از نمونههای روشن و برجستۀ تأثیر ادبیات شرقی بر اندیشه غربی میتوان شیفتگی ژان دو لافونتن (1621-1695م)، حکایتپرداز پرآوازه فرانسوی به حکایتهای کلیله و دمنه دانست. او با علاقه سرشار به این اثر پارسی، به گزینش بهترین داستانها، افسانهها، اندرزهای اخلاقی و انسانی آن میپردازد.
در این کتاب نویسنده با موشکافی و پژوهش در دیدگاه و نوع نگاه لافونتن به این اثر ادبی، درحقیقت بازتاب فرهنگ و اندیشه ایرانی بر ادبیات فرانسوی را بازنمایی میکند. نویسنده، عظمی عدلنفیسی (زاده 1297خ) نخستین زن مترجم ایرانی به شمار میرود. او تحصیلات فارسی و فرانسه خود را از مدرسه ژاندارک تهران آغاز کرد و پس از اتمام آن به مطالعه ادبیات ایران و آثار نویسندگان فرانسه پرداخت. از دیگر آثار او میتوان به «ترس از زندگی» و ترجمههای «داستانهای دوشنبه»، «سرخ و سیاه» و «جامه پشمین» اشاره کرد. عظمی عدل رساله دکتری خود را زیرنظر رنه اتیامبل متخصص مشهور ادبیات تطبیقی و استاد دانشگاه سوربن پاریس، پیش از انقلاب تدوین کرد؛ ولی رویدادهای زمانه و کسالت مانع شد که وی عازم فرانسه شود و از رساله خود دفاع کند. این متن را از روی نسخهای (قدیمی، ناموزون و گاه ناخوانا) به فارسی برگردانده شده است.
زمانی که به بررسی آثار نویسنده بزرگی دست میزنیم، اغلب به عصر یا دورانی خاص از زندگیاش مراجعه میکنیم و دلمان میخواهد او را در چنین زمان و فضایی قرار دهیم تا نوشتههایش را بهتر بسنجیم، خاطره ما از او به هیچ وجه بر مبنای اسطورهای تدوین شده یا آوازه دیرینی که از او شنیدهایم قرار ندارد، بلکه بر مبنای چند نکته و تصویر کوچک شکل گرفته و واضح است که این تصاویر باقی مانده از نخستین قرائتی که از متن کردیم بر رویکرد کلی ما نسبت به اثر زودتر ذهن ما را مشغول میکند. از منظر ما، لافونتن باید بارها و بارها خوانده شود تا جایی که تأثیرات کارش در ذهن و وجود ما کاملا روشن شود؛ یعنی در این بررسی کوشیده شده است تأثیرش که مربوط به مضامین حکمت و خرد شرقی است، آشکار شود.
در ادامه نسخه ابنمقفع از کلیله و دمنه و نسخه ابوالمعالی از کلیله و دمنه بررسی میشود و در بخش «کتاب روشناییها یا آداب پادشاهان» میخوانیم: «این کتاب چگونه و توسط چه کسی نوشته شده است؟ در سرحدات چین، پادشاه قدرتمندی بود که مردمان سرزمینش بسیار خوشبخت بودند. این پادشاه همایونفال نام داشت. وزیر این پادشاه به نام کویسترای(مشاور خوب) بسیار به وی کمک میکرد. روزی پادشاه از دیدن زنبورهای عسل و نظم جامعه آنها شگفتزده شد. وزیر به او گفت: «دلیل این نظم آن است که در این جامعه مشاورههای خوبی به شاه داده میشود. ما هم باید از دابشلیم شاه، پادشاه هندوستان یاد بگیریم که از پندهای بیدپای فرزانه بهره میجست». در ادامه به داستان دابشلیم و بیدپای اشاره میشود.
در ادامه در زیربخش «چگونه میتوان از احوال دشمنان آگاه شد و همواره مراقب فریبکاری آنان بود؟» میخوانیم: بیدپای حکیم چنین ادامه داد: «هیچگاه نباید از دشمن، انتظار دوستی داشت و نباید گول فریبهای آنان را خورد. همواره باید از آنان دوری کرد». در اینجا داستان جغدها و کلاغها آغاز میشود: جغدها به خانه کلاغها حمله کردند [و آنها را شکست دادند]. پس از این شکست، شاه پیروز در پی مشاوره و چارهجویی بر میآید؛ برخی تمایل به فرار دارند و برخی مصمم به انتقامگیری هستند. پس پیروز باوفاترین مشاور خود، هشیار را فرا میخواند. وی سخنرانی طولانی در باب احتیاط میکند: «من نه جنگ را دوست دارم و نه از دردسر خوشم میآید. برای فرد شرافتمند، زندگانی طولانی باید تنها به منظور این باشد که از خود نامی نیک به جای گذارد. این زندگی باارزش، فقط باید در راه شرافت صرف شود و اگر قرار باشد مثل حیوان زندگی کنیم، بهتر است چنین زندگیای نباشد... لازم است که در اختفا به این موضوع رسیدگی شود تا دشمن از آن بویی نبرد».
در پانزده حکایتی که از بیدپای اقتباس یا تقلید شده است، مشخص میشود چگونه این موارد محکم نزد لافونتن شکل میگیرد و اگرچه همیشه درس و نتیجۀ اخلاقی حکایت شرقی را باور ندارد، اما آن را میخواند و به آن جهتی منطقی یا شعرگونه میدهد؛ زیرا حکایات شرقی طولانی هستند و درسهای اخلاقی دیگری نیز میان آنها گنجانده شده است و این به منظور لذت متقاعدکردن یا لذت داستاننویسی است و حیوانات خارقالعادهای که از هزاران سال پیش از نعمت سخنگفتن و بیان برخوردار بودهاند و بهخوبی میدانند چطور حرف خود را در لفافه بیان کنند.