انتشار داستان زندگی شهید مدافع حرم دو تابعیتی در کتاب «عطر پیراهن تو»
۱۴۰۲-۰۶-۰۲
عطر پیراهن تو، زندگی شهید زنجانی را از نگاه همسر شهید نقل می‌کند و بخشی از خاطرات مربوط به لبنان و حزب‌الله است.

کتاب « عطر پیراهن تو»  خاطرات همسر شهید روحانی مدافع حرم سیدعلی زنجانی است که در مجموعه کتاب‌های مربوط به همسران، در انتشارات خط مقدم منتشر شده است. این کتاب نهمین کتاب از این مجموعه است.
عطر پیراهن تو، زندگی شهید زنجانی را از نگاه همسر شهید نقل می‌کند و بخشی از خاطرات مربوط به لبنان و حزب‌الله است. شهید حجت‌الاسلام سیدعلی زنجانی از شهدای مدافع حرم دو تابعیتی ایرانی، لبنانی، سال ۱۳۶۷ در زینبیه(دمشق) سوریه به دنیا آمد و پس از چندین سال جهاد در منطقه سراقب(ادلب) سوریه در سال ۱۳۹۸ به فیض شهادت نائل آمدند. از شهید زنجانی ۲ فرزند به یادگار مانده است. «عطر پیراهن تو» در ۲۳۲ صفحه و با قیمت ۹۵ هزار تومان منتشر شده است.
مریم عرفانیان نویسنده این کتاب در سال ۱۳۵۹ در شهر مشهد به دنیا آمد و از سال ۷۸ با نگارش داستان کوتاه کار خود را آغاز کرد. وی تا کنون ۵۲ کتاب منتشر کرده است که از جمله آنها می‌توان به جرعه‌ای از ملکوت، تونلی زیر رودخانه (رمانی بر اساس زندگی سردار شهید محمدرضا سمندری)، دخیل نگاهم را به ضریح تو بسته‌ام، راز این عشق اشاره کرد.
همسر شهید در مقدمه کتاب «عطر پیراهن تو» نوشته است: «سید علی اسمی است که من آن را روی دنده‌ها و قلبم می‌گذارم.
چشم‌هایم برای دیدن تو آرزو می‌کنند و گوش‌هایم برای شنیدن صدای تو آرزو می کنند.
آقا ..
من می‌دانم که شما در کنار من و فرزندان ما حضور دارید و شما را نمی‌بینیم، باور کنید جدایی سخت است ..
اما یاد اهل‌بیت سلام‌الله علیها و بوی پیراهنت درد و دلتنگی را تسکین می‌دهد.
شما در حافظه من، در قلب من، در روح من، روح من ، روح من، هر شرایط من باقی خواهید ماند، تا زمانی که خداوند به ما اجازه دیدار دوباره می‌دهد.
نماز را با دعای خود فراموش نکنید. 
ای روزهای خوب من، ای همه زیبایی‌های این جهان.
بسیاری از کلمات و حروف را ترک کنید، هیچ‌چیز نمی‌تواند شما را توصیف کند، هیچ خورشیدی بعد از طلوع شما در صبح ما.
چشمان خود را به روی ما نبند، ای لطف خدا، که نمی‌خواهم هرگز از بین بروم.
درود بر تو، ای همه صلح، ای صاحب ردیابی خوب.
در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:
نشستم کنارش، سرم را به گوشش نزدیک کردم زیر لب خواندم: «شب تاره بی‌قراره دلی که چاره نداره… نفسم مونده تو سینه چشم من به راه یاره…» همان شعری بود که سید علی خیلی دوست داشت و همیشه با هم می‌خواندیمش. آهسته گفتم: «حالا من بی‌قرارت شدم… بی‌قرار مهربانی‌هات، بی‌قرار گذشتت، بی‌قرار رفتنت…»
 

سازندگان:
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

نظرسنجی

نظر شما در مورد مطالب این وب سایت چیست؟

انتخاب‌ها

تصاویر شاعران

This block is broken or missing. You may be missing content or you might need to enable the original module.