بسته پیشنهادی رمان با موضوع امام رضا (ع)
۱۴۰۳-۰۶-۱۳
بسته پیشنهادی رمان با موضوع امام رضا (ع)/ از «ولادت» تشکری تا «حریم» کرمیار و «شهد شوکران» قادری

بسته پیشنهادی رمان با موضوع امام رضا (ع)/ از «ولادت» تشکری تا «حریم» کرمیار و «شهد شوکران» قادری

« سیمیا »  سعید تشکری
کتاب «سیمیا» دومین مجلد از رمان ولادت است که سعید تشکری پیش از این منتشر کرده است و روایتی داستانی در حاشیه هجرت امام رضا (ع) از مدینه به مرو را روایت می‌کند. در مجلد نخست از رمان ولادت داستان زندگی دو شبان خراسانی که یکی کاتب و دیگری صحاف است روایت می‌شود که فرزند خوانده‌های خود را که در ویرانه‌های شوش دانیال پس از دیدار با مولای خود امام موسی کاظم (ع) در پی کشتاری که عباسیان برای تاراج پارسیان انجام داده‌اند می‌یابند و آنها را از بدو طفولیت در وصیتی مکتوب به نام هم می‌خوانند.
پس از سال‌ها آن دو فرزند با عنوان لیلا و هاتف اکنون پس از سالها و مرگ این کاتب و صحاف با هم ازدواج می کنند اما پرسش ساده آنها از خود این است: ما که هستیم؟ و چرا فرزند مولای پدرانشان ولیعهد تازه عباسیان است؟ لیلا و هاتف برای یافتن پاسخ خود و ازدواج با یکدیگر به مدینه می‌روند تا حقیقت امام هشتم شیعیان را بیابند و زندگی خود را آغاز کنند. رسیدن آنان به مدینه مصادف است با هجرت اجباری حضرت امام رضا (ع) به مرو‌. اکنون هاتف و لیلا یکی در پی امام هشتم به سفر می‌رود و یکی با حضرت معصومه همراه می‌شود.

تشکری در این رمان ماجرای این دو جوان را از فراز دیگری از زندگی آنها ادامه می‌دهد. هاتف در زندان مامون اسیر است و جوانی به نام سیاح در طلب ازدواج با دختر آنهاست و برای جلب اذن پدر دختر، هاتف و دیدار با نعمان برادر خود که هر دو اسیر زندان مامون هستند از قم راهی بغداد می‌شوند. نعمان سر سودایی دارد و می‌خواهد دل به زندگی پیش رویش ببندد اما هاتف در راه و مسیر خود سخت دلبسته است و تصمیم دارد پس از آزادی از زندان نیز کماکان به مسیر پیش از این آمده در ارادت و تبعیت از امام خود ادامه دهد و در این راه است که او در میان دو راهی طلب دختر هاتف و شروط او و همراهی با برادرش و در پی زنگی رفتن دست و پا می‌زند.
سعید تشکری در مجلد دوم از رمان تحسین شده ولادت، سبک نوشتاری شگفت‌انگیز خود در مجلد نخست از این روایت را تکرار کرده است. داستان او از سویی فخامت زبانی نمایش‌نامه‌هایش را در بر می‌گیرد و از سوی دیگر مخاطبش را با خود در دل سفری تاریخی به درون تاریخ زیسته مومنان و شیعیان ایرانی در دل تاریخ می‌برد. روایت او روایتی است گیرا و پرآب چشم و در عین‌حال فخیم از پیوند میان فرهنگ و ذهن و اندیشه ایرانی با فرهنگ اهل بیت (ع) و کندکاوی در راز و رمز شیفتگی آنان به منش و سیره امام هشتم (ع).
«ولادت» سعید تشكری
دو شبان خراسانی که یکی کاتب و دیگری صحاف است فرزند خوانده‌های خود را که در ویرانه‌های شوش دانیال پس از دیدار با مولای خود امام موسی کاظم (ع) در پی کشتاری که عباسیان برای تاراج پارسیان انجام داده‌اند می‌یابند و آنها را از بدو طفولیت در وصیتی مکتوب به نام هم می‌خوانند. لیلا و هاتف اکنون پس از سالها و مرگ این کاتب و صحاف می‌خواهند با هم ازدواج کنند اما پرسش ساده آنها از خود این است: ما که هستیم؟ و چرا فرزند مولای پدرانشان ولیعهد تازه عباسیان است؟ لیلا و هاتف برای یافتن پاسخ خود و ازدواج با یکدیگر به مدینه می‌روند تا حقیقت امام هشتم شیعیان را بیابند و زندگی خود را آغاز کنند. رسیدن آنان به مدینه مصادف است با هجرت اجباری حضرت امام رضا (ع) به مرو‌. اکنون هاتف و لیلا یکی در پی امام هشتم به سفر می‌رود و یکی با حضرت معصومه همراه می‌شود. هاتف و لیلا در می‌یابندکه ولادتی تازه برای پارسیان رقم خواهد خورد و آن آغازی تابناک سلسله نیکوست که در آینده به بار خواهد نشست.
نکته قابل توجه در این رمان نمایشی است که تشکری در آن از پذیرش امام و اندیشه و منش او در میان ایرانیان هم عصر وی به نمایش می‌کشد. مبنای اصلی رمان براساس دلبستگی کاتبانی ایرانی است که از دهقانان و شبانان بودند که نقل قول‌هایی درباره امام رضا(ع) به نقل از امام موسی کاظم (ع) شنیده و با هنرهایی از قبیل نقالی، در دورهم نشینیهایی «شبچرا» آن را بیان می‌کردند.
سفر امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) به ایران در این کتاب، از زبان مجموعه‌ای از کاراکترها بیان میشود که تشکری سعی کرده با رعایت ایجاز و خلق زبان فاخر متناسب با موقعیت و رخداد رمان و نیز ایجاد فصول متعدد و کشف هر واقعه از منظر مختص به خود در جریان داستان آن را به ماجرایی بیش از یک سفر تعبیر کرده و از آن به حادثه‌ای برای تغییر سرنوشت محتوم ایرانیان مسلمان و مقسم آن به قبل و بعد از خود یاد کند.
به تعبیر تشکری در این داستان در حقیقت با داستانی چند وجهی درباره زندگی این خواهر و برادر مواجه میشویم که شهود دراماتیک نویسنده نسبت به برخی موضوعات در بخش‌هایی از پرداختن به زندگی این دو بزرگ، از رویکردهای محتوایی آن محسوب می‌شود.
تلاش اصلی تشکری در این کتاب خلق روایتی تاریخی است که از دو منظر بدیع و تازه می‌نماید. نخست اینکه تاریخ برای وی بستر واقعی روایت داستانی نیست بلکه زمنیه‌ای است برای بیان یک واقعیت تاریخ محتوم. او تاریخ را دستمایه خلق شخصیت‌هایی کرده مجازی اما فرم گرفته از واقعیت؛ که اسب خیال مخاطب این رمان را بر مسیری از واقعیت به تاخت می‌برند و او را در فضای داستانی و در عین حال حقیقی با زندگی معصوم هشتم و خواهر گرامیش آشنا می‌کنند.

از سوی دیگر ولادت را می‌توان از حیث زبانی تلاشی ستودنی برای خلق زبانی تازه در روایت داستان‌های دینی تاریخ دانست. این مساله خود را زمانی بیشتر نشان می‌دهد که ببینیم در میان نوینسدگان ایران زبان بیان روایت‌های تاریخی و لحن حماسی‌آن با زبان بیان داستان‌های دینی و لحن پند آموزانه آن دارای تفاوت‌هایی اساسی هستند که تشکری توانسته در این میان به تلفیقی قابل توجه درباره آن دست پیدا کند.
فصل هشتم این رمان این‌گونه آغاز شده است:
«دعبل چون هارون از خواب پرید. هارون در طوس بود و دعبل در سمنگان! معنای رویای خود را نمیدانست! به خود گفت:
دعبل از خود بگذر و از این کاخ بگذر. از جان بگذر. به شعری خود را به نام و جای بگذار. تا بدانند تو دیگر، شاعر صله بگیر هارون نیستی! هر آدمی را فرشته نگاهبانی است. فرشته‌ات را از بندستان وجود حاکمی‌ات خلاص کن! شفیع دو عالم، در بند هارون است. بوی بندستان مولایت را به گوش مردمان، برسان! ولادت بیاب از پسر قبیله خزاعه!
دعبل به کربلا رسید
خبر را که شنیده بود، به تاخت، خودش را به کربلا رساند.
سرزمین طَف و تَف
سیل، همه کربلا را برده بود.
خیمه و بقعه و مُلک و مَلک و سفینه و کشتی و چراغدان را!
هارون خواسته بود، حسین را یکجا آب ببیند.
اما آب همه‌جا بود و یاد!
زمین، ترک خورده بود و خاک
خاک بود و کربلا و تشنگی و گریستن.
«زیارت امام رضا (ع)» سید مهدی شجاعی
کتاب زیارت امام رضا (ع) متن زیارتنامه ی امام رضا (ع) به همراه ترجمه ی آن به قلم سید مهدی شجاعی است. انتشارات نیستان مجموعه ای چهار جلدی با نام نیایش ها و زیارت ها در قطع کوچک به چاپ رسانده که این کتاب جزء همین مجموعه است.

در این کتاب می خوانیم: باَبی انتَ و اُمّی یا مولای، اتیتک زائراً وافداً عائذاً ممّا جنیت علی نفسی، و احتطبت علی ظهری، فکن لی شافعاً الی الله یوم فقری و فاقتی، فلک عند الله مقامٌ محمودٌ و انت عنده وجیهٌ پدر و مادرم به فدایت ای سرور و مولای من! من آمده ام به زیارتت، و سر نهاده ام بر آستان کرامتت، و پناه آورده ام به آغوش رأفتت، خسته از بار گناهی که بر دوش انباشته ام، و ظلمی که بر نفس خویش روا داشته ام، پس در روزگار فقر و فلاکت و درماندگی، سفارشم را به خدا و شفاعتم را پیش خدا بکن. چرا که تو در پیشگاه خداوند، صاحب عزت و اعتبار و آبرویی. تو کسی هستی که مورد تأیید و تمجید خداوند قرار گرفته ای.
«آهو مبارک باد» عبدالرضا رضایینیا
«آهو مبارک باد» عنوان تازه‌ترین دفتر شعر عبدالرضا رضایی‌نیا است که در قالب عاشقانه‌هایی برای امام هشتم (ع) و در شمایل یک دفتر شعر منتشر شده است.
رضایی‌نیا در این دفتر شعر که در ۱۰ فصل مجزا تقسیم بندی شده است، با چند زاویه دید و سرایش اشعاری چند وجهی سعی در ایجاد ارتباطی عاطفی میان مخاطب خود و امام هشتم (ع) دارد. دسته اول این اشعار را می‌توان عاشقانه‌هایی نامید که در آن شاعر در مقام استمداد از مخاطب اشعارش که امام رضا (ع) است؛ طلب شفاعت و گره‌گشایی از حاجات معنوی خود دارد.
در عین حال دومین دسته از اشعار رضایی‌نیا در این دفتر، اشعاری است که در آن شاعر وجود خود و در واقع من درونی مخاطبش را نشانه گرفته و به او مژده رهایی در صورت پذیرش ولایت و امامت امام هشتم (ع) را داده است. این بخش که از زیباترین اشعار کتاب نیز به شمار می‌روند به طور عمده به صورتی سروده شده است که مخاطب بتواند با خوانش آنها خود را در قالب مخاطب شعر دیده و اندرزهای شاعر در آن را به کار ببندد؛ اندرزهایی که از قضا نه تنها فقط اخلاقی، که حاوی نکاتی معنوی است که به مخاطب راهی را نشان می‌دهد که با ورود به آن می‌تواند انتظار داشته باشد تا زندگی متفاوتی را تجربه کند.
از همین منظر پاره‌ای از اشعار این کتاب را می‌توان آثاری به شمار آورد که در آن مخاطب در اقدامی قابل اعتنا و بدیع، توسط امام رضا (ع) مخاطب قرار می‌گیرد و در آن با بیانی شاعرانه، از وی خواسته می‌شود تا آداب حضور در محضر امام و نیز آداب مسلمانی به معنای حقیقی را فرا بگیرد. در این نگاه بدیع مهم‌ترین گام از سوی شاعر، آشنایی آدمی با درونش معرفی می‌شود که باید برای حضور در محضر امام آن را محقق کرد، تا در نهایت، خالص و بی پیرایه به محضر ایشان حاضر شد.
شاعر اما در سومین بخش از کتابش به سراغ نجوای یک انسان با خود پرداخته که به شرح مشتاقی‌اش برای زیارت و دیدار اما هشتم (ع) مشغول است. این بخش از کتاب با عنوان کبوترانه، حاوی زیباترین توصیف‌ها و حس و حال شاعر در شکل‌های گوناگون مواجه‌اش با امامی است که قصد زیارت وی را دارد. شعر کوتاه تذکار در این بخش نمونه‌ای قابل اعتنا درتأیید این رویکرد است.

رضایی‌نیا اما در ادامه این اثر و در قالب بخشی با عنوان فصل ملکوت، به شرح و توصیف زیارتی پرداخته که او خودش را در آستانه و در درون آن می‌بیند. شعرهای این فصل همه توصیف حس و حال روحانی او در لحظات مواجهه با چنین رخدادی است که در اشعاری مانند شفیع، گمگشت و سلام؛ به زیبایی خودش را نشان داده است. این فصل در ادامه با پیوست به فصلی دیگر از این مجموعه شعر با عنوان بی واژه زیباست تکمیل می‌شود که در آن شاعر از آن چیزی سخن می‌گوید که در حین زیارت آن را در قالب دعا طلب کرده است.
یکی از زیباترین فصل‌های این مجموعه شعر را اما بدون اغراق می‌توان فصل «عکاسی ممنوع» دانست که جدای از پرداخت شاعرانه دارای نوعی سوژهیابی و خلق نگاه بکر توسط شاعر نیز هست. انتخاب افرادی مانند مرد بیابانگرد، زائر نابینا، مادر شهید و… و توصیف چگونگی زیارت آنها و نیز سرایش اشعاری با عنوان نامه که در آن شرح زیبایی از افرادی به میان آمده که شاعر گویی باید نامه‌ای از آنها را به حرم امام هشتم (ع) برساند؛ اوج هنر و خلاقیت شاعرانه و نگاه دراماتیک شاعر در توصیف لحظات مواجه‌اش با حرم مطهر امام هشتم است.
مجموعه شعر «آهو مبارک باد» در یک نگاه سفری متفاوت و شاعرانه از نگاه یک زائر مشتاق و حیران به بارگاه ملکوتی امام زضا (ع) و سفری که می‌شود آن را چند ساعت و از میان کلمات شاعرانه عبدالرضا رضایی‌نیا آن را به سرمنزل مقصود رساند.
«بار باران» سعید تشكری
میان آنچه در تاریخ آمده است و آنچه در ادبیات داستانی خلق می‌شود فاصله ای عمیق است‌. همچنین که بین واقعیت و شهود پلی میان حقیقت و واقعیت است. بار باران از منظر شهودی به زندگی گوهرشاد بیگم عروس تیموری پرداخته است‌. گوهر شاد بیگم و شاهرخ پس از مرگ تیمور به سوی سرزمین هرات حرکت می‌کنند تا جا پای تیمور نور جهانگشای بگذارند و بخشی از سرزمین او را به نام تیمور پادشاهی کنند. تیمور در راه چین و ماچین در سودای فتح سرزمین تازه و توبه خویش جان می‌دهد.
تیمور در پندار این که مسلمانان بسیاری را کشته است و خدای مسلمانان با او قهر کرده است‌، می‌خواهد در کشتاری تازه از کفار بازگشت خود را به سوی خداوند بنا کند، اما مرگ او این فرصت جهانگشایی را از او می‌گیرد. از سوی دیگر گوهرشاد و شاهرخ در راه رسیدن به طوس با مادر بیمار گوهرشاد روبرو می‌شوند. آنها می‌شنوند که در طوس سلطانی به نام رضا (ع) شفای عرب و عجم، ترک و تاتار را با بهای شکستن دل می‌دهد. گوهرشاد عهد می‌بندد در صورت بهبود مادرش خانه‌ای در کنار بارگاه سلطانی رضا بسازد. مادر بهبود می‌یابد و گوهرشاد به عهد خویش پافشاری می‌کند. قوام الدین شیرازی معماری حاذق بر کار گمارده می‌شود. اما پیرزنی حاضر نیست که تکه زمین خود را به گوهرشاد بفروشد. پریزاد خادمه گوهرشاد و از سوی دیگر پسران گوهرشادبیگم بایسنقرمیرزا و ابراهیم میرزا شولای سلطانی پدر را به دور انداخته‌اند و هر کدام چون گوهرشاد در بین فضیلت و خدمت‌، خدمت به سلطان را تا ماندن در امیری تیموری ترجیح می‌دهند.
 
شاهرخ که در میان قوم تیموری دشمنان بسیار دارد در حرم سلطانی رضا به خون می‌نشیند و نوادگان تیموری قصد جان او را می‌کنند. شاهرخ از مهلکه ترور خویش با دعای همسر و فرزندان جان سالم به در می‌برد. قوام الدین شیرازی بنای مسجد گوهرشاد را به اتمام می‌رساند اما او دچار چالشی عظیم است زیرا می‌داند در آینده نامی از او در این مسجد باقی نخواهد ماند. همچنان که گوهرشاد دریافته است در فضیلتی که یافته از میان فرزندان خود جانشینی برای قوم تیموری باقی نخواهد گذاشت. در آفتاب افتتاح مسجد همه قهرمانان گویی کبوترانی شده‌اند که در بام مسجد گوهر شاد سلطانی به نام رضا (ع) را طواف می‌کنند.
«خدا کند تو بیایی» سید مهدی شجاعی
خدا کند تو بیایی مجموعه مقالات ادبی سید مهدی شجاعی است. محور سخن در هر کدام از فصول از این قرار است؛ «به نام نامی توحید» و «رکوع نرگس‌ها» و «شکوای سبز» خطاب به پیامبر اکرم (ص)، «علی فراتر از نیاز همه‌ی قرن‌ها» راجع به امیر المؤمنین، در فصل «فاطمه (س) راز آفرینش زن» منشور ملکوتی حضرتش از ابعاد مختلفی نگریسته شده و «اعتراض جاودانه» خطاب به حضرت زهرا (س) و در «شب تغسیل ماه» در مقام سوم شخص از ایشان سخن رفته است، عنوان دو فصل بعد «امام حسن (ع) حماسه‌ی حلم» و «از غدیر تا عاشورا»ست و فصل «ذکر مصیبت» از داغ حسین (ع) می‌گوید، «ولادت عشق» خطاب به حضرتش، «یا لیتنا کنّا معک» هم با محوریت عاشورا و حضرت سیدالشّهدا (ع)، فصل بعدی «حج حسین (ع)»، «یک نگاه دگر» از زبان حضرت رقیه (س)، «میعاد روشنی» خطاب به حضرت زینب (س)، فصل بعد «دیدار با زینب»، «حجت بر تمامی زنان» باز هم راجع به حضرت زینب، «صلای ولایت» و «زخم کهنه» خطاب به حضرت علی بن موسی الرضا (ع) و فصل پایانی با نام «خدا کند تو بیایی» خطاب به امام زمان (ع) است.
 
نثر کتاب ساده و صمیمی و ادیبانه است. در هر مقاله با استفاده از آیات و احادیث به شرح موضوع مربوط پرداخته شده است. در این کتاب می‌خوانیم: از عمق ناپیدای مظلومیت ما، صدایی آمدنت را وعده می‌داد. صدا را، عدل خداوندی صلابت می‌بخشید و مهربانی گرما می‌داد و ما هرچه استقامت، از این صدا گرفتیم و هرچه تحمل، از این نوا دریافتیم. در زیر سهمگین‌ترین پنجه‌های شکنجه تاب می‌آوردیم که شکنج زلف تو را می‌دیدیم. در کشاکش تازیانه‌ها و چکاچک شمشیرها، برق نگاه تو تابمان می‌داد و صدای گام‌های آمدنت توانمان می‌بخشید.
«پنجشنبه فیروزه ای» سارا عرفانی
رمان دینی در ایران با فراز و نشیب¬ های ساختاری و معنایی متعددی همراه بوده است و در نهایت نیز ماحصل انتشار در این سبک ادبی را نمی¬ توان چیزی بیشتر از طبع¬ آزمایی دانست. در طول چهار دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی نویسندگان متعددی که در این زمینه فعال بوده¬ اند به طور عمده موفق¬ ترین آثار خود را در زمینه بازروایی از حوادث تاریخی قرار داده¬ اند. در چنین فضایی آنچه که کمتر به خلق آن توجه شده است تولید رمان¬ هایی دینی با مضمون اجتماعی و با حوادثی است که در چهارچوب و جغرافیای زیستی امروزی می¬ گذرد. به عبارت دیگر، رمان دینی که در داستانش به مسئله سبک زندگی دین¬ مدارانه به شیوه¬ای کاملا اسلامی و ایرانی بپردازد؛ کمتر مورد توجه و دقت نویسندگان ایرانی بوده است.
«پنجشنبه فیروزه¬‌ای»، جدیدترین اثر سارا عرفانی را می¬ توان یک تجربه قابل اعتنا و قابل قبول در حرکت به سمت تولید چنین آثاری دانست؛ آثاری داستانی که پیش از هر چیز سعی دارند به دور از هر نوع قضاوت و یا ظاهرالصلاح نشان دادن بخشی از شخصیت¬های داستانی و ترسیم فضاهای سفید و سیاه در داستان، سبک¬های مختلف از زندگی انسانی را پیش روی هم قرار داده و مخاطب را به هم ذات پنداری با آن وادارند.
«پنجشنبه فیروزه‌ای» با یک داستان سریع و سرضرب آغاز می¬‌شود. با روایتی از یک دانشجو که مخاطب می-تواند به سادگی با آن هم‌ذات پنداری کند؛ دانشجویی که اهل ادا در آوردن نیست. اما رمان پس از این پیش-درآمد وارد رابطه ظریف چند دختر دانشجو می¬شود که برای زیارت به مشهد مقدس وارد شده¬اند. شاید اوج رفتار عرفانی در نگارش این رمان و رو در رو قرار دادن سبک¬های مختلف زیستی در رمان را بتوان در این بخش رمان جستجو کرد. عرفانی با زیرکی و در عین حال رعایت جنبه های مختلف عفاف، مخاطب را به درون تو در توی ذهن دختران جوان دانشجویی می¬برد که در این سفر همراهند.
توصیف دقیق پوشش، چهره و حتی شرح لحن آنها در کنار دیالوگ¬‌های به کار رفته توسط آنها و نیز شیوه ری-اکشن¬های جسمی آنها در بیان برخی جملات و عکس¬العمل نشان دادن به آنها یکی از نقاط قوت وی در ترسیم شخصیت¬های این رمان است. با این حال او در کنار این چنین ابتکاراتی، به ترسیمی ظریف و زیبا از اندیشه و نگاه و زندگی مؤمنانه از زاویه یک دختر جوان در بستر رویدادهایی که داستان پیش پای او می¬گذارد دست یافته است.
«پنجشنبه فیروزه‌¬ای» از حیث بیان رویدادهای داستانی اثری به شدت امروزی است. به عبارت ساده¬‌تر این رمان در زمره آثار آپارتمانی و لوکس و شبه¬روشنکفرانه است و نه آثاری که به تمامی در مسجد و مکان¬های مذهبی می¬گذرد. ساختار روایت دینی این رمان شکل گرفته در ساختارهای عادی و روزمره و قابل دسترسی زندگی امروزین همه ماست و همین مسئله است که این داستان را برای خواندن و پی¬گرفتن قابل تأمل می¬کند.
در بخشی از رمان می¬‌خوانیم:
یکی از دختر‌ها به طرفش آمد و گفت: «صبر کن!» جلوتر آمد. به جزوه‌ای که دستش بود اشاره کرد و گفت: «بابا چقدر همه چی رو می‌نویسی! هر چی نیگاه کردم دیدم کم مونده سرفه‌های استادم بنویسی.» خندید.
پسر هم خندید. نفس عمیقی کشید و گذاشت بوی گرم و شیرین ادکلن تمام ریه‌ا‌ش را پر کند. گفت: «مگه یادت نیست؟ جلسه اول گفت توی امتحان از حرفای کلاس سؤال می‌ده.»
 
دختر گره‌ای به ابروهای پیوسته‌ش انداخت و گفت: «اتفاقاً همین خیلی منو ترسوند. برای همین گفتم جزوه تو رو امانت بگیرم کپی کنم، اگه اجازه می‌دی البته. بچه‌ها گفتن جزوه‌هات از بقیه کامل‌تره.»
پسر چند لحظه مردد ماند.
دختر بی‌معطلی گفت: «نگران نباش! امانت دار خوبی هستم.» سر کج کرد و منتظر ماند. چند بار پلک زد و نگاهش کرد. گفت: «تازه می‌خواستم بگم برای جلسات قبلی رو هم بیاری ازت بگیرم.»
دختر دیگری چند ردیف جلوتر بند کیفش را روی شانه انداخت و وقتی داشت از کلاس بیرون می‌رفت، برایش دست تکان داد. پسر هم دست تکان داد. ورق‌ها را مرتب کرد و جلو دختر گرفت که همچنان لبخند شیطنت آمیزی به لب داشت. گفت: «باشه، بگیر!» دختر که فاتحانه ورقه‌ها را در کوله پشتی می‌گذاشت گفت: «ممنونم! کپی می‌کنم فردا می‌آرم. اگه تو‌ام لطف کنی بقیه‌شو بیاری خیلی عالی می‌شه.»
ـ باشه. می‌آرم…
پسری که تا آن موقع کنارش نشسته بود بلند شد. با چشم به کوله او اشاره کرد و گفت: «اونم بی‌زحمت کپی کن فردا بیار. یادت نره.»
ـ یادم نمی‌ره. برو خوش باش!
بعد نفس عمیقی کشید و به دختر گفت: «پس بوی ادکلن تو بود که از اول ساعت، تمام کلاس رو برداشته بود. درسته؟ الآن که اومدی نزدیکم متوجه شدم.»
ابروهای پیوسته دختر در هم رفت و یک قدم عقب گذاشت. گفت: «ببخشید… اذیتت کرد؟»
ـ اصلاً!… اتفاقاً خیلی عالی بود. می‌شه گفت دیوانه کننده بود. معلومه فیک نیست. حتماً کلی به خاطرش پیاده شدی! ولی معلومه خوش سلیقه‌ای. آفرین!
ـ لطف داری. اگه زنونه نبود می‌گفتم قابل نداره.
هر دو خندیدند…
«به بلندای آن ردا» سید علی شجاعی
«به بلندای آن ردا» اثر سید علی شجاعی در قالب یک اثر مکتوب داستانی که به تازگی منتشر شده است از چند منظر اثری درخور اعتناست که در ژانر ادبی مرتبط با خود می¬تواند معرف اتفاقی تازه ¬به شمار آمده و منشاء اتفاقاتی تازه در خلق داستان¬های تاریخی و دینی باشد.
نخستین موضوعی که درباره این رمان باید به آن توجه شود وجوه دراماتیک تاثیرگذار در روایت داستانی اثر است. «به بلندای آن ردا» از یک اتفاق داستانی شروع می¬شود که تا پیش از این کمتر در منابع داستانی و تاریخی درباره آن سخنی به میان آورده شده است و در کنار آن نویسنده زاویه دیدی را برای بیان آن برگزیده است که تا قبل از آن سابقه و جرات حرکت به سمت آن وجود نداشته است یا کمتر دیده شده است.
بر همین اساس این اثر داستانی از نخستین سطرهای خود با روایت صحبت و مؤانست مأمون؛ خلیفه عباسی و معشوقه‌اش آغاز می‌شود. معشوقه که در بستر بیماری است و مأمون را وادار می کند که تا درباره اشتباهاتش از زمان آغاز ولایت عهدی تا شهادت امام رضا (ع)، به او توضیح دهد و توجیهات مأمون در کنار سوال و جواب¬های معشوقه است که در ادامه برای مخاطب این اثر محکمه¬ای را می¬گشاید که در آن مأمون در مقابل وجدان بیدار جامعه مخاطب داستان به محاکمه کشیده می¬شود.
از سوی دیگر بر خلاف تصور مخاطب این کتاب برای نخستین بار از زاویه شقی¬ترین مرد زیسته در دوران زندگی امام رضا (ع) به شرح زندگی و کرامات وی می‌پردازد و همین مسئله روایت داستانی این کتاب را بسیار خواندنی-تر از آثار مشابهی کرده است که در صدد شرح زندگی امام رضا (ع) برآمده‌اند.
 
از همین زاوبه متن این کتاب انباشته از فلاش¬بک¬هایی است که در دل روایت‌های داستانی این کتاب به زیبایی مخاطب را با سیر تاریخی زندگی امام رضا (ع) و فراز و فرودهایش آشنا می¬کند. نویسنده در این راه با تغییر زاویه دید خود توانسته با هنرمندی تمام و با استفاده از مستندات تاریخی متعدد، داستانی رئال و البته جزئی نگر و بسیار کامل از شرح زندگانی امام هشتم را بازگو کند.
«به بلندای آن ردا» اما جدای از این، از زبانی فاخر نیز بهره می برد؛ زبانی که اگرچه در متون تاریخ و روایی از این دست می¬توان نشانی از آن گرفت اما در تجربه شجاعی با تغییراتی چند قوام بیشتری به دست آورده است. شجاعی در این داستان و با بهره¬گیری از شیوه روایت داستانی تاریخ و در ضمن بهره¬گیری از فضا¬سازی¬ها مختص آن، به زبانی عاشقانه و پر احساس دست یافته که مخاطبانش تا پیش از این در چنین متن¬هایی کمتر تجربه¬اش کرده¬اند. از سوی دیگر این زبان تاریخی با وجود پایبندی به قواعد بیانی بسیار ساده و با بهره¬گیری از اصطلاحات و عبارت قابل فهم تدوین شده است. در کنار این مسئله بهره‌مندی نویسنده از توصیف¬هایی جزئی و دقیق و کارساز متن او را به شدت دقیق و در عین حال دلنشین و قابل اعتنا کرده است و خوانش آن را نیز به تبع آن برای مخاطب بسیار ساده و دلچسب قرار داده است.
با چنین توصیفاتی است که می توان «به بلندای آن ردا» را یک تجربه استثنایی در خلق رمان دینی به شمار آورد که خوانش آن جدای از لذت¬بخش بودن، به صورتی فشرده سیری تاریخی از زندگی و سیره سیاسی و اجتماعی امام هشتم را با زاویه دیدی بدیع روایت می کند و همزمان با آن بیان هنرمندانه از زیست ایشان را نیز به رخ مخاطبانش و سایر نویسندگان این ژانر می کشاند؛ بیانی که نه به دنبال فخر فروشی است و به رخ کشیدن توانمندی¬های تکنیکی؛ و نه چنان شیفته محتوای روایت است که شیوه بیان آن را فدای مضمون کند.

هر دو خندیدند…
«شهد شوکران» نصرالله قادری
نصرالله قادری در میان مخاطبان فرهنگ و هنر ایران با نمایشنامه¬نویسی و کارگردانی تئاتر شناخته شده است. او همه حس و عاطفه¬اش در برداشت خود از یک روایت آئینی، ملی و یا اجتماعی را به طور کامل در نگار متون نمایشی¬اش منعکس می¬کند و در نهایت متنی خلق می¬کند که کپی برابر اصل حس و حال اوست در هنگامه مواجهه با آن روایت.
قادری در سال¬های اخیر اما بیش از نمایشنامه به نگارش و بازنگارش داستان¬های تاریخی از زندگی بزرگان تاریخ اسلام از جمله ابوذر و سلمان و… پرداخته است که در قالب داستان¬های بلندی از سوی کتاب نیستان منتشر شده است و در تازه¬ترین کتاب خود نیز با عنوان «شهد شوکران» عصاره¬ای از نگاه تیزبین و نکته¬سنج خودش را در مواجهه با حقایقی از زندگی معصومان (ع) به کام داستان کشیده است تا ماندگار و جاودان باقی بماند.
«شهد شوکران» روایت¬هایی است حقیقی از زندگی سه امام معصوم (ع) – معصوم هشتم، نهم و دهم؛ امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم السلام – که وجه مشترک هر سه آنها مظلومیت در زندگی و شهادت و تشابه در شیوه آن است. قادری با چنین نخ تسبیحی به کند و کاو در زندگی و اقوال این سه امام معصوم پرداخته است و به قول خود روایت¬هایی شگفت و به ظاهر باورنکردنی از زیست آنان را استخراج و در قالب داستان بازنویسی کرده است. ویژگی اصلی این متن در مقایسه با متون به ظاهر مشابه با آن، شیوه روایتی است که قادری برای بیان آن برگزیده است.
 
«شهد شوکران» از این منظر شامل روایت¬هایی واقعی است که از زبان یک نویسنده و با بهره¬گیری از تخیل او برای فضاسازی و روایت در قالب یک موقعیت داستانی قرار گرفته و عنوان شده است. به عبارت ساده¬تر جان¬مایه روایت و اتفاق منسوب به معصوم در این کتاب حقیقی و مطابق با متون کهن دینی و اعتقادی است، اما شیوه و نحوه روایت آن دست¬پخت نصرالله قادری است که در پس سال¬ها مطالعه و ایستایی در این متون با زیر و بم آنها به خوبی آشنا شده است.
نکته قابل توجه دیگری که متن این کتاب را قابل اعتنا کرده است، نثر خاصی است که قادری در بیان دستان¬واره-های خود از آن بهره برده است. اسلوب و ساختار این متن به شکلی تنظیم شده است که از سویی به متون کهنه و ساختارهای روایی آنها به ویژه در روایت¬های دینی پایبند مانده است و از سوی دیگر از لغات و اصطلاحاتی امروزی و قابل توجه برای مخاطبان امروزی بهره می¬برد. به عبارت دیگر شاید «شهد شوکران» را بتوان تلفیقی داستانی از سنت و مدرنیته در روایت داستانی از ائمه معصوم (ع) دانست که تا پیش از این کمتر مورد توجه نویسندگان قرار گرفته است.
در کنار این مسئله نحوه نگاه نویسنده در انتخاب داستان¬ها نیز حاکی از وجود نگرشی خاص در نگاه به ائمه (ع) است که در آن نویسنده به دنبال نوعی نگاه کاربردی و احترام¬برانگیز نسبت به کرامات اهل بیت است که مخاطب با مشاهده آن به خود و آنچه در اقوال و روزگارش می¬گذرد بیش از پیش رجعت می¬کند و شاید همین رجعت و خودسازی در پی آن را بتوان از مهم¬ترین نیات نویسنده در خلق این اثر دانست…
«حریم» صادق کرمیار
صادق کرمیار از راه روزنامه‌نگاری قدم به وادی نویسندگی گذاشت. هم‌نشینی با علی‌اصغر شیرزادی و مشاوره‌های وی برای جستجوی عمیق و فراتر از ظاهر در جبهه و نیز دور شدن از سبک روایت روزنامه‌ای برای رسیدن به شخصیت‌های داستانی از او نویسنده‌ای خلق کرد که از دل رویدادهای جاری در بستر تاریخ یک ملت و رویدادهای سازنده هویت دینی و تاریخی یک کشور، داستانی را خلق کند که هم وامدار به تاریخ است و هم به اسلوب نویسندگی و تخیل در روایت وفادار و در کنار آن می‌تواند لایه‌های تاریخ را بی کم و کاست واکاوی و در قالبی تازه روایت کند.
کرمیار نویسنده‌ای است که به خوبی پیچ و خم استفاده از تخیل و شخصیت‌سازی را در روایت داستانی بلد است. خود او در مصاحبه‌هایش درباره رمان نامیرا بارها اذعان داشته است که تنها چیزی که در این رمان از منظر تاریخی سندیت داشته است، یک خط روایت تاریخی از قبیله قهرمان داستان اوست. اما کرمیار این خط تاریخ را به رمانی تأثیرگذار مبدل ساخته که نه تنها پایبند به تاریخ است و در راستای واقعیت‌های تاریخی قدم برداشته است، بلکه به خوبی توانسته شخصیت‌هایی را خلق کند که در پس یک واقعیت تاریخی نفس کشیده و بدون حضور فیزیکی در آن، جزئی از سازندگانش باشند.
تازه‌ترین رمان کرمیار با عنوان «حریم» اما تجربه‌ای تازه در کارهای اوست. او در این زمان از سویی به سراغ ژانر تازه و کمتر تجربه شده در داستان‌نویسی بلند خود رفته است و از سوی دیگر مهارت و قدرت ذهنی وسیعی را در این حوزه به رخ مخاطب خود کشیده است.
 
این داستان را می‌توان رمانی در ژانر اجتماعی برشمرد. رمانی برخواسته از متن اجتماع امروز و شخصیت‌پردازی شده با چهره‌ها و افرادی که بخشی از واقعیت دنیای زیستی جامعه ایرانی در دهه چهارم از انقلاب اسلامی به شمار می‌روند. او با زبان روایی دانای کلی که به خوبی خودش را از دل داستان کنار کشیده و مانند یک نریتور (گوینده) مستند به بازخوانی زندگی و زمانه شخصیت‌های خود می‌پردازد و در هم‌تندیگی زندگی آنها نسبت به هم را واکاوی می‌کند.
مهم‌ترین تأکید و وجه ممیزه این رمان را باید در معرفی مفاهیمی کلیدی در بطن این رمان بدانیم. موضوعاتی مانند خیر و شر و نفس و نیت اعمال انسانی و مهم‌تر از آن، تأثیرگذاری تمامی انسان‌ها در زندگی یکدیگر است. انسان‌های داستانی او به شدت در ساختار زیستی یکدیگر تاثیرگذار و فعالیت‌های آنها در یکدیگر موثر است و این مسئله را باید استعاره‌ای از مفهوم بلندی دانست که کرمیار در رمان خود بیان کرده و آن چیزی جز تأثیر و تأثر تک تک اعضا اجتماع بر یکدیگر نیست.
«حریم» با چنین مختصاتی اتفاقی تازه در ادبیات کرمیار و نیز داستان نویسی اجتماعی معاصر ایران می‌تواند باشد که کلیشه‌های رایج در این نوع از نوشتن را حذف و به ساختاری قوام یافته و قابل قبول در این زمینه دست پیدا کرده است

منابع:
defapress.ir
افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

نظرسنجی

نظر شما در مورد مطالب این وب سایت چیست؟

انتخاب‌ها

تصاویر شاعران

This block is broken or missing. You may be missing content or you might need to enable the original module.