شهید و جلاد عوض شود همینها به کار میآید. و حقیقت امر این است که این روایتها سندهای سادهای برای امروز نیست، سندهایی بزرگ برای آینده هستند.
ارتباط تصویری با یکی از راویان کتاب در سوریه و بیان خاطرات چهار سال محاصره سخت، از اتفاقات خوب این جلسه بود که حضار در جلسه توانستند برای لحظاتی خود را جای یکی از مردم منطقه «نبل و الزهرا» بگذارند.