کتاب پایان ماموریت
۱۴۰۳-۱۰-۱۰
کتاب «پایان ماموریت» در ۱۴۰ برش داستانی تنظیم شده که از ابتدای تولد تا زمان شهادت آیت‌الله رئیسی به تحریر آمده است

کتاب «پایان ماموریت» در ۱۴۰ برش داستانی تنظیم شده که از ابتدای تولد تا زمان شهادت آیت‌الله رئیسی به تحریر آمده است. در این کتاب به فراز و نشیب‌های زندگی این شخصیت پرداخته و زوایای زندگی وی را از زبان خودشان روایت می‌شود. این کتاب به صورت داستانی در قالب ۲۰۰ صفحه چاپ شده است. از برش اول تا برش ۱۳۵ (قبل از سقوط بالگرد) به زبان اول شخص و ۵ برش آخر که مربوط به شب تاریخی انتظار مردم ایران بود به قلم سوم شخص روایت شده است. کل اثر در ۷ فصل تنظیم شده است.

کتاب پایان مأموریت زندگینامه داستانی رئیس جمهور شهید آیت الله سید ابراهیم رئیسی است. این کتاب با تکیه بر عناصر واقعی، داستان زندگی و فعالیت ‌های این شخصیت برجسته را با زبانی داستانی و جذاب به تصویر می‌ کشد. در این کتاب، نویسنده با استفاده از نقل قول ‌ها، خاطرات و اسناد معتبر، تصویری جامع و کامل از زندگی شخصی و حرفه ‌ای آیت الله رئیسی ارائه می ‌دهد. داستان از کودکی او در محله نوغان مشهد شروع می ‌شود و تا لحظات پایانی زندگی او ادامه می ‌یابد، به گونه ‌ای که خواننده با تمامی فراز و نشیب‌ های زندگی ایشان آشنا می‌ شود

شهید رئیسی در هر جایگاهی که بود مأموریتش را به درستی انجام داد و در زمانی که در آستان قدس رضوی، قوه قضائیه و ریاست جمهوری و چه قبل از همه این پست‌ها بوده به طوری عمل می‌کرد که با برنامه‌ریزی و کار جهادی کارها را به پیش می‌برد تا نیاز نباشد افرادی در آینده نواقص کاری او را ترمیم کنند.او مأموریتی که بر دوش داشت را به درستی انجام داد و آمار و نگاه باقی مانده از او شاهد بر این پایان مأموریت است و پس از مجاهدتی به نظیر که قرائتی جدید از مسئول تراز انقلاب را ایجاد کرد، خداوند بهترین نوع پایان مأموریت را برای او در نظر گرفت.با توجه به اینکه در ایام حساس و سرنوشت ساز انتخابات هستیم و خیلی‌ها دوست دارند خودشان را به شهید نزدیک یا شخصیت او را تخریب کنند و نگاهی که از سوی مردم برای وی بوجود آمده را مخدوش کنند وجود چنین کتابی که با مخاطب انس بگیرد و بتواند لحظه لحظه زندگی را از زبان خود شهید برای مخاطب تعریف کند ضروری است تا بتواند قرائت شفاف و روشنی از شخصیت شهید رئیسی ارائه کند.

 

گزیده متن کتاب:

مادرم دستانم را محکم گرفته بود تا در میان جمعیت گم نشوم. صحن به صحن را طی کردیم تا به کفشداری رسیدیم. رو به روی کفشداری ایستاد، جمله‌ای را زیر لب گفت و قطرات اشکی که انگار از قلبش بر می‌خواست روی صورتش جاری شد.کفش‌های کهنه‌مان را به کفشداری داد، خم شد پیشانی‌ام را بوسید و گفت: سید ابراهیم! اینجا امن‌ترین نقطه دنیاست، هر وقت دلت گرفت، مشکلی داشتی و درهای دنیا به رؤیت بسته شد به اینجا بیا

افزودن دیدگاه جدید:

متن ساده

HTML محدود

Image CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید

نظرسنجی

نظر شما در مورد مطالب این وب سایت چیست؟

انتخاب‌ها

تصاویر شاعران

This block is broken or missing. You may be missing content or you might need to enable the original module.