روایت سفری معنوی به کوهستانی صعبالعبور؛ یکی از رمانهای موفق محمدرضا بایرامی نویسنده نامآشنای ادبیات معاصر، رمان «زائران کوهستان مهآلود» است، داستانی که جرقهاش در سفر بایرامی و امیرخانی به روستاهای صعبالعبور زده شد.
«زائران کوهستان مهآلود» داستانی با محوریت سفری به کوهستانی رازآمیز در روستایی است که هر ساله با مراسم مذهبی سنتی خود، بسیاری را از گوشه و کنار کشور به سویش میکشد تا نفسی یا شاید دیداری تازه کنند. اما در این مسیر مسائل و مشکلاتی گریبان مسافران داستان را میگیرد تا با به جا آوردن رسم رفاقت و دوستی و خطر کردن برای یکدیگر، حکمتهایی از زندگی را با خود به ارمغان ببرند.
زائران کوهستان مهآلود، با لحنی صمیمانه و دلنشین، داستان سفر مردمانی معتقد و خداجو را روایت میکند که در حین سفر معنویشان رویدادهایی هیجانانگیز و پندآموز رخ میدهد و هر کدام درسی سخت و مهم از زندگی به آنان را میآموزد. این افراد که از گوشه گوشه کشور گرد هم آمدند تا نفس خویش را پالوده کنند، در این سفر، رفاقت، صمیمیت و ازخود گذشتگی و خشوع را میآموزند.
محمدرضا بایرامی که سابقه دیرپایی در نگارش برای مخاطبان نوجوان دارد و تنها نویسنده ایرانی است که رمانی نوجوانانه از وی برنده یکی از معتبرترین جوایز ادبی اروپا شده است و در تمامی این سالها و با وجود فعالیت حرفهای در عرصه رمان و ادبیات بزرگسال از نوشتن برای مخاطبان نوجوان غافل نبوده است.
بایرامی در «زائران کوهستان مه آلود» بار دیگر به سنت مورد علاقهخود که استفاده از عناصر ادبی فولکلور در داستاننویسی برای نوجوانان است بازگشته است و از جغرافیا و زیست بوم روستایی ایران استفادهای ناب و بکر برای خلق موقعیتهای داستانی داشته است.
«زائران کوهستان مه آلود» با استفاده از تم سفر برای خلق اثر داستانی و حضور فراز و فرودهای داستانی بسیار که در کشاکش سفر برای حاضران در آن شکل میپذیرد و رازآمیز شدن بستر داستانی، به افزایش جذابیت داستان بسیار کمک کرده است.
محمدرضا بایرامی طرح اولیه داستان را بر اساس تجربه زیسته خودش تألیف کرده است. بایرامی پیش از این در گفتگویی درباره نوشتن این اثر گفته بود: اوخر دهه 70 یا اوایل دهه 80 با تنی چند از دوستان، به قصد سفری زیارتی به سوی طالقان رفتیم. قرارمان این بود که تا شب خودمان را به بالای پناهگاه برسانیم و تا ظهر روز بعد به روستایی که امام زادهای داشت و در آن تعزیه برگزار می شد به مناسبت 28 صفر. اما روز دوم در پرتگاهی گیر افتادیم و کمی هم سقوط کردیم و زمان را هم از دست دادیم. شب بعد و موقع بازگشت هم فهمیدیم که راهنمای محلیمان، راه را گم کرده است. بهتر از این نمیشد! و این جور بود که در کوه ها سرگردان شدیم، خسته و گرسنه و زخمی… سالها بعد، با رضا امیرخانی و جمعی از دوستان نویسنده به سفر بسیار سختی رفتیم در مناطق صعب العبور زیلایی و سیلاب کولیوار و… هدفمان رساندن کتاب بود به روستاهای دور دست… یکی از روزها در مرز چهار محال بختیاری با کهگیلویه و بویراحمد، از کوه خشن و بکری بالا رفتیم که ناگهان در آن خلوت محض که گویی قبل از ما پای هیچ بشری با آن نرسیده بود، ستونهایی دیدیم همه سنگی و استوار، درست در خط راس و جایی مسلط به اطراف. از راهنمایان محلی پرسیدیم اینها چه هستند، آنها جایی را نشان دادند در دور دست که دلیل به وجود آمدن ستونها بود و این دو دستمایهای شد برای نگارش این رمان.
انتشارات نیستان تاکنون دو چاپ از این کتاب را روانه بازار نشر کرده است. ویدئوی زیر خوانش بخشهایی از کتاب قابل توجه بایرامی است