کتاب عقیله نوشته الهام امین خطاب به حضرت زینب کبری است. گویی خواننده خود را در محضر آن بانوی عظیم الشان می بیند و می یابد و از سویی به عنوان ارادتمندی شیفته و واله و حیران و از سویی دیگر شگفت زده از این همه عظمت با سرور خویش سخن می گوید و در برابر این معجزه آفرینش سر تعظیم فرود می آورد. در این کتاب همه فرازهای مهم زندگانی آن حضرت و نقش آفرینی های ایشان با قلمی شیوا و هنرمندانه بیان شده است. این کتاب به عنوان کتاب سال خراسان رضوی در سال 1401 برگزیده شده است .
حضرت زینب(س) مولود تنها زوج معصوم عالم خلقت است. وجود ایشان سرشار از فضیلتهای فراوانی است که به زیبایی از جد و جده و پدر و مادر خویش به ارث بردند؛ ایشان پابهپای مادر در دفاع از ولایت و در جمع مردان نامرد روزگار ایستادند و خطبه عظیم فدکیه مادر را برای همیشه زنده و جاوید ساختند. حضرت زینب(س) که پس از شهادت مادر، در همراهی و دفاع از ولایت پدر، هجرتها دارد و با شهادت پدر آموزههای مادر را در دفاع و همراهی ولایت برادران عظیمالشأنش در بالاترین و عالیترین سطح به اجرا درآوردند.
حضرت زینب با وجود حمایت همسرش از ولایت، با دو فرزند خویش پابهپای امام زمانش از مدینه به مکه هجرت کرد و از مکه به سوی کوفه روان شد و در کربلا فرود آمد. او داغهای اباعبدالله(ع) را دید و نیز داغهایی دید که آن وجود مقدس ندید. این کتاب روایت زندگی سخت ایشان است، این کتاب به شما کمک میکند زندگی این بانوی بزرگوار را بهتر درک کنید و با ایشان در مراحل سخت همراه شوید.
بخشی از کتاب عقیله
پنجمین روز از پنجمین ماه سال پنجم هجرت تو چشم در چشم پاکترین مادر جهان گشودی، دیده بر دیده سیده زنان زمین، سرور بانوان بهشت، گل سرسبد مادران عالم و چشمانت از این دیدار خجسته خورشیدوار درخشیدن آغازید.
چشمان نافذ و بینظیر تو قرار از جان پاره تن رسول خدا برد و او تو را تنگ در آغوش فشرد و بوسه از گلگونههای تو سترد.
مادر جوان ماهتاب روی تو را به پدر نمایاند. برق افتخار به زادن چنین نوزادی، چشمهای مادر را چراغان کرده است؛ حال آنکه او فاطمه(س) است و فاطمه(س) خود فخر جهان است. ریحانه محمد است، شمیم بهشت است در مشام پدر.
حق همین است. مادری چنین، فرزندی چنین زاید و فرزندی چون تو را چنان مادری شاید.
فاطمه(س) در گزیدن نام تو از امیر خویش پیشی نمیگیرد و حضرت امیر(ع) نیز ادب نگاه میدارد و این انتخاب را به رسول خدا وامیگذارد.
پیامبر در سفر است و اهل خانه فاطمه(س) چشمانتظار. سه روز از طلوع ماه روی تو میگذرد که خبر بازگشت رسول خدا شادمانی میلاد تو را در خانه کوچک فاطمه(س) دوچندان میکند. خانه کوچکی که کانون بزرگ عشق است، محور هستی است، نقطه کمال حقپرستی است، زیارتگاه عرشیان است و قبله دلهای فرشیان.
پیامبر به رسمی شیرین و عهدی دیرین در بازگشت از هر سفر، نخست پای در خانه فاطمه(س) میگذارد و دل به دیدار او خوش میدارد و اینبار نیز چون همیشه میهمان کاشانه دردانه خویش میشود. تو را به بهشت آغوش رسول خاتم سپردند.پیامبر تو را به سینه چسباند و صورت بر صورت تو نهاد.
_ «بهراستی که این صورت حمیده و این طلعت رشیده چقدر به خدیجه(س)مانند است!»
رسول خدا فرمود و سپس دیده بر جبین تو دوخت و ناگاه گویا برق صاعقهای خرمن آرزویش را درهم سوخت. ابرهای اندوه آسمان دیدگان محمد را پوشاند. اشک باریدن گرفت و پیامبر بلند گریست.
_ «پدرجان، خدا هیچگاه چشمهایتان را گریان نکند، این گریه برای چیست؟!»
فاطمه(س) پرسید، با چشمهایی که طوفان اضطراب، امواج اشک را به ساحلش کشانده بود و رسول خدا که جانش هنوز از تجلی جبرئیل آرام نیافته بود، مادر را از اخبار غیب درباره تو آگاه کرد که این دختر پس از من و تو در گذر زمان به رنجها آزموده خواهد شد و باران مصیبت و بلا بر او خواهد بارید.
بهراستی کسی چه میداند که در آن لحظات کوتاه بر دل و جان پیامبر خدا چه گذشت!؟
شاید خدا چنین پسندیده بود که آن چهرههای درخشان از میلاد مبارک تو به غبار اندوه، زینتی دگر یابد.
سپس رسول مهربان نام تو را به اشارت امین وحی «زینب» نهاد و چقدر این نام به حقیقت وجود تو نزدیک است که تو بیش از هر چیز به گلی زیبا و معطر میمانی که شمیم خوشت تا همیشه روزگار، مشام اهل جهان را سرمست خواهد کرد.
و چه نیک نامی است زینب تو را که تو زینت پدری و بهراستی که زینت بزرگمردی چون علی(ع) زینت جهانی است.