«پاییز آمد» روایتی از شکل‌گیری شخصیت مستقل و مبارز یک همسر شهید
۱۴۰۲-۰۸-۱۶
«پاییز آمد» جزئیات زندگی و روند شکل‌گیری شخصیت مستقل و مبارز فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی است که توسط گلستان جعفریان نوشته شده است،‌ این روایت در حوزه تاریخ‌نگاری جنگ و زنان اثری بدیع به شمار می‌رود.

کتاب «پاییز آمد» نوشته گلستان جعفریان روایتگر خاطرات فخرالسادات موسوی، همسر شهید احمد یوسفی از شهدای زنجان است که در حوزه تاریخ نگاری جنگ و زنان اثری بدیع به شمار می‌رود. موسوی در این کتاب  جزئیات زندگی و روند شکل‌گیری شخصیت مستقل  و مبارز خود را تا ازدواج با شهید احمد یوسفی روایت کرده است.
پاییز آمد نام کتابی‌ است که همه‌ لحظه‌های زیسته‌ شده‌ آن‌ سالها را ترسیم می‌کند، مخاطب از لحظه‌ نخست تورق کتاب  می‌داند که قرار است  وسط قصه‌هایی که نمی‌تواند فراموششان کند، برود و در بهت فرو رود که چطور یک زن می‌تواند در کودکی باشگاه افسران ارتشی قبل از انقلاب را با آن همه زرق و برق و تجملات دیده باشد و در نوجوانی هزارو یک خطر را به جان بخرد و اعلامیه پخش کند. برود وسط بازار و یک‌ بازار را برای کمک بسیج کند.
انگار سفرهایی که به واسطه‌ شغل پدرش در زندگی تجربه کرده است، بالا و پایین‌های زندگی را تا حد زیادی برایش جا انداخته و در هر لحظه‌ای که بوده نقش خودش را به بهترین وجه ممکن ایفا کرده است. مخاطب با خواندن بخش‌هایی از کتاب از این حجم از بی‌پروایی یک زن جوان در شهر کوچکی مثل زنجان جا می‌خورد و فکر می‌کند چگونه در آن فضا اینقدر زنده و نترس عمل می‌کند؟ جایی که فخرالسادات نارنجک به دست می‌گیرد و چنین ریسک بزرگی می‌کند، مخاطب با خود فکر می‌کند، همه‌چیز به اندازه‌ای که باید درون این زن‌ جا گرفته است؛ نترسی و شور و هیجان جوانی توامان.
همه‌ این سرگذشت فخرالسادات را به چنان خودشناسی رساند که منتظر تایید کسی نشد و احمد یوسفی را با همه‌ مخالفت‌ها انتخاب کرد.
انگار این فصل پررنگ  زندگی فخرالسادات مثل یک پازل دقیق چیده شده است؛ همراه، رفیق و مستقل واژه‌هایی است که در این زندگی زناشویی به خوبی دیده می‌شد، در کمال دوست داشتن هیچ کدام مقابل تصمیم هم نمی‌ایستند و طوری همه‌چیز را مدیریت می‌کنند که انگار زن و مردی پخته هستند، نه جوان‌هایی که تازه طعم زندگی متاهلی را چشیده‌اند.
شهید احمد یوسفی همه‌ کلیشه‌ها را با هم می‌شکند، هیچ تصویری از مرد سنتی در آن خانه باقی نمی‌گذارد همچنین از هیچ لحظه‌ای برای خلق لذت دست نمی‌کشد. مخاطب هر لحظه فکر می‌کند چقدر این مرد "زندگی" را به معنی واقعی کلمه لمس کرده است؟ در آن سال‌های‌ جنگ کمتر مردی  با آن حجم از مسئولیت در محل کار و به خصوص امور سپاه، حواسش به جزئیات امور خانه و همسرداری‌ است چه برسد که آنقدر زندگی را بلد باشد تا از شستن لباس‌های کوچک فرزندشان ذوق کند. اگر این زندگی را سفر در نظر بگیریم،  سفری پر از عبور لذت و غم از دست‌دادن و برگشت به زندگی بوده است.
مادامی که هاجر در خانه بود، گرمای وجود دخترک خانه را غرق روشنی کرده بود، اما  بعد از رفتنش احمد و فخرالسادات خانه را تاریک نکردند و باز به زندگی برگشتند. وقت شهادت نزدیک‌ترین‌ها هم لحظه‌ای اجازه ندادند تا از زندگی کردن غافل شوند. هر فصل روایتی‌ از روشن نگهداشتن چراغ زندگی‌ است؛ انگار نیرویی در زندگی  اجازه‌ نشستن غم و افسردگی در خانه‌ احمد و فخری را نمی‌‌دهد، عشق عمیقی که در قلب هردو ریشه دوانده محرکی‌ هر روزه برای عبور از رنج‌ها بوده و شاید هم این حجم از محبت هر رنجی را حقیر و ناچیز می‌شمرده‌ است.
 دو رزمنده در جبهه‌‌‌ی زندگی همقدم و با صلابت چنان بر‌ای تفکر و خواسته‌ی قلبی‌شان می جنگند که گویی هیچ سدی برایشان متصور نیست و سنگ‌های بزرگ مسیر مقابل ایستادگی‌شان، خرد و ناچیز به شمار می‌روند.

سازندگان:
منابع:
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1402/08/16/2984705
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

نظرسنجی

نظر شما در مورد مطالب این وب سایت چیست؟

انتخاب‌ها

تصاویر شاعران

This block is broken or missing. You may be missing content or you might need to enable the original module.