رمان من مهدی آدریزدی هستم نوشته هادی حکیمیان در نشر صاد چاپ و منتشر شده است.
حسینعلی و کوچک علی دو نوجوان هستند که در دهه ۳۰ به تهران می آیند گذر آن ها به جاهای مختلفی مثل مسافر خانه سنگ تراش ،مجلس شورای ملی ،مدرسه شبانه روزی و دفتر نشریه چهره نما می افتد آن ها با آدم های مختلفی از راننده کامیون تا نماینده مجلس و شخص شاه روبرو می شوند .این دو نوجوان برای مدتی به کار چاپ کتاب های مختلف با نام مستعار مشغول می شوند و همین باعث می شود که توسط پلیس دستگیر شوند . در این هنگام آقای مهدی آذریزدی نویسنده کودک و نوجوان ضمانت آن ها را می کند تا آزاد شوند و....
درباره مهدی آذریزدی
مهدی آذر یزدی نویسنده کودک و نوجوان اهل محله خرمشاه یزد بود. تنها لذت زندگی او کتاب خواندن بود. او اولین نویسندهای است که در ایران به فکر نوشتن داستان برای کودکان و نوجوانان افتاد. به همین دلیل است که عنوان «پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران» را به او دادهاند. همچنین به خاطر آثار ارزشمند او در حوزه کتاب کودک، روز درگذشت او به نام روز ملی ادبیات کودک و نوجوان نامگذاری شدهاست. معروفترین اثر او مجموعهٔ «قصههای خوب برای بچههای خوب» نام دارد. او جایزهٔ یونسکو و نیز جایزهٔ سلطنتی کتاب سال را پیش از انقلاب ۱۳۵۷ دریافت کرده بود و سه کتاب او توسط شورای کتاب کودک بهعنوان کتاب برگزیدهٔ سال انتخاب شد.
گزیده کتاب
گروهبان که معلوم بود توقع دیدن کارتها را توی دست ما نداشته یکهو کپ کرد طوری که بیاختیار سیگار از گوشه لبش افتاد. بعد همینطور
که کمربند را زیر شکم گندهاش بالا میکشید رو به سربازها گفت اون نفر آخری را بگید بیاد داخل .چند دقیقهای منتظر بودیم و توی همین
فرصت گروهبان اسکناسهایی که مدیر انجمن زنان موفق به عنوان بیعانه داده بود از توی جیبش بیرون آورد و گذاشت روی میز .همراه سربازها مردی میانسال حدودا ۴۰ ساله داخل سالن شد. حسینعلی که فکر میکرد کارمان دیگر تمام شده داد زد این دیگه کیه نکنه بازم طلبکاره !
اما برخلاف نفرات قبلی قیافه این یکی اصلا به طلبکارها نمی خورد. چشمهایی روشن با قیافهای مهربان و گیرا داشت . مرد لباسهایی ساده
پوشیده بود. لبخند کمرنگی گوشه لبها داشت و با لحنی ملایم جواب داد من مهدی آذر یزدی هستم از هیچکی هم طلبکار نیستم