« مستوری» تازهترین اثر صادق کرمیار، نویسندهی کتاب «نامیرا» است. این نویسنده، روزنامهنگار، فیلمنامهنویس و کارگردان شناختهشده، اینبار و در رمان مستوری به جای روایت داستانی از سالهای دور، به سراغ یکی از دغدغههای مهم و آشنای این روزهای ما رفته است: فساد اقتصادی و مدیریتی
داستان مستوری با نامزدی سیامک و سپیده آغاز میشود که سیامک فرزند دکتر خسروی در شرکت تولید مواد غذایی طیور فعالیت میکند و سپیده دانشجوست. ماجرایی باعث می شود که سیامک از شرکت استعفا دهد و هم زمان نسبت به این که دکتر خسروی پدر اوست، دچار شک و تردید شود.
در این شرایط ترجیح میدهد زندگی سپیده را به سرنوشت خود گره نزند و تلاش میکند نامزدی و ازدواج با سپیده را بههم بزند، امّا سپیده که عاشق سیامک است، وقتی متوجه موضوع میشود، با سیامک همراهی میکند تا به راز زندگی او پی ببرد.
در همین مرحله شواهدی به دست میآید که پای مهدی زینالدین را به داستان باز میکند و سیامک و سپیده به تصور این که ممکن است با پیدا کردن زین الدین، پدر خود را نیز پیدا کند، راهی قم میشود و به کتابفروشی پدر زینالدین میروند و وارد خانواده میشوند.
خانواده زینالدین به پرسشهای آنها جواب میدهند و با زندگی مهدی و برادرش بیشتر آشنا میشویم و کمکم با دوستان دوران دبیرستان آنان آشنا میشویم تا این که سیامک در تحقیقات متوجه میشود مادرش نیز زن دیگری است…
برشی از کتاب مستوری:
خانم… خانم!
فرزانه به گوشش اشاره کرد که یعنی نمیشنود.
حمید بلندتر گفت: «میگویم با همین هلیکوپتر برمیگردی.»
من هیچوقت راهِ رفته را برنمیگردم.
حمید ناچار نشست و با غیظ به او نگاه کرد.
چند لحظه بعد حمید کاغذ و خودکاری از جیب بیرون آورد و به طرف فرزانه گرفت.
مشخصات کامل و آدرس خانهات را بنویس!
فرزانه کاغذ و خودکار را گرفت و پرسید: «برای چی میخواهید؟»
لازم داریم.
فرزانه نشنید.
برای چی؟
حمید فریاد زد: «برای اینکه بتوانیم جنازهات را به خانوادهات تحویل بدهیم.»